نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
تاریخ ایجاد : دوشنبه, ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۴ دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید بهشتی در هزارمین سال تألیف سفرنامه ناصرخسرو، همایش هزاره ناصر خسرو قبادیانی را برگزار کرد. در این همایش دکتر مهدی محقق، رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی به ایراد سخنرانی پرداخت. دکتر محقق مزیت و فضیلت ناصرخسرو را بر سایر شعرا […]
دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید بهشتی در هزارمین سال تألیف سفرنامه ناصرخسرو، همایش هزاره ناصر خسرو قبادیانی را برگزار کرد.
در این همایش دکتر مهدی محقق، رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی به ایراد سخنرانی پرداخت. دکتر محقق مزیت و فضیلت ناصرخسرو را بر سایر شعرا در آن دانست که او شعری را گفته که فقط ترجمان عقیده و ایمان خودش بوده نه برای این که مدح کسی را بگوید. در حالی که شعرای دیگر اغلب مداح بودند. شعری را برای پادشاهی میگفتند و اگر آن پادشاه میرفت و دشمن آن پادشاه میآمد و پادشاه میشد، نظیر همان شعر را برای آنها میگفتند. این رسم در بین شعرای عرب هم بوده است. مثلاً متنبی، شاعر معروف عرب، وقتی که کافور اخشیدی حاکم عرب بود، او را مدح کرده است. کافور اخشیدی سیاهپوست بود و متنبی درباره او اینگونه گفته است: «پوست، یک لباس است و قلب سفید باشد بهتر از آن است که جامه سفید باشد.» در جای دیگری نیز درباره وی میگوید: «امید خیر نباید داشته باشد از آن کسی که دست بردهفروش به سرش خورده باشد» و منظور او سیاهپوستان بوده است. ناصرخسرو از این افراد تعبیر به «شعر فروش» میکند:
ای شعر فروشان خراسان بشناسید این ژرف سخنهای مرا گر شعرایید
یا در آنجایی که درباره عنصری صحبت میکند، میگوید:
بسنده است با زهد عمار و بوذر کند مدح محمود مر عنصری را؟ من آنم که در پای خوکان نریزم مر این قیمتی دُر لفظ دری را
موضع او به این کیفیت است. در حالی که شعرای دیگر چه مبالغهها و اغراقها درباره امیران و پادشاهان میکردند.
نُه کرسی فلک نهد اندیشه زیر پای تا بوسه بر رکاب قزل ارسلان دهد
و سعدی هم میگوید:
چه حاجت که نُه کرسی آسمان نهی زیر پای قزل ارسلان؟!
بنابراین، اهمیت ناصرخسرو این بوده که آن شعری را گفته که ترجمان عقاید قلبی او بوده و بهدنبال درم و دینار و جاه و مقام نبوده است. دیوانی که ۳۰۰ سال بعد از مرگ ناصرخسرو کتابت شد محققین و پژوهشگران ایرانی و خارجی کتابهای زیادی در شرح احوال ناصرخسرو نوشتهاند. مرحوم سید حسن تقیزاده، مجتبی مینوی، علیاکبر دهخدا و سید نصرالله تقوی در چاپ اول دیوان ناصرخسرو مقدمات بسیار مفید و ارزندهای نوشتنهاند. دیوانی هم که من با همکاری مرحوم مینوی چاپ کردیم براساس قدیمیترین نسخه بود. البته کاملا هم قدیمی نبود؛ شاید ۳۰۰ سال بعد از مرگ ناصرخسرو کتابت شده بود ولی باز صحیحتر بود، زیرا ناصرخسرو دشمنان فراوانی از اهل سنت داشت. آنها شعرهایی گفته بودند و دشمنان ناصرخسرو آن شعرها را در دیوان او درج کرده بودند. البته آن شعرها مال ناصرخسرو نبود. مثلا بیتهایی را آورده و نتیجه گرفته بودند که ناصرخسرو منکر معاد است. آن شعر سخیفی بود که میگوید:
مردکی را به دشت گرگ درید زو بخوردند کرکس و زاغان این یکی رفت در سر کُهسار وان دگر رفت در بُن چاهان این چنین کس به حشر زنده شود؟ تیز بر ریش مردم نادان!
