سخنرانی دکتر بلخاری در سومین دور گفتگوهای فرهنگی ایران و ایتالیا

سه شنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۷ سومین دور گفتگوهای فرهنگی ایران و ایتالیا تحت عنوان «افراط‌گرایی دینی، بررسی راهکارهای برون رفت از افراط‌گرایی دینی و اسلام هراسی» با همکاری رایزنی فرهنگی ایران در رُم، در تاریخ ۲۸ خرداد ۱۳۹۷، با حضور شخصیت‌های فرهنگی و اساتید دانشگاهی ایران و ایتالیا، به میزبانی دایره‌المعارف تره‌کانی ایتالیا رُم برگزار […]

سه شنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۷

sokhanrani dr bolkhari italia1

سومین دور گفتگوهای فرهنگی ایران و ایتالیا تحت عنوان «افراط‌گرایی دینی، بررسی راهکارهای برون رفت از افراط‌گرایی دینی و اسلام هراسی» با همکاری رایزنی فرهنگی ایران در رُم، در تاریخ ۲۸ خرداد ۱۳۹۷، با حضور شخصیت‌های فرهنگی و اساتید دانشگاهی ایران و ایتالیا، به میزبانی دایره‌المعارف تره‌کانی ایتالیا رُم برگزار گردید.

شرکت‌کنندگان در این دور گفتگوها، در خصوص موضوع افراط‌گرایی به عنوان یک بحران مشترک بین‌المللی انسان معاصر، زمینه‌های ظهور و گسترش آن و هم‌چنین کارهای برون‌رفت از این بحران به تبادل نظر و گفتگو پرداختند.
دکتر حسن بُلخاری قهی، استاد دانشگاه تهران، مدیر گروه مطالعات عالی هنر و رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی با موضوع «نقش هنر در مهار افراط‌گرایی دینی» به ایراد سخنرانی پرداختند.
متن سخنرانی ایشان بدین شرح است:
الف: سخن اول در باب شناخت ماهیت هنر است. هنر در فرهنگ‌های مختلف تعاریف متفاوتی دارد اما تمامی هنرها در یک مسئله با هم اشتراک دارند: ذوق آثار هنری در مواجهه با مخاطب، قوه ذوق او را برانگیخته و احساسات متفاوتی در ناظر ایجاد می‌کنند بنابراین هنر در تمامی فرهنگ‌ها وجهی از وجوهات و ابعاد انسان را مورد توجه قرار می‌دهد. وجهی که یکی از مهم‌ترین ابعاد وجودی انسان است و شاید تنها وجه مهم او. ریشه‌یابی تاریخی مفهوم هنر در فرهنگ غرب، با استناد به یونان، ما را با مفهومی که در واژه تخنه (Techne) ظاهر می‌شود آشنا می‌سازد. این واژه در فرهنگ اساطیری و در آثار کسانی چون هومر و هزیود مورد استفاده بوده و معنایی چون ساختن، درست کردن و ایجاد کردن دارد. کلمه تکنیک (technique) امروزی ریشه در واژه تاریخی تخنه دارد.  این در حالی است که کلمه Art کلمه‌ای نسبتاً تازه در فرهنگ غرب محسوب می‌شود.
تخنه در فرهنگ غربی نسبت ذاتی با انسان و کنش آفرینشگری او دارد. تقابل دو مفهوم  فوزیس(Phisis) و تخنه که اولی به معنای هر مصنوعی است که انسان در ایجاد آن نقشی ندارد و دومی به تمامی مصنوعات بشری اعم از نظری و عملی گفته می‌شود، نشان می‌دهد تخنه به معنای تمامی فراورده‌هایی است که از انسان صادر می‌شود. بنابراین هنر در اندیشه انسان غربی نوعی اظهار و ارائه امری است که در جان انسان حضور دارد. در فرهنگ ایرانی اما هنر به معنانی نوعی پالایش و تزکیه درون است. یعنی قبل از این که در مقام اظهار و ارائه باشد در مقام اخفا و استتار است.
در فرهنگ ایرانی، هنر به معنای نیرویی در جان و روان انسان است که سبب تشخیص تمایز خیر و شر یا نیک و بد می‌شود. در متن گاته‌ها که معتبرترین متن دین زرتشتی است هنر از یک سو صفت اهورامزداست و از سوی دیگر صفت بهمن یا ایزد خرد.
به تعبیر یکی از آیات متن مذکور، اهورا با هنر خویش نیکوکاران را از بدکاران متمایز ساخته و گروه نخستین را پاداش و گروه دیگر را مجازات می‌کند. در آیه‌ای دیگر هنر،  صفت و هومنه یا بهمن است که چنان که گفتیم در فرهنگ ایران باستان ایزد خرد محسوب می‌شود، بنابراین نسبتی ذاتی میان خرد و هنر ایجاد می‌شود. در طول تاریخ فرهنگ ایرانی – اسلامی این معنا در هنر ظهور داشته است و دقیقاً از همین رو صفتی الهی و مقدس انگاشته شده است.
آن گاه که فردوسی حکیم بزرگ و حماسه‌سرای ایرانی از هنر در بیت مشهور زیر سخن می‌گوید:

