نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
سه شنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۸ همایش ملی اخلاق علمی و اخلاق کاربردی با محوریت اندیشههای شیخالرئیس بوعلی سینا در جهت پرورش روحیه اخلاقی در پژوهشگران، ۲ شهریورماه ۹۸ با سخنرانی دکتر بلخاری، رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در دانشگاه بوعلی سینای همدان برگزار شد. متن سخنرانی ایشان بدین شرح است: بسم الله الرحمن الرحیم؛ […]
همایش ملی اخلاق علمی و اخلاق کاربردی با محوریت اندیشههای شیخالرئیس بوعلی سینا در جهت پرورش روحیه اخلاقی در پژوهشگران، ۲ شهریورماه ۹۸ با سخنرانی دکتر بلخاری، رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در دانشگاه بوعلی سینای همدان برگزار شد.
متن سخنرانی ایشان بدین شرح است: بسم الله الرحمن الرحیم؛ الحمدالله رب العالمین و به نستعین؛ انه خیر ناصر و معین اجازه بدهید نخست ضمن گرامیداشت ایام مسعود و میمون و مبارک ماه ذیالحجه و بویژه عید سعید غدیر خم، سلام و درود بفرستم به روح بلند و طیبه حسینبنعبداللهبنسینا، ملقب و مشتهر به حجهالحق شیخالرئیس ابنسینا که افتخار همدان است که مضجع شریف و مبارک وجود نازنین ابنسینا است. البته به اندازه شأن و عظمت مرحوم ابنسینا مضجع و مدفن ایشان هم شأن و عظمت والایی دارد، یعنی به یک عبارتی نسبتی هست میان همدان و ابنسینا.همدان به عنوان یک نقطه پاک ، مطهر و افتخارآمیز این کشور، محل ظهور نخستین بارقههای سیاسی تمدن در ایران است و ما به قدمت و عظمت همدان در حوزه تشکیل حکومت یک پارچه ایرانی، هیچ جایی در ایران را سراغ نداریم. به همین دلیل هم هست که میان همدان به عنوان مضجع بزرگترین عقل فلسفی ایران یعنی ابنسینا با خود ابنسینا نسبت وجود دارد و منطقاً چنین پیکری باید در چنین بستری به خاک سپرده میشد.من نام و یاد بوعلی را گرامی میدارم و هم در مقابل عظمت همدان و مردمان خونگرم و مهربان و میهمانپذیرشان که از جمله مصادیق مهم میهمانپذیریاشان پذیرفتن پیکر مطهرابنسینا هست، سر تعظیم فرود میآورم. و اجازه بدهید سپاسگزاری کنم از دانشگاه بوعلیسینا و بخصوص دوست عزیزم جناب آقای دکتر محمدیفر که در جلسات پژوهشگاه مطالعات انسانی خدمتشان بودیم و دوستی دیرینه داریم و نیز آقای دکتر عروتی دبیر علمی همایش و رئیس محترم بنیاد بوعلی جناب آیهالله طهمحمدی و همه بزرگوارانی که در این قلمرو زحمت کشیدهاند تشکر میکنم. من پیش از آن که بحثم را در باب نظام اخلاقی ابن سینا در طلیعه و مقدمه این همایش مکرم خدمتتان عرض بکنم لازم هست اشارهای بکنم به مطلب جالبی که آقای دکتر فرمودند در باب نقد و انتقاد، گوهری که حقیقتا سبب فروزندگی اندیشه در تمامی جوامع میشود . میدانید معادل انگلیسی کلمه نقد critic است و این کلمه اصالتاً یونانی است و اصطلاح یونانیاش «کرنهاین» است و «کرنهاین» به یک اصطلاح خاص در کشاورزی گفته میشود. در هنگامی که کشاورزی سنتی رواج داشت و زمان جمعآوری خوشههای گندم فرا میرسید، مردمان روستا منتظر باد میشدند و بعد به هنگام وزش باد مردم میآمدند خوشهها را به هوا پرت میکردند. سنگینی گندم باعث میشد که گندمها مستقیم میآمدند پایین و کاه سبک جدا میشد به این میگفتند «نقد» و نقد همچنان که فرمودند تمیز است ، تمیز سره از ناسره ، پاکی از ناپاکی ، شر از خیر، این ذات نقد است . فلذا کسانی که با قلب سلیم و عقل جمیل دست به نقد میزنند، اینها ناصحانند و کسانی هستند که در حقیقت کلامشان را باید محترم داشت و این باعث رشد و تعالی میشود. ذات نقد در حیات بشر با نقادی و عقلورزی در حقیقت تمیز سره از ناسره و رساندن حقیقت در محل و موضع خاص آن است امری بسیار گرانقدر که متأسفانه نه تنها در جامعه ما که در جامعه بشری بی مفهوم است. البته در فرهنگ ما ایرانیان و مسلمین نقد یک معنای دیگر هم دارد و آن افشا و اظهار امر مکنون است :