یک چنین شعر بی اساس و سخیفی را در دیوان ناصرخسرو گنجانیده بودند. در حالی که ناصرخسرو که «حجت جزیره خراسان» و مُبلغ مذهب فاطمیان بود، نمیتوانست چنان شعری گفته باشد. از سیاقش هم پیداست که از ناصرخسرو نیست. ناصرخسروی که در یک قصیده روز قیامت را بر اساس قرآن کلمه به کلمه تفسیر میکند، چنان حرفی را نمیزند. در یکی از قصایدش درباره روز قیامت میگوید:
زان روز بترس کاندرو پیدا آید، همه کارهای پنهانی زان روز که جز خدای سبحان را بر کس نرود ز خلق سلطانی زان روز که هول او بریزاند نور از مه وز آفتاب درخشانی وز چرخ ستارگان فرو ریزند چون برگِرزان به ماه آبانی چون پشمِ زده شده ُکه و مردم همچون ملخان ز بس پریشانی آن گه ز میان خلق برخیزد خویشی و برادری و خسرانی
تمام ابیات دیوان ناصرخسرو بر اساس آیات قرآن است. کسی که اینگونه شعر میگوید و خودش را در برابر حکام سلجوقی که دست نشانده خلیفه بغداد بودند به مخاطره میاندازد، آیا آن شعر سخیف را میگوید؟ ولی در دیوان قدیم او هست. هیچ گونه دلیلی برای جبرگرایی ناصرخسرو نیست برخی میگفتند ناصرخسرو معتقد به جبر بوده است. در حالی که نه تنها در دیوانش هیچگونه دلیلی برای جبرگرایی او نیست، بلکه حتی مسأله جبر را نیز رد میکند:
اگر کار بودهست و رفته قلم چرا خورد باید به بیهوده غم عقوبت محال است اگر بتپرست به فرمان ایزد پرستد صنم ستمکار زی تو خدای است اگر به دست تو او کرد بر من ستم
ناصرخسرو میگوید طالب علم و دانش بودم و تقلید نمیپذیرفتم شرح حال او در همه جا ازجمله کتابهای تاریخ ادبیات نوشته شده است. از خارجیها ادوارد براون، برتلس و ایوانوف درباره وی نوشتهاند ولی باز هم بهترین شرح حال، شرح حالی است که در دیوان قدیم مرحوم تقیزاده نوشتهاند و بر اساس اشعار ناصرخسرو است. بنابراین، ما خوشحال بودیم که نسخه قدیمیتر را پیدا کردیم که در آن اشعار سخیف نبود. در حقیقت دیوان او از آن نسبتهای ناروایی که دشمنان ناصرخسرو به او داده بودند،پاک شد. ناصرخسرو قصیدهای به نام «قصیده اعترافیه» دارد که در آنجا ولادت خودش را ذکر میکند:
بگذشت ز هجرت پس سیصد نود و چار بگذاشت مرا مادر بر مرکز اغبر
ناصرخسرو از مشکلات مذهبی سخن میگوید همچنین در آن قصیده تمام حالات درونی و مشکلات خود ازجمله مشکلات مذهبی خویش را در ذکر میکند.
گویی به فلان جای یکی سنگ شریف است هر کس که زیارت کندش گشت محرر آزر به صنم خواند مرا و تو به سنگی امروز مرا پس به حقیقت تویی آزر
ناصرخسرو میگوید من طالب علم و دانش بودم، تقلید را نمیپذیرفتم، برای کسب علم و دانش به هر دری میزدم و به هر فرقهای از هندی،سندی، شافعی، مالکی و حنفی رو میآوردم اما هیچکدام از آنها نتوانستند جواب من را بدهند.