هنر نزد ایرانیان است و بس                                               ندارند شیر ژیان را به کس

منظوری جز فضایل اخلاقی چون شجاعت، عدالت، حکمت و پارسایی ندارد.
در فرهنگ بزرگ‌ترین شاعر فارسی زبان ایران یعنی حافظ شیرازی نیز، هنر در ردیف فضایل اخلاقی چون پرهیزگاری و علم قرار گرفته است.

تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافری است             رهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش

بنابراین کارکرد هنر در فرهنگ ایرانی یک کارکرد کاملاً اخلاقی و معنوی است. تمامی آثار هنری و معماری‌ای که در این فرهنگ به وجود آمده‌اند بر آمده از چنین رویکردی هستند. در این تمدن، آثار هنری با وجه زیبایی‌شناختی زاییده می‌شوند تا کارکردی اخلاقی را ترویج دهند، هرگاه جهت این کارکرد بر خلاف اخلاق یا معنویت انسانی باشد، فرهنگ ایرانی با نظر تردید و انکار به چنین آثاری می‌نگرد. بگذارید در باب نسبت میان اخلاق، زیبایی و هنر در فرهنگ ایران مثالی بیان کنم.
در احیاءالعلوم امام محمد غزالی طوسی که یکی از بزرگ‌ترین حکمای ایرانی است در باب ضرورت زدودن زنگارهای گناه از قلب و داشتن دلی پاک و بی‌آلایش که آیینه صور الهی شود، داستان مشهوری وجود دارد. در این داستان دو گروه از نقاشان چینی و رومی در نزد پادشاهی به رقابت می‌پردازند. مقرر می‌شود هر گروه، نقاشی زیباتری تصویر کنند، برنده این رقابت باشند. در حالی که نقاشان رومی با استفاده از رنگ‌های متعدد اثری بسیار زیبا می‌آفرینند، نقاشان چینی بر صیقل زدن دیواری می‌پردازند که مقرر بود بر روی آن نقشی ایجاد کنند، هنگامی که پرده از میان دو گروه برداشته می‌شود زیبایی اثر هنری رومیان در آینه صیقل خورده چینیان بسیار دل‌انگیزتر ظاهر می‌شود. غزالی نتیجه می‌گیرد هنر حقیقی افزودن رنگ بر رنگ نیست، بلکه صیقل زدن قلب و دل است فقط در این صورت است که زیبایی‌های الهی بر جان انسان تلألو می‌کند. مولانا محمد جلال الدین بلخی نیز این روایت را در مثنوی خویش آورده است با این تفاوت که جای چینیان و رومیان را تغییر داده است. در روایت او رومیان همچون صوفیان و عارفان صیقل می زنند و از رنگ بر رنگ افزودن اجتناب می‌کنند:

رومیان آن صوفیانند ای پدر                        بی ز تکرار و کتاب و بی هنر
لیک صیقل کرده‌اند آن سینه‌ها         پاک از آز و حرص و بخل و کینه‌ها
آن صفای آینه وصف دلست                      صورت بی منتها را قابلست

