نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
تاریخ ایجاد : یکشنبه, ۰۴ آبان ۱۳۹۳ کاربرد روش قیاس در علم پزشکی نیز معمول بود و از میان سه مکتب طبّی یونان قدیم، یعنی اصحاب القیاس و اصحاب التّجارب و اصحابالطّبّ الحیلی، مسلمانان نخست، روش اصحاب قیاس را بر روشهای دیگر ترجیح میدادند (مسعودی، مروج الذَهب، ج ۴، ص ۷۹) و سپس بدان نتیجه […]
کاربرد روش قیاس در علم پزشکی نیز معمول بود و از میان سه مکتب طبّی یونان قدیم، یعنی اصحاب القیاس و
اصحاب التّجارب و اصحابالطّبّ الحیلی، مسلمانان نخست، روش اصحاب قیاس را بر روشهای دیگر ترجیح میدادند (مسعودی، مروج الذَهب، ج ۴، ص ۷۹) و سپس بدان نتیجه رسیدند که قیاس باید با تجربه همراه باشد و محمد بن زکریای رازی صریحاً میگوید که از هر دو روش استفاده میکرده است: «و بقیت زماناً اطلب بالتّجربه و القیاس» (الشُکوک علی جالینوس، ص ۶۳).
جالب اینکه کاربرد قیاس حتی در علم جغرافی معمول بوده است. مَقْدسی هنگام سخن از بلاد خراسان و ماوراءالنّهر میگوید: قیاس اقتضا میکند که سرخس خزانه نیشابور باشد؛ ولی ما از «قیاس» عدول کردیم و به «استحسان» روی آوردیم که سرخس را از مضافات مرو به شمار آوردیم. (احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، چاپ لیدن، ص۳۱۳)
تجربه و مشاهده از پایههای اصلی تحقیق در میان مسلمانان به شمار میآمده و تکرار آن حجیّت علمی را بهوجود میآورده است؛ مثلاً همین رازی در موارد متعدد به تکرار مشاهده که موجب یقین علمی او گردیده، اشاره کرده است؛ چنانکه در جایی میگوید: «و کم قد ترصّدت فی البیمارستان ببغداد و فی الرّی و فی منزلی» و در جایی دیگر میگوید: «و قد رأیت هذا فی البیمارستان بالعراق و فی منزلی بالرّی غیر مرّه». (الشکوک، ص۶۳ و ۷۵)
ابنسینا بسیاری از مطالب علمی خود را به مشاهدات خود مرتبط میسازد؛ مانند آنجا که میگوید: «ما در کودکی جاهایی را در کنار رود جیحون دیدیم که در آن گِلهایی وجود داشت که با آن سر میشستند و پس از بیستوسه سال دیگر که گذرمان بدانجا افتاد، دیدیم که آن گِلها تبدیل به سنگهای سست شده است» و یا در آنجایی که داستان آهن صدوپنجاه منی را در جوزجان ذکر میکند که از هوا فرود آمده و مانند کره(= توپ)ای که به دیوار میخورد و دوباره از زمین بلند شده و خواستهاند قطعهای از آن را برای سلطانمحمود بفرستند، ابزارهای آهنین در آن اثر نمیکرده است. (کتاب الشفاء، طبیعیات، معادن و آثار علوی، ص ۳ و ۶)
او در بسیاری از موارد تواتر تجربه را به خود منسوب میدارد: «و قد تواترت منّی هذه التّجربه» (همان، ص۵۱) و اگر هم امری مورد مشاهده و تجربه شخصی قرار نمیگرفت، سعی بر این بود که از افراد مورد اعتماد نقل شود تا حجیّت علمی پیدا کند و گاه دانشمندان جمع میان هر دو امر میکردند؛ چنانکه مؤلّف «منهاج الدّکان» در مورد اثر برخی از گیاهان دارویی میگوید: «ممّا امتحنته و جرّبته بیدی، أو أخذته عن ثقه جرّبه من امتحان الأدویه المفرده و المرکّبه» (داود بن ابی النَصر، منهاج الدّکان، ص ۴) و همچنین مقدسی میگوید: اطلاعاتی که من در کتاب خود ارائه دادهام، بر سه قسم است: قسم اول که خود به مشاهده دیدهام، قسم دوم آنچه از ثقات (= افراد مورد اعتماد) شنیدهام، قسم سوم آنچه در کتابهای این فن یافتهام. (احسن التقاسیم، ص ۴۳)
