نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
تاریخ ایجاد : سه شنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۱ کتاب نگاهی به زندگی نامه و خدمات علمی و فرهنگی شهید دکتر مصطفی چمران عنوان کتابی است که به کوشش دکتر محسن علوی پور در انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگی به چاپ رسیده است و در مراسم بزرگداشت مقام علمی شهید دکتر مصطفی چمران رونمایی از […]
کتاب نگاهی به زندگی نامه و خدمات علمی و فرهنگی شهید دکتر مصطفی چمران عنوان کتابی است که به کوشش دکتر محسن علوی پور در انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگی به چاپ رسیده است و در مراسم بزرگداشت مقام علمی شهید دکتر مصطفی چمران رونمایی از آن بعمل می آید.
مطالب این کتاب مشتمل است بر :
سخن مفاخر، دکتر محمدجواد ادبی / چند برگ از درخت خاطره) یادگارن(/ دکتر مصطفی چمران به روایت همسر) نیمه پنهان ماه(/ مرثیه چمران در رثای دکتر شریعتی/ دکتر چمران در کنار امام موسی صد ر / وصیت نامه مصطفی چمران به امام موسی صد ر / دکتر، گل، پروانه) برگرفته از کتاب جهاد و شهادت( / عقل و د ل / خدا بود و دیگر هیچ نبو د / نیایش عارفانه / مرگ از من فرار می کند ) روایت فتح (/ شهید دکتر چمران و آیت الله خامنه ای در مناطق جنگی/ آلبوم تصاویر مصاحبه با آقای دکتر سعید سهراب پو ر / مصاحبه با آقای دکتر مهدی بهادری نژا د / کدامین تندیس ) رضا امراللهی)
سخن مفاخر
هوالرحمان
دریادلان زیارت معشوق می کنند…
علم بر گرده خورشید زد، افلاک شیری شد / و راه عشق تنها راه ابراز دلیری شد
مگر هفت آسمان باهم صلا گفتند مردی را؟/ که چشمانش رجز میخواند تکبیر نبردی را
زمان بهتان حیرت بود از طوفان مستوری/ نمی گنجید در ذهن زمین این حد سلحشوری
از امام موسی صدر پرسیدند چمران کجاست؟ گفت: «انه بجانب الغربی» . سخن از رادمردی است که حماسی زیستن را به تلطف عارفانه معنایی جدید بخشید و ولایت پذیری را به شعور عالمانه تجسمی دیگرگون نمود، مگر کم است که سلاح به دست داشته باشی و غرور جنگی ترا نرباید و به گل آفتابگردانی که می رسی، به تمامی لطافت آنرا نگاه کنی و سلاح را به کناری بنهی! نیک می دانیم آدمیانی از این دست که با مدارک درجه اول علمی حس خدمتگزاری و خشوع را در خود زنده نگاه می دارند و تفرعن علمی آنها را نمی رباید زیاد نیستند! هیچ گاه این تصویر از دکتر چمران را فراموش نمی کنم آنجا که عبا به دوش کشیده و در میان کودکان لبنانی خواب آلود آهسته و پیوسته نگاه می کند و مهربانی از نگاهش می بارد. ابوشریف هم رزم چمران می گفت: «فرزندان و دوستان چمران به مهر او و باوفای خود دلالت راه او را حفظ کردند» . و این آتش مهر چه بود که هیچ گاه اخگرهایش در قلب چمران خاموش نشد و هنوز هم پس از سی و یک سال از شهادتش دهلاویه حُرم آنرا به آدمی انتقال می دهد. یارانش هنوز هم که از چمران سخن می گویند، گویی از همین روزهای نزدیک حرف می زنند. نماینده مجلس لبنان امیر معید می گفت: «آنقدر خاضع بود که متواضع تر از او پیدا نکردم و آنقدر بزرگ بود که از او بزرگتر در زندگیم ندیدم.» براستی در او چه گوهری نهفته بود که اینهمه نور را ساطع می کرد. دست نوشته هایش را که می خوانی از حس رمزآلود هستی پرُ می شوی، هشیاری غایی و نمایاندن آشکار حقیقت آنهم در بستر درونی پیراسته و رشد یافته، از همه جا و همه چیز برایت حکایت می کند . از اوایل تابستان ۱۹۵۹ در آمریکا که چمران تصمیم می گیرد از گذشته خوبتر باشد و با حوادث روزگار پخته تر شود تا سلام گرم و دردآلود اکتبر ۱۹۷۳ به نریمان در لبنان و تا فریاد فوریه ۱۹۷۸ که از ته دل برمی آورد اما کسی فریادش را نمی شنود همه و همه، حضور پرتوان مردی را به آدمی نشان می دهد که «آنچه که