در طول تاریخ ایرانی، پیش و بعد از ظهور اسلام در ایران چنین نگاهی به هنر وجود داشته است.
هنر زبان آیین بوده و به دلیل یگانگی دین و هنر در غایت که دین به دنبال کمال انسان و سعادت او از طریق بندگی همراه با عقلانیت بوده و هنر نیز صفت اهورا(به عنوان خداوند متعال در دیانت زرتشتی) و نیز صفت بهمن به عنوان ایزد خرد بوده، هر دو ماهیتی همگون و غایتی در راستای هم داشته‌اند. بگذریم که در ناب‌ترین اندیشه‌های شرقی و آیینی مشرق زمین هنر هماره زبان و بیان بلند دین و آیین و اخلاق بوده است.
پس از آمدن اسلام به ایران، آنچه به عنوان هنر صفت اهورا و بهمن قلمداد می‌شد در آیات قرآن با واژه‌های دیگری تکرار و به عنوان صفات الهی شناخته شد. صفاتی چون: مُبدع، صانع، مُقدِّر و جمیل. بدین صورت میان احکام دین و اصول اخلاقی هنر نسبتی ناگسستنی ایجاد شد و شاید یکی از علل برجسته شدن آرای کسانی چون افلاطون، ارسطو و فلوطین در تاریخ اندیشه اسلامی همین تأکید وسیع این فلاسفه بر کارکرد اخلاقی هنر بود.
همداستانی دین و هنر در تعالی روح انسان و مهم‌تر کنش‌های اخلاقی سبب شد دین از زبان جمیل، جذاب و بسیار مؤثر دین در تبلیغ و تعمیق حقایق خود استفاده کند. این معنا را می‌توان در حوزه نظریه‌پردازی اندیشه اسلامی کاملاً دریافت. در اندیشه اسلامی ـ ایرانی هنر نوعی mimesis است یا محاکاتی که هنر از بطن و متن حقایق معنوی و اخلاقی دارد. بنابراین هنر همان جهتی را می‌جوید و تعقیب می‌کند که دین در پی آن است. تمامیت تاریخ یک نمدن گواه این ادعاست.
ب: و اما دین. دین در ذات و جوهر خود مبرای از هرگونه افراط و تفریط است. هر دین الهی اعم از مسحیت، یهود، زرتشیت، اسلام و حتی فرقی چون بودیزم، جینزم، شینتوئیزم، هندوئیزم و دائوئیزم و…  بیزار از هرگونه تندروی و کندروی هستند. بگذارید در همین ابتدا از بودیزم مثالی بزنم. بودا پس از ریاضتی شش ساله در یک جنگل، ناگاه مخاطب ناخواسته کلامی می‌شود که پیرمردی به فرزند یا نواده خود می‌گوید: که پسرم اگر سیم تار را بسیار سخت بکشی پاره می‌شود و اگر آن را سست ببندی صدایی از آن خارج نمی‌شود. به قاعده و میانه سیم را ببند تا هم پاره نشود و هم صدا از آن خارج شود.بودا می‌گوید با این کلام فهمیده است که حقیقت نجات در همین اعتدال است.
عیسی (ع) در انجیل بر روی پیروی طریقت میانه تأکید می‌کند و پیروان و حواریون خود را از سخت‌گیری و شدت رفتار و در عین حال بی‌توجهی باز می‌دارد: «شنیده‌اید که گفته شده است همسایه خود را محبت نما و با دشمن خود عداوت کن. اما من به شما می‌گویم که دشمنان خود را محبت نمائید و برای لعن کنندگان خود برکت بطلبید و به آنانی که از شما نفرت کنند احسان کنید و به هر که به شما فحش دهد و جفا رساند دعای خیر کنید. تا پدر خود را که در آسمان است پسران شوید زیرا آفتاب خود را بر بدان و نیکان طالع می‌سازد و باران بر عادلان و ظالمان میباراند…( ۴۳ تا ۴۵: ۵ انجیل متی)  در اسلام نیز آیه‌ای چنین حقیقت اعتدال و میانه‌روی را ارائه می‌دهد: وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّهً وَسَطًا لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ-و بدین گونه شما را امتى میانه قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید.(قرآن .بقره ۱۴۳)
بنابراین رجوع به متن اصیل و معتبر ادیان نشان می‌دهد در ذات آن‌ها نگره‌ای مبنی بر بیان، ترویج یا تقویت افراط‌گرایی مطلقاً وجود ندارد. این انسان‌ها هستند که با برداشت‌ها و استنباط‌های غلط، رفتارهای خشن و ناموجه و غلط خود را رنگ و بوی دینی می‌دهند. به عبارتی به جای آن که خود را در خدمت دین و معرفت کامل به حقایق آن قرار دهند، دین را به خدمت خود در می‌آورند.