نقل قول عالمانه
دانشمندان آنچه را که از دیگران نقل میکردند، اگر امکان ارزیابی آن وجود داشت، به قوّت و ضعف آن تصریح مینمودند، وگرنه به مصداق: «العهده علی الرّاوی» مسئولیت را از خود دفع و به عهده راوی میانداختند و این امر در منقولات تاریخی فراوان به چشم میخورد؛ چنانکه مؤلف تاریخ قم میگوید: «آنچه من در این کتاب جمع کردهام ـ اگر حق است و اگر باطل ـ نسبت آن با صاحبش کردهام و آنچه در این کتاب اتفاق افتاده است، از افراط و تفریط در لفظ و در فعل من از آن بریام؛ چه، سخن دیگری است و منسوب به صاحبش.» (تاریخ قم، ص۱۵)
باز برمیگردیم به مسئله تجربه و مشاهده که بهترین نمونه آن تجربه و مشاهده ابوریحان بیرونی است در امر اثر زمرّد در کور کردن مارها و افعیها که در میان عوام شهرت داشته و حتی به شعر و ادب هم راه یافته است؛ چنانکه منجیک ترمذی گفته است:
شنیدهام به حکایت که دیده افعی
برون جهد چو زمرّد بر او برند فراز
(نقل از حواشی بیست مقاله قزوینی، ص۱۵)
ابوریحان در کتاب «الجماهر» خود آنجا که از زمرّد و خواصّ آن بحث میکند، گوید: «با اینکه این امر را بسیاری از مردم نقل میکنند، ولی من خود تجربه و آزمایش کردم و حتی گردنبندی از زمرّد به گردن افعیها آویختم و این را در تابستان و زمستان آزمودم؛ ولی هیچ اثری در چشمهای آنها نداشت.»(ص۱۸۶)
دانشافزایی آیندگان
یکی از عوامل مهم که حرکت علم و دانش را در جهان اسلام تسریع کرد، این بود که دانشمندان اسلامی معتقد بودند هر دانشمند آینده باید چیزی بر آنچه دانشمند گذشته فراهم آورده، بیفزاید؛ مثلاً رازی میگوید: «علوم و صناعات به مرور زمان افزونی میگیرند و به کمال نزدیکتر میشوند. آنچه را که دانشمندی در گذشته در زمانی دراز دریافته است، دانشمندی در آینده در زمانی کوتاه درمییابد و سپس به تکمیل و پیشبرد آن میپردازد.» (الشکوک علی جالینوس، ص۳) و در جایی دیگر میگوید: «هر متأخری وقتی همّت بر نظر در مباحث علمی بگمارد و در آن ممارست کند و جهد ورزد، گذشته از اینکه علم متقدّم را به دست میآورد، چیزهای دیگری را هم با کثرت بحث و نظر درمییابد؛ زیرا بحث و نظر و اجتهاد موجب زیادت و فضل میگردد.» (رسائل فلسفیّه، ص ۳۰۱)
حدود چهارصد سال پس از رازی، قطبالدین شیرازی نیز همین مطلب را با گونهای دیگر بیان داشته است. او میگوید: زیانآورترین سخنی که درباره علم اظهار شده عبارت: «ما ترک الأوّل للآخر شیئا» است؛ یعنی دانشمندان گذشته به نهایت پایه علم رسیدهاند و چیزی برای دانشمندان آینده نگذاشتهاند! و ادامه میدهد: چگونه گذشتگان چیزی برای آیندگان باقی نگذاشتهاند، در حالی که علوم و ترتیب آنها نتیجه به کار بردن عقول و تهذیب آنهاست؟ خداوند خرد را به متأخّران ارزانی داشته، همچنانکه به متقدّمان عطا فرموده و خداوند علم را منحصر به قوم خاصی نکرده که پس از آن درهای حکمت و دانش را بر دیگران بسته باشد و از این جهت است که گفتهاند: هرگاه ذهنها و همتها برابر باشند، در هر صناعتی متأخرّان پیشرفتهتر از متقدّمان خواهند بود؛ زیرا همچنانکه گذشتگان به استخراج و استحکام اصول نائل شدهاند، آیندگان به تفریع و استوار ساختن آن اصول مشغول خواهند گردید. متقدمان با تأسیس و تمهید اصول علمی بر آیندگان منّت نهادهاند و متأخران با تلخیص و تجرید حق گذشتگان را ادا کردهاند.» (قطبالدّین شیرازی، التُحفه السعدیه، نسخه خطّی کتابخانه بادلیان اکسفورد شماره Hunt. 263، ص۳)