هست» را خوب زندگی می کند و حیات معنوی خویش را در تصرف باری تعالی و در التذاذ از این تصرف معنا می بخشد. معیار سیر باطنی چمران از زیست مادی او جدا نیست حتی آن زمان که در آزمایشگاه به تلاش علمی در پی شکافتن ذره ها است. توافق او برای متعالی زیستن در عالم ماده در سکوتِ معنوی او شکل می گیرد و ابهت جنگجویانه او که رعشه به دل دشمن می اندازد در خضوع و خشوعش به بلوغ میرسد . او نفس خویش را کشته است و مجاهدت را براستی زنده نگاه داشته است. به لطف وصل حضرت دوست، از فصل خویش مهجور است و هفتاد سال به سلوک یک شب مخمور؛ و هم اینجاست که می گوید:« خدایا به تو پناه می برم. مهر خود را آنچنان در دلم جایگزین کن که جایی دیگر برای عشق دیگران نماند. سراپای وجودم را آنچنان مسخّر اراده خود کن که به دیگری نیندیشم. »چمران پرُ است از گریه های مردّف، و در سکوتش می توان صدای طنین های پر از دف را شنید. طنین هایی که شهادت اوج امتزاج آن است و رشادت معنای آن….دریادلان زیارت معشوق می کن ن د با موج و اشتیاق، به نذرانه نظراین بار عشق توست که بر دوش می کشیم این سرمه خط توست که سودیم بر بصرچمران دریادلانه سیرآفاق و انفس میکند، نقاشی می کشد و رنگ ها را به عیان در روزگار عسرت حقانیت معنا میدهد چرا که هنرورزیش چنین اقتضایی می کند. او در بحبوحه چکاد سنگ و سلاح و در مدیریت جنگ های نامنظم در خط تولید سلاح ساخت خودش هم لحظه ای از حضور مسحور کننده عالم غیب غافل نیست… .بگذار که درد زخم ها کهنه شو د تا پخته شوم، شرابِ در خم باشم و اینهمه عشق در چمران به دلالت مقتدایش حضرت امام روح الله است که پرحرارت و پرصلابت می شود. هم او می گوید: «راستی که شب پیش که شب شهادت، شب ناامیدی، شب شکست و سقوط بود با فرمان امام آنچنان تغییر کرد که شب بعد به شب آرمش، شب امید و شب پیرزوی مبدل شد . چه کسی می توانست که چنین معجزهای بوجود آورد که از یک شب هولناک و یک نقطه تاریک، چنین تحول و تحرکی خلق کند او کسی نبود جز امام» . عشق بازی کار اوست. عشق به آرمانهایش، عشق به کشورش، عشق به علم و دانشش و عشق اش به حقیقت و شهود.سیل از شرار صاعقه می آی د آتشفشان چشم تو روشن تریعنی مذاب می کند این جوشش کوشیدن ستیغ تمنا را… و امروز از پس سی سال بازهم خاطره او اکنونی است. برای انجمن آثار و مفاخر فرهنگی کشور فرصت مغتنمی است که یاد و خاطره این رادمرد بزرگ را پاس بدارد و برای آنکه چمران های دیگری در نسل جوان تربیت شوند زمینه انتقال تجارب علمی، فرهنگی و الهی بزرگان این مرزوبوم را فراهم کند.از تشریک مساعی شهردار محترم منطقه برادر پاسدار جناب آقای دکتر کفایتمند کمال تشکر را دارم. راهی که هزار بار آموخته ایم تنها به هوای یار آموخته ایم جان دادن و با قیامتی زنده شدن درسی است که از بهار آموخته ایم .
محمد جواد ادبی رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی کشور
(۳۰ خرداد۱۳۹۱ سالگرد شهادت دکتر چمران)
بخشی از مصاحبه آقای سهراب پور
خود آقای چمران چه کسی بود که ایشان به فکر این مقوله افتاده بودند، از جایی ، از منبعی، مثلاً چیزی …
ایشان تحت تأثیرآقای طالقانی وآقای علامه طباطبائی و شهید مطهری بودند،دیگر اینکه دنبال یک آلترناتیوبودند که مییباید چه کنیم؟راه چیست؟گرچه به نظرغیرممکن می آمد؛ولی بالاخره مسلمانان اید ه آلشان چیست وآن ایده ال]درنگاه ما [ شیوه حکومت اسلامی[ بود که تصویب شد.و یکی ازبچه های آن موقع هم آقای محمدهاشمی بود؛برادرآقای رفسنجانی که رابط ما با امام بود. اون موقع امام عراق بودند، من یادم هست ما یک جزو ه ای تهیه کردیم بانام« روحانیت و۱۵ خرداد»که خود دکترچمران این را جمع بندی کرد.این را ازطریق آقای هاشمی فرستادیم برای امام که ایشان هم تصحیحاتی کردند؛بعد ما این راچاپ کردیم.