بشنوید ای دوستان این داستان خود حقیقت نقد حال ماست آن
ابتدای مثنوی قبل از اینکه مولانا به قصه کنیزک بپردازد این شعر را میآورد یعنی به واسطه این تمثیل و این قصه من حقیقت انسان و اندیشه را بازگو میکنم. به هر حال لازم بود من در ادامه مطالب گرانقدر آقای دکتر محمدی این مسئله را در باب نقد عنوان بکنم. اما بحث من در باب نظام اخلاقی شیخالرئیس ابنسیناست و عصاره بحث امروز تحت عنوان “عقل غالب و عقل مغلوب”؛ در روزنامه اطاعات به چاپ رسیده است، از این رو که عقل معیار اخلاق است که در جای خود آن را عرض میکنم. ابنسینا یک فیلسوف است و در عین حال طبیب، و روز تولد او در اول شهریور سال ۳۷۰ قمری به روز پزشک مشهور است و میدانید که مهمترین دایرهالمعارف پزشکی را ایشان نوشت، کتابی که نزدیک به ۵۰۰ سال مرجع اول پزشکی در جهان و بویژه در اروپا بوده است و بنا به قول مشهور و البته قابل تأیید، بعد از اختراع ماشین چاپ اولین کتابی که با این ماشین چاپ شد کتاب مقدس بود و دوم یا سومین کتاب همین قانون ابن سینا بود. من سه چهار سال پیش در همایش معظم دیگری که در همدان برگزار شد، آنجا تفصیلاً عرض کردم که چرا ایشان فلسفه خود را «شفا» نامید و کتاب پزشکی خود را «قانون» در حالیکه برخی معتقدند باید برعکس میبود و کتاب طب را شفا مینامید و کتاب فلسفه را قانون. ولی با ریشهشناسی و کارکرد اتیمولوژی که در آن بحث نسبت به کلمه قانون (canon یونانی) داشتم عرض کردم که اتفاقا ابن سینا کار دقیقی انجام داده در انتخاب نام قانون چرا که در مسئله پزشکی چون حفظ صحت و در عین حال بازگرداندن صحت به جسم انسان اصالت دارد ، انسان باید بر اساس مستندات دقیق و ادله دقیق عمل کند و نه استدلالات و محاجاتی که در فلسفه هست و قابل نفی و نقض و اثبات هستند، فلذا کلمه قانون درستتر است. شیخالرئیس میدانید در حوزه فلسفه،طب، منطق، هندسه، ریاضیات، مسئله تأویل بویژه در قصههای بسیار زیبای سلامان و ابسال، حیبنیقظان، رسالهالطیر و دیگر علوم الحقوالانصاف عقل اول در تمدن اسلامی به حساب میآید و به همین دلیل خیلی در حوزه اخلاق شناخته شده نیست. علت هم این است که در ۷۰۰-۸۰۰ سال گذشته بحث اخلاق در حوزه علم کلام مطرح بوده همان مسئله حسن و قبح عقلی مشروحی که متکلمان در باب آن بحث میکردند علت آن هم خیلی روشن بوده، موضوع علم کلام شرح استدلالی دین است، غایت دین سعادت انسان است و اخلاق یک امر انسانی است، لاجرم هر که در باب انسان و تربیت انسان بر بنیاد تعالیم دین سخن بگوید اخلاق محور و مبتدا و مقتدایش میشود. متکلمان به همین دلیل در علم اخلاق بسیار سخن گفتهاند و فلاسفه کمتر. گرچه ابنسینای بزرگ ما که روش مشایی دارد میتوانست به تاثیر اخلاق نیکوماخوس ارسطو و رویکرد اخلاقی ارسطو یا حتی قبل از ارسطو، افلاطون در کتاب “قوانین و جمهوری” یک باب بسیار مفصل باز کند، کما اینکه در “کتاب النفس شفا” باز کرده؛ اما رویکرد