هر یک به یکی راه دگر کرد اشارت این سوی ختن خواند مرا، آن سوی بربر
تا اینکه به شهری رسیدم که دربانش(مقصود رئیسش)، یعنی داعی الدعات شیرازی بود. او من را به مذهب اسماعیلیه دعوت کرد و گفت: «مبر اندوه که شد کانت به گوهر». من صندوقچه ذهن تو را پُر از گوهر میکنم و مشکلات دینی تو را که روانت را تیره ساخته است، روشن میسازم. ناصرخسرو اسم او را نمیبرد و نمیگوید که بوده است، فقط اشاره میکند و میگوید:
از رشک همی نام نگویمش در این شعر گویم که حکیمی است کش افلاطون چاکر استاد و طبیب است و مؤیَد ز خداوند بل کز حِکَمُ و علم مثالیست مُصور
بعدها وقتی که آثار المؤید فیالدین شیرازی، داعی فاطمیان، مانند «سیرت المؤید» و «دیوان المؤید» و «مجالس المؤیدیه» چاپ شد، متوجه شدند که داعی ناصرخسرو به مذهب اسماعیلی در قاهره همین المؤید فی الدین شیرازی بوده است. او شخص بسیار سخنور و بانفوذی بود که روزهای جمعه در قاهره منبر میرفت. ناصرخسرو در یکی از قصاید خود بار دیگر به او اشاره میکند و میگوید:
که کرد از خاطر خواجه مؤید در حکمت گشاده بر تو یزدان هر آنک او را ببیند روز مجلس ببیند عقل را سر در گریبان
المؤید، مشکلات ناصرخسرو را پاسخ داد و او را مأمور تبلیغ مذهب فاطمی اسماعیلی در بلاد خراسان کرد. بدینگونه ناصرخسرو «حجت جزیره خراسان» شد. در دیوانش «حجت» تخلص اوست و مرتبه و مقام تبلیغش بود.
بیاموزی قیاس عقلی از حجت اگر مرد قیاس حجتی هستی
تبلیغ ناصرخسرو مبتنی بر مذمت خلیفه بغداد بود تبلیغ ناصرخسرو مبتنی بر مذمت خلیفه بغداد بود که هر روز جمعه پادشاهان سلجوقی خطبه به نام او میخواندند. ناصرخسرو از خلیفه بغداد تعبیر به «دیو ملعون» میکند:
همی خوانند بر منبر ز مستی خطیبان آفرین بر دیو ملعون
یا در جایی میگوید:
سخنم ریخت آب دیو لعین در خراسان و جام و تون و طراز
و یا میگوید:
هر سال یکی کتاب دعوت اطراف جهان همیفرستم
و به این کیفیت تبلیغ میکرد.
انگیزه وطندوستی در دیوان ناصرخسرو ناصرخسرو در یُمگان که از نفوذ پادشاهان سلجوقی و خلیفه بغداد به دور بود،اقامت گزید. آنجا یک حاکم محلی داشت که بسیار علم دوست بود و ناصرخسرو کتاب «جامعالحکمتین» خود را به نام او کرد. این اثر را پرفسور هانری کربن و دکتر محمد معین تصحیح و منتشر کردند. ناصرخسرو در یمگان میتوانست آزادانه اشعار خود را بگوید و کسانی که یوق بندگی امیران ترک را به گردن انداختند، مذمت کند. ناصرخسرو بندگی امیران ترک را ننگ برای ایرانیها میداند.