در متن ادیان، انسان با دو وجه وجودی مورد توجه و تبیین قرار می‌گیرد: وجهی شیطانی و وجهی رحمانی، مثلاً قرآن می‌گوید هنگامی که انسان را آفریدیم در نهاد او فجور و تقوی قرار دادیم و مقرر کردیم هر که تقوی ورزد رستگار شود و هر که فجور را پایه رفتار خود قرار دهد، مجازات می‌شود. انسان را مختار قرار دادیم تا خود راه خویش را برگزیند. این اعتبار و احترامی است که برای انسان قائل شدیم اما برخی از انسانها حقیقت این اعتبار و احترام را ادراک نکردند و به جای آن که خویشتن‌داری و پرهیزگاری را طریقت خود قرار دهند راه زشتی را برگزیدند. هر گونه زشتی و فسادی از انسان برخیزد، همه ریشه در این فجور او دارد نه در بطن دین. ادیان از انسان، معرفت، آزادگی، عدالت، فضیلت و پرهیزگاری می‌طلبند نه کشتار، ستم و بی‌عدالتی. ادیانی که کشتن یک انسان را معادل کشتن همه انسان‌ها می‌دانند نمی‌توانند مروج کشتار انسان‌های بی‌گناه باشند: مِنْ أَجْلِ ذَلِکَ کَتَبْنَا عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا-از این روى بر فرزندان اسرائیل مقرر داشتیم که هر کس کسى را جز به قصاص قتل یا [به کیفر] فسادى در زمین بکشد چنان است که گویى همه مردم را کشته باشد و هر کس کسى را زنده بدارد چنان است که گویى تمام مردم را زنده داشته است (قرآن کریم. مائده ۳۲)
آنانی که کشتار می‌کنند متدین نیستند، قاتلانی هستند که لباس دین پوشیده‌اند.در فرهنگ ما ظریفه‌ای وجود دارد که این معنا را به کمال نشان می‌دهد. به یکی از رهبران دینی گفتند، یک مرد ملبس به لباس دین (روحانی) دزدی کرده است. او با ظرافت خاصی گفت: نگویید یک روحانی دزدی کرده بگویید دزدی لباس روحانی را دزدیده و در پوشش آن به اموال مردم تجاوز کرده. سخن نهایی در این بخش این که ادیان در ذات خود مروج افراط و خشونت نیستند. اگر چنین باشند لیاقت هدایت انسان را ندارند.
ج: و اما نقش هنر در مهار افراط‌گرایی دینی.  فردریش نیچه متفکر آلمانی، سخن بسیار قابل تأملی دارد: ما هنر را داریم تا از فرط واقعیت خفه نشویم. این کلام بسیار صریح و روشن به ما می‌گوید در زندگی انسان هنر چه جایگاهی دارد. هنر پنجره‌ای است که در روح انسان رو به زیبایی، احساس و عاطفه گشوده می‌شود. با هنر جهانی جدید را تجربه می‌کنیم. جهانی که در آن احساسات لطیف و ظریف انسان به غلیان و جوشش در می‌آید و انسان یکپارچه مهربانی و شور و احساس می‌شود. به اندیشه ارسطو بنگرید که چگونه با تأمل بر کاتارسیس، نمایش و شعر را عامل پاداش و تزکیه جان و روح می‌داند. به جهان مسیحیت بنگرید که چگونه شمایل‌ها و پیکره‌هایش، روح انسان خسته و مأیوس را در کلیساها به طراوت حضور مسیح زنده می‌کند. یا موسیقی‌هایی شورانگیز که جان را به پرواز در می‌آورد.
شکی نیست هنر به دلیل نسبت ذاتی با ذوق از یک سو و کارکرد این قوه که احساس و ادراک لطافت و زیبایی است از دیگر سو، روح انسان را تزکیه و جان و دل او را به تعادل در می‌آورد.
اگر در جهان امروز هنر در جایگاه حقیقی خود قرار گیرد و مواجهت و مخاطبت تمامی انسان‌ها را هدف قرار دهد، انسان غیرطبیعی و افراط‌گرایی به وجود نخواهد آمد که هنر مجبور به مهار افراط‌گرایی  رفتار و اندیشه‌های او باشد.
انسانها در حیات خود، هنر و تأثیر بسیار قدرتمند آن را نادیده می‌گیرند ورنه به رفتارهایی خارج از عرف و هنجارهای اجتماعی دست نمی‌یازیدند‌، روحی که با لطافت هنر خو گیرد رفتارهای عالمانه و عاقلانه‌ای دارد، بزرگترین مصیبت بشر امروز این است که جان خود را به روی هنر و لطافت‌های آن بسته است.
هنر مهم‌ترین عامل اعتدال روح انسانی و انتظام فکر و رفتار اوست. (و این همان چیزی است که ادیان الهی به دنبال آن هستند.) این مهم‌ترین عامل، در زندگی انسان امروز در محاق است آن چیزی هم که در صورت‌های تازه هنری اعتدال و انتظام او را می‌شناسد شبه هنر است هنر نیست. اگر هنر باشد تأمل ایجاد می‌کند، خردمندی بر می‌انگیزد مگر قدیس آگوستین نفرمود: هنر بدون خرد هیچ است؟ مگر در فرهنگ ایرانی هنر از جمله صفات بهمن (ایزد خرد نیست)؟ پس هر چه به عنوان اثر هنری زاییده شود و حامل دو وجه بنیادین خرد و لطافت نباشد قطعاً هنر نیست شبه هنر است.
سخن پایانی این که جهان امروز باید به بازتعریفی نوین از هنر بر پایه خرد و لطافت برسد و آن را به عنوان یک تکلیف جهانی در همه تمدن‌ها برجسته سازد، امید این که بشر از این همه رنج و ناملایمات رهایی یابد.

sokhanrani dr bolkhari italia2