ابنسینا به اخلاق یک رویکرد صد درصد عقلی و فلسفی است. اجازه بدید من ابتدا رسالههایی که از حضرت ابن سینا در باب اخلاق وجود داشته و بعضا هم متاسفانه در تندباد جریانهای تاریخی غارت شدهاند را عرض بکنم و بعد عصاره مطلب ایشان در باب اخلاق را در طلیعه این همایش خدمتتان ارائه بدهم. اولین اثری که ابنسینا در ۲۱ سالگی رسماً به تعبیر خودش در مقدمه رساله « اضحویه» که یک نوع در حقیقت بیوگرافی است تا سال ۴۰۳ – میدانید که سال ۴۰۳ ایشان زندگی خود را مختصراً بازگو کرده و بعد از آن روایتهای جوزجانی است– و اجازه دهید ما در برخی روایاتهای جوزجانی تشکیک کنیم. منجمله مسئله شرابی که ذکر میکند در شبها ابن سینا مینوشیده و برخی نکات دیگر، علتش هم این است که به تعبیر استاد نجفقلی حبیبی ما یک متن منقح از جوزجانی نداریم. بنابراین در بعضی از موارد در برخی از مطالب او که معارض برخی دیگر از نصوص صریح ابنسیناست باید تشکیک کرد و من نمیتوانم این قصه را بپذیرم از جوزجانی در مسئله شراب و یا حتی آنچه که در شفا در باب اعقل و اعلم آمده درباره حضرت علی و عمر که بررسی تطبیقی هم شدهاند، این را هم باید تشکیک کرد چون نافی مطلق با کلام ابنسیناست در پایان مقدمه رساله معراجیه خودش. مردی که در مقدمه رساله معراجیه وقتی از حضرت عقل و عظمت عقل صحبت میکند اشاره میکند به یک روایت و حدیثی از پیامبر خطاب به امیرالمؤمنین که فرمود : « یا علی اذا رأیتالناس یتقربون الی خالقهم بانواعالبر تقرب الیه بانواعالعقل حتی تسبقهم» علی جان اگر میبینی مردمان به انواع نیکیها به حق تقرب میجویند تو به انواع عــقل به حق تقرب جو». و بعد آن جمله مشهور را میآورد که حضرت علی نسبت به تمامی اطرافیان پیغمبر “کالمعقول فی المحسوس” یا “المعقول بین المحسوس” بود، یعنی کل اطرافیان پیامبر محسوس بودند و سر در جهانِ حس داشتند و یک نفر شاهباز سدره نشین حضرت عقل بود. با این وصف ابن سینا چگونه میتواند در کتاب شفا آن مطلب را بگوید ضمن اینکه موارد دیگر هم این موضوع را تأیید میکند:
تا باده ی عشق، در قدح ریخته اند وندر پی عشق عاشق انگیختهاند در جان و روان بوعلی، مهر علی چون شیر و شکر به هم درآمیختهاند
چگونه میشود کسی اینگونه عاشق حضرت علی باشد و در شفا آنچنان بگوید. فلذا در برخی روایتها باید تشکیک کرد. به هر حال در آن رساله اضحویه ابن سینا در باب زندگی خود بحثی دارد. آنجا ایشان اولین آدرس را در باب نگارش مباحث اخلاقی به ما میدهد و از یک شیخ امینی صحبت میکند که محتمل به تعبیر صمعانی در الانساب این محمدبن احمد بَرَقیخوارزمی بوده- بَرَق یک منطقه جغرافیایی نزدیک خوارزم بوده است- و خیلی ابن سینا از این شخص تعریف میکند: «اصولی، فقیه، مفسر و در زهد بینظیر و البته علاقهمند به مباحث فلسفی». و این فوقالعاده است که در تشریح و تشرع یک امت فقهایش میل به فلسفه کنند که هم فقه پایدار میماند و هم بهروز. ابنسینا به کلام صریح خود میگوید که بَرَقی گرچه فقیه، مفسر و اصولی بود، علاقهمند به فلسفه بود و از من خواست کتابهایی برای او بنگارم. من که در آن سالها ۲۱ ساله بودم و در اوج مباحث طبی و فلسفی قرار داشتم ، کتاب «الحاصل والمحصول» را برایش نوشتم در ۲۰ جلد؛ و دوم به تعبیر صریح ابن سینا کتاب “البر والاثم فی الاخلاق” که این اولین رساله ابنسیناست در باب اخلاق. این کتاب گم شده چون به تعبیر ایشان بَرَقی اینقدر به این کتب