سخن پایانی آنکه علمای اسلام در هر علم و صناعت و در هر پایه و مرتبت، کوشش در راه علم را موجب قربت به خداوند میدانستند و بُعد روحانی و معنوی علم را با جنبه ظاهری و این جهانی آن در هم میآمیختند. این روحانیت و معنویت نهتنها در علوم شرعی و دینی، بلکه در علوم محضه نیز به خوبی آشکار است؛ مثلاً همین ابوریحان بیرونی که کتابی درباره سایهها و شاخصها تحت عنوان «افراد المقال فی امر الظّلال» نوشته، در آغاز کتاب میگوید: «بحث درباره ادراک بصری و مخروطی که میان چشم و اشیا پیدا میشود که آیا از شعاعی است که از چشم بیرون میآید و به اشیا میرسد، یا از شعاعی است که از صورت و رنگ اشیا پیدا میآید و به رطوبت جلیدی چشم منطبع میگردد، بحثی فلسفی است که به مباحث نفسانی تعلق دارد؛ اما بحث از نور موجود و آنچه به آن نور و عدم آن تعلق میگیرد که سایه عام و سایه خاص نامیده میشود، از تعالیم ریاضی به شمار میآید که مورد عنایت کسانی است که استناد به دین و اعتضاد به مناهج صراط مستبین دارند، همچون شیخ ابوالحسن مسافر بن حسن که به این اوصاف متحلّی و به شناخت اوقات نماز مشتاق است.»
ابوریحان سپس توفیق خود را در بهدست آوردن رضایت شیخ از خداوند خواستار میگردد. (ابوریحان بیرونی، افراد المقال فی امر الظَلال، ص۱ و ۲)
همچنین عبدالرحمن خازنی در آغاز کتاب «میزان الحکمه» خود که کتابی صددرصد علمی و تجربی است، میگوید: «خداوند با شمول رأفت و وسعت رحمت خود به بندگان و رعایت مصالح آنان، حاکمان عدل را بر آنان گماشته که نخستین کتاب خدا، و دومین امامان مهتدی و عالمان راسخ، و سومین ترازویی است که زبان عدل و ترجمان انصاف بین عامّه و خاصّه است؛ بنابراین میزان (= ترازو) یکی از ارکان سهگانهای است که قوام عدل و در نتیجه قوام عالم به آن وابسته است و در روز جزا به وسیله میزان، ستم از حکم خداوند زدوده میگردد که: «و نَضَع الموازین القسط لیوم القیامه فلا تظلم نفس شیئا». (عبدالرّحمن خازنی، میزان الحکمه، ص۴)
در گستره جغرافیای اسلام که بخش وسیعی از سه قاره بزرگ جهان، آسیا، افریقا و اروپا را در بر میگرفت و مسیرهای متعدد تجارت جهانی و گذرگاههای فراوان مهاجرت علمی را نیز شامل میشد، اندیشمندان مسلمان با هویتهای قومی و نژادی مختلف در تمام حوزههای علمی ـ نقلی و عقلی ـ ادبیات مکتوب فراگیری را تولید کردند و از آن رهگذر، میتوان تلاش علمی مسلمانان ـ اعم از عرب و مستعرب، فارس و ترک ـ را ارزیابی کرد. ویژگی بارز این ادبیات علمی، همسویی آن با عقل بشری و نشان دادن اهمیت انسان در نظام خلقت و به عبارتی دیگر سرشت عقلگرایی و انسانگرایی مکتوبات علمی مسلمانان است.
کتاب «گستره تمدن اسلامی» که حاصل پژوهش یکی از استادان مسلمان مصری است و به قلم مترجم توانا دکتر عبدالله ناصری به فارسی برگردان شده، تلاش میکند تا حاصل ارجگذاری علم و دانش در اندیشه اسلامی که همان میراث مکتوب ماست، در یک بررسی تطبیقی نشان داده شود؛ میراثی که غربیهای غیرمسلمان در عصر تاریک حیات خود ـ قرون وسطی ـ از آن بهره گرفتند و تمدن نوین خود را بر آن بنیان نهادند
این مطلب بدون برچسب می باشد.