نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
نشست مجازی روز بزرگداشت فردوسی و پاسداشت زبان فارسی چهارشنبه ۲۴ اردیبهشت ماه، به همت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و با حضور و سخنرانی استادان فلسفه و ادبیات فارسی برگزار شد. دراین نشست مجازی ، حسن بلخاری رئیس انجمن آثار و مفاخرفرهنگی با موضوع فردوسی و فلسفه، میرجلال الدین کزازی چهره ماندگار ادبیات با […]
نشست مجازی روز بزرگداشت فردوسی و پاسداشت زبان فارسی چهارشنبه ۲۴ اردیبهشت ماه، به همت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و با حضور و سخنرانی استادان فلسفه و ادبیات فارسی برگزار شد. دراین نشست مجازی ، حسن بلخاری رئیس انجمن آثار و مفاخرفرهنگی با موضوع فردوسی و فلسفه، میرجلال الدین کزازی چهره ماندگار ادبیات با موضوع زبان فردوسی در شاهنامه ، علی رواقی عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی با موضوع گستردگی و توانمندی زبان فارسی و وحید رضا قربانی معاون اجرائی انجمن با موضوع بررسی اقدامات انجمن آثار ملی(مفاخر فرهنگی) در ساخت بنای مقبره فردوسی سخنرانی کردند. حسن بلخاری طی سخنانی دراین نشست مجازی گفت: بیان فردوسی در باب فلسفه و فیلسوفان مضطرب است. یعنی در ابواب مختلف شاهنامه رأی او در باب فلسفه و فلاسفه، متفاوت و در مواردی نقیض هم است. به عنوان مثال در جنگ رستم با اکوان دیو، انسان بیخرد، فلسفی و دیومنش خوانده میشود و برعکس خردمند کسی را گویند که عکس آنچه فلسفی میگوید عمل کند همچون رستم که عکس آنچه اکوان دیو گفته بود عمل کرد و این موضعگیری حکیم ابوالقاسم در حالی است که در ابواب دیگر شاهنامه، فیلسوف حکیم خوانده شده و از افلاطون و ارسطو به نیکی یاد میشود. اوافزود:ضروری است تا هم اضطراب حاکم بر آرای فردوسی در باب فلسفه و فیلسوفان را بازگو کنیم و هم به جستوجوی علت این اضطراب پردازیم که به عنوان مثال آیا این اضطراب میتواند متأثر از جو حاکم بر قرن چهارم و پنجم هجری در برخورد با فلسفه و به ویژه فیلسوفان باشد یا خیر؟ البته همین جا متذکّر شویم فردوسی در حالی شاهنامه خود را در سالهای پایانی قرن چهارم و دهه نخست قرن پنجم میسراید که فارابی مؤسس فلسفه اسلامی آثار خویش را نگاشته و ابنسینای بزرگ، اوج دوران فلسفی خویش را سپری میکند و شکر ایزد منّان را که هنوز محمد غزالی پای به جهان نگذاشته و امثال سنایی و خاقانی در جهان ظاهر نگشتهاند که یکی فلاسفه را تکفیر کند و دیگری در سرودههای خویش مسلمانان را به پشیمانی از دریافت آموزههای یونانی فرا خواند:
مسلمانان مسلمانان مسلمانی مسلمانی از این آئین بی دینان پشیمانی پشیمانی شراب حکمت شرعی خورید اندر حریم دین که محرومند ازین عشرت هوس گویان یونانی
البته این کلام به معنای دفاع از فلسفه یونانی نیست ولی قطعاً دفاع از عقلانیت و اندیشهورزی فلسفی به معنای حقیقی خویش است. استاد دانشگاه تهران درادامه سخنان خود گفت: ابتدا از کاربرد واژه فلسفه در شاهنامه سخن بگوییم و نوع تعریفی که فردوسی از آن دارد. در سطور فوق گفتیم فردوسی در باب جنگ رستم با اکوان دیو فلسفه را کنش متقابل و متضاد با خرد میداند. داستان از این قرار است که فردوسی در آغازِ باب فوق با ستایش پروردگار و خداوند را پروردگار روان و خِرد خواندن، بر خرد الهی تکیه و تأکید نموده و در مافیالضمیر خود نتیجه میگیرد: خردمندان از این رو که خداوند، خداوند خرد است، ستایش او را ضروری میدانند. نکته بسیار مهم و شگرفی که در ورودیه باب جنگ رستم با اکوان دیو وجود دارد مقایسه خرد و دانش بشری با خرد الهی است. در برابر خرد خداوند، رأی و دانش و علم بشر سراسر بیچارگی است.