علاقهمند بود که آنها را برای استنساخ به هیچکس نداد و همین سبب شد که این کتاب متأسفانه از بین برود. و کتاب دیگری در حدود سن ۵۵ سالگی نوشته است به نام «الاشارات» که اعظم تألیفات، اکبر تآلیفات، اعقل تألیفات و اجود تألیفات و اجمل تألیفات ابنسیناست. بزرگانی که این کتاب را خواندهاند میدانند بویژه در نمط هشتم و نهم و دهم، گویی از آسمانی دیگر، طوری دیگر و جهانی دیگر، ابنسینایی دیگر نازل شده. در نمط هشتم در باب بهجت و سعادت وارد بحث اخلاق میشود و در نمط نهم در فیمقاماتالعارفین قطعا بحث اخلاقی دارد و در آثارالایات نمط دهم هم همچنین. در «کتاب النفس» شفا بحث مهم اخلاقی دارد وقتی که از قوای نفس صحبت میکند و قوای ظاهری و قوای باطنی و قوای غضبیه و شهویه و بحثهای فوقالعاده بلندی که در علمالاخلاق، یا کتابالنفس یا علمالنفس یا روانشناسی امروز مورد بحث قرار میگیرند. ابنسینا بعنوان یک فیلسوف مومن در هیچکدام از این مباحث نسبت خود را با مباحث اخلاقی – دینی مطلقا گم نمیکند و تا جاییکه ممکن است اشاراتی در این حوزه دارد. غیر از اینها در قاهره یک ناشری تصمیم میگیرد ۹ تا از رسالههای ابنسینا را با عنوان ” تسع رسایل فی الحکمه و الطبیعیات” منتشر کند . دو رساله دارد جناب ابنسینا در این کتاب ۹ رساله یکی به نام «رساله فی الاخلاق» در پنج – شش صفحه و دیگری “رساله فیالعهد” است. عهدی که بنا بر « اوفوا بعهدی اوف بعهدکم» دقیقا بهواسطه اینکه میان ما خداوند عهدی برقرار است در پیروی مطلق از حضرت فضائل و اجتناب مطلق از رذائل در علم اخلاق نگاشته شده است که من تفصیلا درباره این دو رساله در روزنامه اطلاعات صحبت کردهام و دو – سه نکته را درباب این رسائل عرض میکنم. یکی اینکه جناب ابنسینا از «قاعده اوسط» در این دو رساله خیلی استفاده میکند و این نشان میدهد که ارسطویی است. چون ارسطو هم در منطق و هم در اخلاق به قاعده اوسط فوقالعاده احترام میگذارد و آن را مبنای سعادت و بهجت انسانها میداند و ابنسینا هم از آن استفاده کرده و میگوید ما افراط داریم، تفریط داریم و اخلاق یعنی شما وسط اینها را بگیرید. مثلا وقتی بحث شجاعت را مطرح میکند میبینیم یک طرف جبن داریم که جزو رذائل است و طرف دیگر تهور (بیباکی) است که هر دو مذموم است و آنچه که مهم است نسبت معتدل میان اینهاست و شجاعت یعنی این؛ نه بیباک باشی که فعلت به حماقت گراید نه ترسو باشی که دچار ذلت نفس شوی. «شجاعت بیباکی و تهور نیست، شجاعت امر میان جبن است و تهور». ابن سینا این مسئله را در هر دو رساله اخلاق و عهد مطرح میکند. این یک مسئله است که باید به نظام اخلاقی ابنسینا توجه کرد که تا حدودی ارسطویی است که البته با نظام اخلاقی اسلام هم کاملاً سازگاری دارد « و کذلک جعلناکم امه وسطا». یک نکته عرض کنم که در رساله عهد مطلقاً بحث قاعده اوسط را به پزشکی می کشاند و گرچه رساله مختصری است اما بحث مهمی در باب وجودِ مهمِ حد اوسط هم در تن (پزشکی) و هم در نفس (اخلاق ،علم و عقل) دارد و معتقد است که در هر دو این قاعده باید رعایت بشود. دومین مسئله و علت اینکه از جهان نفس وارد جهان تن میشود این است که میدانید ابنسینا به تفاوت ماهوی میان تن و نفس معتقد نیست شاید این میتوانست ردپایی از تلفیق جدی ماده و روح در اندیشه صدرایی باشد. ما مسلمین از طلیعه تفکر فلسفیامان قائل به تمیز یا جدایی و تفاوت مطلق جسم و روح یا ماده و معنا نیستیم