روایت تاریخی داده بودید یا تحلیلی؟
تحلیلی!اتفاقاتی که رخداده بود؛خود چمران خیلی مسلط بود روی آن اتفاقات. نمی دانم؛شاید این جزوه در بایگانی های دانشجویان وزارت خارجه باشد؛چون آن موقع آن را برای انجمن اسلامی اروپا هم فرستادیم.در واقع،آن زمان، دونشریه به طورمداوم برای ما می آمد؛یکی نشریه انجمن اسلامی دانشجویان اروپا بود و یکی هم نشریه آقای]دکترابراهیم[ یزدی.آقای یزدی درتگزاس بود؛ ازایشان هم یک نشریه مرتب می آمد.آن زمان این اختلافات ودعواها نبود؛ کمونیس تها بودند ومسلمانان؛همین! این چیزها بعدا ًبه وجود آمد.به هرحال یک نشریه ازآقای یزدی مرتب می آمد؛ نشریه مکتب اسلام هم از ایران می آمد که مسئولین اش آقای خسروشاهی و سبحانی واینها بودند.ونشریه ]دکتریزدی[ازتگزاس می آمد و آن نشریه هم زاروپا
شما خودتان نشریه ای منتشر نمی کردید؟
نشریه مرتب نه! درآنجا یک انجمن اسلامی
بود که بیشترعربها درآنجا قدرت داشتند؛ خب اهل سنت بودند وعربستان هم به خاطر پول و نیروهایی که داشت،این انجمن را تحت نفوذ خود گرفته بود.درنتیجه، دوستان ما یک انجمن اسلامی فارسی زبانان درست کردند که این گروها البته همه ایرانی بودند–ازافغانی ها کسی نبود–گروه فارسی زبان دراختیارما بود که البته بنیا نگذارآن خود دکترچمران بود .دراین گروه ما این آقای شهریارروحانی داماد سابق دکتریزدی هم بود که خیلی اون زمان ها بچه خوبی بود.
ببخشید این قسمتی که اشاره کردید که انجمن اسلامی مال عربها بوده؛ اینها از ناحیه عربستان سعودی تقویت می شدند یا عربهای خاورمیانه؟
نه،عربستان سعودی خیلی خرج می کرد وهنوزهم می کند.
رابطه شما با آنها چه جوری بود؟
ما در بعضی از جلسات آنها شرکت می کردیم.
توجه کنید که ما جلسات خودمان را داشتیم
پس رابطه ارگانیک با آنها وجود نداشت؟ خیلی نزدیک نه،این آقای شهریار روحانی امام جماعت آنجا بود.چون انگلیسی اش خیلی خوب بود؛بعد خطبه میخواند. جمعه ها در نماز جمعه ایشان کارهایی می کرد که بچه های ما دلخور بودند؛ومی گفت،من این ها را برای حفظ وحدتم می کنم.مثلاً می گفت خب شاید هم واقعاً درست می گفت، اشهد ان علی ولی الله را دراذان می گفت؛ کما این که الان هم حزب الله لبنان این را نمی گویند.ولی نماز که می خواند بعد ازسجده سریع بلند می شد واز این نظر دکتر قندی از اوایراد می گرفت که چرا اینجوری می کنی؟می گفت برای حفظ وحدت. درآن زمان، یک آقایی هم اونجا بودند که همه می شناسند؛آقای حامد الگار که بارها به ایران هم آمده.ایشان هم امریکایی و سُنّی بود. ایشان بعضی وقت ها در جلسات ما می آمد. به هرحال،آقای حامد الگارفارسی اش هم خوب بود؛استاد شرق شناسی بود وعربی را هم مسلط بود
در همین رابطه سؤالی برای من وجود دارد: آنجا فضایی بود که می شد با مستشرقین ارتباط داشت و شما به عنوان یک گروه جویای هویت اسلامی طبیعتاً امکان استفاده از این استادان، مثلا اینکه حالا از بحثهای آنها هم استفاده بکنید برایتان فراهم بود. می خواستم بدانم شما یا گروه شما یا به طور خاص شهید چمران چقدر نسبت به این مسئله حساسیت داشت، چقدر تلاش برای ارتباط بر قرار کردن با مستشرقین یا کسانی که بحثهای اندیشه های اسلامی را در امریکا دنبال می کردند
اون موقع زیاد نبودند.تنها آدم علاقه مند همین آقای الگار بود که می آمددرجلسات ما،وآن موقع واقعاًخیلی کم بود؛بحث های اسلامی زیاد متداول نبود و نیروهای چپ خیلی قوی بودند.آنهاحتی وقتی می دیدند یک دانشجوی ایرانی قراراست به آنجا بیاید،برای استقبالش به فرودگاه می رفتند؛ او را می آوردند، برایش جا ومکان فراهم می کردند؛به او کمک می کردند. بعضی کارهای خلاف هم می کردند مثلاً اگراین دانشجوی تازه وارد باید می رفت و امتحان انگلیسی می داد،می رفتند به جایش امتحان می دادند
چه اشخاصی به ایشان کمک مالی می کردند؟
اینها اشخاصی بودند که سا لها رفته بودند و آنجا مانده بودند.