همه دانش ما به بیچارگیست به بیچارگان بر بباید گریست تو خستو شو آن را که هست و یکیست روان و خرد را جزین راه نیست
او افزود : سپس حکیم طوس از «فلسفهدان» سخن به زبان میآورد و مهم اینکه در کل شاهنامه چنین ترکیبی تنها یک بار و آن هم در همین داستان مورد استفاده قرار میگیرد. رأی حکیم ما نیز این است که رأی خردمندان چنین است که چون احکام مرد فلسفی شنیدند ضد سخن و رأی او عمل کنند یا به عبارتی هر آنچه فلسفهدان میگوید خردمند عکس آن رفتار میکند کما اینکه رستم نیز چون رأی اکوان دیو را شنید ضد آن عمل کرد:
ایا فلسفهدان بسیارگو بپویم به راهی که گویی مپوی
و این خطاب عتابآلود و تند به فلسفهدان یا همان فیلسوف در ابیات بعد نیز ادامه دارد:
ترا هرچ بر چشم سر بگذرد نگنجد همی در دلت با خرد سخن هرچ بایست توحید نیست بنا گفتن و گفتن او یکیست تو گر سختهای شو سخن سختهگوی نیاید به بن هرگز این گفتوگوی بیک دم زدن رستی از جان و تن همی بس بزرگ آیدت خویشتن همی بگذرد بر تو ایام تو سرای جز این باشد آرام تو
بلخاری ادامه داد: همچنان که گفتیم چون این عتاب در آغاز داستان جنگ رستم با اکوان دیو است و در متن داستان، رستم ضد سخن اکوان عمل میکند لاجرم خواننده قیاسی پنهان در جان خویش میکند که حکیم طوس، فلسفهدان را با دیو اکوان یکی پنداشته، زیرا اکوان دیو چنان عمل میکند که فردوسی در ابتدای باب فوق از آن سخن گفته، یعنی عمل به ضد آنچه فلسفهدان میگوید. نتیجه نهایی برابر داشتن فلسفهدان و اکوان است یا به عبارتی فیلسوف و دیو…ادامه داستان این دعوی را تأیید میکند، رستم چون در بخشی از ماجرایش با اکوان به خواب میرود، توسط او اسیر و در هوا قرار داده میشود. اکوان دیو از رستم دست بسته میخواهد که:
یکی آرزو و کن که تا از هوا کجات آید افگندن اکنون هوا سوی آبت اندازم از سوی کوه کجا خواهی افتاد دور از گروه
رستم در جان خود احساس میکند سخنان دیو باژگونه است یعنی اگر از او بخواهد مرا به دریا فکن به کوه میافکند و اگر بگوید به کوه به دریا. او تاکید کرد: قطعی است که حکیم ابوالقاسم در سرودن این داستان، مقدمه و متن را در ذهن و زبان خود منطبق ساخته و با یکسان خواندن کنشِ فلسفهدان (که چون سخن در تقابل با خرد میگوید لاجرم باید ضد آن عمل کرد) و فعل اکوان دیو، خواسته یا ناخواسته فلسفهدان را دیو پنداشته و فعل فلسفی را فعلی دیومنشانه خوانده و شگفت از حکیم ابوالقاسم در اظهار چنین رأیی. رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی درپایان گفت: اولاً فردوسی در هیچکدام از ابیاتِ شاهنامه، به فلسفه، رویکردی چون فلاسفه که محور مباحثشان، وجود و قِدم و حدوث و عرض و ذات است ندارد. ثانیاً نحوی از رویکرد افراطی برخی ایرانیان و اسلامیان که نگاهی از سر کفر و انکار نسبت به فلسفه داشتند، در برابر کردن فعل دیو و فلسفهدان توسط فردوسی به چشم میخورد (و این البته تأثیر از جوِ زمانه است زیرا فردوسی در اوایل قرنی وفات یافت که در همان قرن غزالی ظهور کرد) ثالثاً در موارد دیگر کاربرد نام فیلسوف که اغلب هم صفت دانشمندان رومی است، به عنوان صفتی عام مورد استفاده قرار میگیرد که نشان از خرد و هوش و آگاهی صاحب آن دارد و نه فیلسوف به معنای رسمی آن. رابعاً در اندیشه فردوسی، حکمت، محور اندیشهورزی است و حکیم بوذرجمهر مصداق بسیار برجسته آن.