همچنان که به تمایز قطعی ظاهر و باطن اعتقاد نداریم. ما ظاهر را آخرین وجه تبلور باطن میدانیم و نه نقطه مقابل باطن که اگر این بود خداوند نمیفرمود: « هوالظاهر والباطن»، اگر ظاهر نقطه مقابل باطن بود مجتمع در حضرت حق نمیشد؛ که این یکی از نخستین بارقههای حذف تمایز میان فیزیک و متافیزیک، میان جسم و روح در اندیشههای ابنسینا منجمله در رساله عهد است. بربنیاد این قاعده است که از جهان تعادل نفسانی به تعادل جسمانی میرسد و پزشک را در رعایت این پدیده اوسط در معالجه بسیار سفارش میکند. و اما قاعده سوم مسئله عقل است. می دانید جناب ابنسینا از مریدان مطلق حضرت عقل است. آن جملهای که من در باب امیرالمومنن عرض کردم که ابن سینا گفته است و بسیار محتمل است مولانا در آن شعر مشهور :
ای علی که جمله عقل و دیدهای شمهای واگو از آنچه دیدهای تیغ حلمت جان ما را چاک کرد آب علمت خاک ما را پاک کرد راز بگشا ای علی مرتضی ای پس از سوءالقضا حسنالقضا
آورده متأثر از همان تعبیر نورانی ابنسیناست که همه چیز را در حوزه عقل بررسی میکند. حالامن از این مطلب استفاده میکنم و در مسئله اخلاق خدمت شما عرض میکنم؛ در حقیقت محور بنیادی تبیین اخلاق در اندیشههای ابنسینا عقل است. او می گوید که « نفس مقام برزخیت دارد البته مجرد است لاکن مقام برزخیت دارد یعنی حائل میان حضرت نور است یا عقل و همچنین جسم ـ شیخ اشراق جسم را ظلمت نامیدو ابن سینا چنین تعبیری را با این شدت و به این معنا ندارد ـ ولی میگوید نفس امر حائل است میان تن که محدود است و حضرت نور یا حضرت عقل که به عنوان امر حائل گاه میل بالا میکند که اگر نفس میل جهان عقل و نور و بالا کرد اخلاقِ این نفس فضیله میشود و اما اگر روی از حضرت عقل برتافت و به تن تمایل کرد به اخلاق رذیله میگراید. بنابراین عقل در اندیشه بنسینا در رساله عهد محور اخلاق فضیله و رذیله است. و نکته بسیار مهم این است که ابنسینا تأکید میکند اگر نفس رو به تن آورد، ممکن است این روی آوردن در غیبت عقل باشد و یا ممکن است در پناه عقل، که نتایج متفاوت است. اگر در غیبت عقل به تن رو آورد لاجرم متابعت امیال جسمانی تن می کند و بدبخت میشود. اما اگر در پناه و ارشاد و راهنمایی و هدایت عقل به تن رو آورد منشا اخلاق عملی یا کاربردی میشود. ایشان نفسِ توجهِ نفس به تن را فی حد نفسه قبیح نمیشمارد، قبیح آن هنگامی است که عقل غایب باشد اما اگر عقل حاضر بود اخلاق کاربردی و اخلاق عملی بوجود میآید. ایشان در رساله عهد از نتایج این توجه عقلانی نفس به تن را علم تدبیر منزل یا سیاست مُدن میداند. بنابراین حکم به تعطیلی نفس و تن نمیدهند، بلکه حکم به ارتباط نفس و تن میدهد و به همین دلیل هم هست که از حوزه اخلاق به سراغ حوزه پزشکی میآید. اما میگوید این تمایل به دلیل آنچه که وسایس نفس نامیده میشود و تمایلات تن باید در پناه و ارشاد حضرت عقل باشد. من سعی کردم خیلی مختصر در مقدمه این همایش معظم تا حدودی از نسبت اخلاق و فلسفه و وجود و جایگاه اخلاق در نظام فلسفی ابن سینا پرده بردارم . اجازه بدهید پایان کلام من این شعر بلند جناب بوعلیسینا باشد هنگامیکه حکم تکفیر به این مرد بزرگ دادند (و متأسفانه غزالی آن خبط عظیم را کرد) و ابنسینا سرود:
کفر چو منی گزاف و آسان نبود محکم تر از ایمان من ایمان نبود در دهر چو من یکی و آن هم کافر پس در همه دهر یک مسلمان نبود
والسلام
این مطلب بدون برچسب می باشد.