نه منظورم احزاب چپ گرای ایرانی است.
بله آنجا کار می کردند.
یعنی از منبع خاص تغذیه مالی نمی شدند؟
نه خیرفکرنمی کنم آنقدر سیستماتیک بوده باشدولی اینها عموما دانشجوی خود برکلی نبودند؛بیشتراینها درکالج های اطراف بودند یا اصلاً کارمی کردند و درس رارها کرده بودند
شما با ایدلوژی آنها ارتباط داشتید یا میان شما تقابل بود؟
تقابل که بود؛ولی یکجایی بود به نام «خانه ایران» که یادم هست خود چمران آن را درست کرده بود به عنوان مرکزسیاسی.با این حال،این نیروهای چپ آنقدرآنجا قوی شده بودند که چمران دیگر به آنجا نمی رفت، با این که خودش آنجا را بنیانگذاری کرده بود نمی رفت.و آنجا مقر اینها بود.
همین آقای الگاربود که م آمددرجلسات ما،وآن موقع واقعاً خیلی کم بود؛بحث های اسلامی زیاد متداول نبود ونیروهای چپ خیلی قوی بودند.آنهاحتی وقتی می دیدند یک دانشجوی ایرانی قراراست به آنجا بیاید، برای استقبالش به فرودگاه می رفتند؛او را می آوردند، برایش جا ومکان فراهم می کردند؛ به اوکمک می کردند.بعضی کارهای خلاف هم می کردند مثلاً اگراین دانشجوی تازه وارد باید می رفت و امتحان انگلیسی می داد،می رفت به جایش امتحان می دادند.
اگر جنگ نمی شد، اگر مسئله کردستان نبود، اگر اینها نبود، شما فکر می کنید آیا دکتر چمران برمی گشت در دانشگاه کار تحقیقاتی بکند یا اینکه مثلاً فلسطین یا لبنان را ترجیح می داد
البته این را من به شما بگویم خیلی اذیتش می کردند..
کجا؟
درایران بعد ازانقلاب.خیلی ایشان را اذیت می کردند به روشهای مختلف،همین گروههای سیاسی و…می دانید که در کشورما چه جوری است. ببینید بالاخره جلوی نشریات روکسی نمیتونه بگیره میگن…
اگر الان امروز بود در وجه علمی، در انتخاب روش زندگی به نظر شما چکار میکرد؟ آیا مثل همون موقع که تقریباً میشد گفت از یک زمانی به بعد، چمران علم را کنار گذاشت و رفت برای جنگیدن، آیا به نظر شما دوباره آن تیزهوشی و زکاوت بالای علمیای که داشت، انگیزهای میشد برای بازگشت دوباره ایشان به فضای علمی، یا اینکه نه! ایشان دیگر مسیرش را کاملا عوض کرده بود؟
خب اگردلخوشی داشت واذیتش نمی کردند،ممکن بود بیاید وزیرعلوم هم بشود ولی اگرم می دیدن می تواند و اینجا مناسب نیست، دوبارهم می رفت لبنان و درحزب الله کار می کرد
اگر چمران الآن بود به نظر شما نخبه بود؟ طبق معیارهای بنیاد نخبگان مثل اینکه باید مقالات داشته باشد و
بااین معیارهامون نه؛ ولی در واقع نخبه بود…ایشان آدمی کاملاً معتقد به انقلاب با دید علمی با تفکر وتعقل بود، برخلاف بعضی ها که با این عنوان که«حز ب الله ترمز نداره»]عمل می کنند[که غلط هم می گویند،آدمی بود که حاضربود تمام زندگی اش را بگذارد، منتهی با دیدعلمی،با تفکر،تعقل وعاقبت اندیشی درست هم همین است؛ازلحاظ تئوری هم درست همین است.
این مطلب بدون برچسب می باشد.