ترکان رهی و بنده من بودهاند من تن چگونه بنده ترکان کنم؟
در جایی دیگر میگوید:
به ملک ترک چرا غرهاید؟ یاد کنید جلال و دولتِ محمود زابلستان را چو سیستان ز خلف ری ز رازیان بستد وز اوج کیوان بسر برفزود ایوان را فریفته شده میگشت در جهان، آری چونو فریفته بود این جهان فراوان را شما فریفتگان گرد او همیگفتید هزار بار فزون باد عمر سلطان را بریخت چنگش و فرسوده گشت دندانش چو تیز کرد بر او مرگ، چنگ و دندان را
ناصر خسرو همچنین میگوید:
چاکرِ قبچاق شد شریف ز دل حره او پیشکار خاتون شد
یعنی آن کس که شریف بوده، چاکری امیر قبچاق را به گردن بیندازد و زن آزاده او کلفتی خاتون یعنی زن ترک را عهدهدار شده است. او میگوید پند بگیرید و خود را در برابر امرای ترک ذلیل نکنید.در حقیقت این انگیزه وطندوستی او بود. ناصرخسرو در دیوانش اسم خودش (ناصر) و اسم پدرش (خسرو) را آورده است. «ابومعین» هم کنیهاش بوده و «حجت» نام شعریش. برای ناصرخسرو کلمه «علوی» را هم اضافه کردهاند. علوی معمولاً به کسانی گفته میشد که نسبشان به حضرت علی(ع) میرسید. در گلستان سعدی هست که شیادی گیسوان بافت که من علویم؛ زیرا گیسو داشتن شعار علویان و فاطمیان بود و استناد میکردند که حضرت رسول اکرم(ص) هم گیسو داشتند. ناصرخسرو در چند جای دیوانش ذکر میکند که:
گیسوی من به سوی من نَدو ریحان است گر به چشم تو همی تافتهِ مار آید
یعنی تو که دشمن ما شیعیان که گیسو داریم هستی، این گیسوی ما برای تو مثل مار میماند. و در جای دیگر میگوید:
خویشتن را ز اهل بیت مصطفی گردان به دین دل مکن مشغول اگر با دینی، از بی گیسوی
یعنی اگر گیسو هم نداشتی اشکالی ندارد باید خود را با دین منتسب به پیغمبر کنی نه با گیسو. به آنها «شریف» هم میگفتند. شریف معادل علوی است ولی ناصرخسرو هیچوقت خودش را شریف یا علوی نگفته بلکه به ایرانی بودن خودش اشاره کرده و گفته من باعث افتخار اجدادم هستم:
گر تو به تبار فخر داری من مَفَخرِ گوهر تبارم
و یا میگوید: «من از پاک فرزند آزادگانم»، یعنی از ایرانیانم و کسی که نژادش ایرانی است دیگر نمیتواند علوی باشد.
ناصرخسرو را از افتخارات خود میدانیم مسلماً ناصرخسرو در جوانی در مدارسی که در خراسان وجود داشته علوم مختلف اعم از علوم شرعی، مثل قرآن و حدیث و امثال و حکم عربی را آموخته بوده و نیز اصطلاحات علمی، کلامی، فلسفی و علوم زمان خودش حتی علم کیمیا و شیمی و فیزیک نور را هم میدانسته است . مثلا میگوید:
بنگر که از بلور برون آید آتش به نور ماه و فروغ خُور
یعنی بلور را در برابر خورشید بگذاری گرمی و آتش بیرون میدهد. معلوم میشود که کتاب «ایرن فیالمریا المُحرقه» را که درباره آینههای سوزاننده بود، خوانده است. به نام اهرون هم اشاره میکند:
از ره دانش بکوش و اهرون شو زیراک اهرون به دانش اهرون شد
ناصرخسرو در آثارش به همه علوم اشاره کرده و اصطلاحاتشان را بهکار برده است. در «جامعالحکمتین» هم خواسته است که حکمت شرعیه و حکمت عقلیه را آشتی بدهد. این نشانه آن است که به فلسفه و ریاضیات مسلط بوده است. یا اصطلاحات پزشکی و داروسازی را بهکار برده است. مثل ابوریحان بوده که کتاب «صیدنه» را نوشت و خواص گیاهان دارویی را ذکر کرد. کتاب «وجه دین» ناصرخسرو نیز جنبه اسماعیلی دارد. اسماعیلیه بیشتر توجه به باطن داشتند و میگفتند دین یک ظاهر و یک باطن دارد و از باطن تعبیر به «تأویل» میکردند. به هر حال، همه اینها باعث میشود که ما ناصرخسرو را از افتخارات خود بدانیم خصوصاً که آثارش به زبان فارسی است.
این مطلب بدون برچسب می باشد.