نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
تاریخ ایجاد : چهارشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۵ در مراسم بزرگداشت مرحوم استاد ابوالحسن نجفی که روز شنبه ۲۱ اسفندماه ۱۳۹۵در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار شد، آقای فرهاد طاهری، پژوهشگر، نویسنده و ویراستار به ایراد سخنرانی پرداخت. متن سخنرانی ایشان بدین شرح است: در ابتدای سخن ادای احترام میکنم به روان مردی که بیش […]
در مراسم بزرگداشت مرحوم استاد ابوالحسن نجفی که روز شنبه ۲۱ اسفندماه ۱۳۹۵در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار شد، آقای فرهاد طاهری، پژوهشگر، نویسنده و ویراستار به ایراد سخنرانی پرداخت.
متن سخنرانی ایشان بدین شرح است: در ابتدای سخن ادای احترام میکنم به روان مردی که بیش از ۶۰ سال دغدغه زبان، فرهنگ و هویت ایرانی را داشت و صادقانه در راهی که میرفت میکوشید و عرصه علم را همواره با حرمت پاسداری کرد. من پیش از این سخنرانی چهار مقاله درباره استاد نجفی نوشتهام، دو مقاله در زمان حیات استاد نجفی و دو مقاله بعد از درگذشت استاد. مقاله اول من با عنوان شیفته بیادعای زبان فارسی مقالهای است که من درباره اهمیت کتاب غلط ننویسیم سخن گفتم و اینکه این کتاب چه تأثیری در فارسی اندیشی و ذهنیت فارسیگرایی ما داشته است و مقاله دوم که عنوان روایتگر ناگفتهها است من از شخصیت استاد نجفی و ذهن نکتهیاب او در باب حوادث تاریخ معاصر ایران یک گزارش خیلی مختصری به دست دادهام. در مطلب سوم خود تحت عنوان خاطراتی از استاد نجفی به نقل از یادداشتهای روزانهام در اینجا این مقاله به یک معنی معرف دغدغههای ذهنی استاد نجفی در مواجهه با تغییرات فرهنگی و مسائل اجتماعی ماست و در مقاله چهارم تحت عنوان شیفتهای در کمند اعتدال که در این مقاله من به اساسیترین ویژگی شخصیت استاد نجفی که مقوله اعتدال است پرداختم. اگر بخواهم امروز یک جمعبندی از سخنان خودم در آن چهار مقاله خدمت شما دوستان عرض کنم این است که دکتر نجفی دانشمندی بود که به گمان من در تمام دوران حیات خود به هیچ عنوان دچار توهم فرهیختگی نشد. من توهم فرهیختگی را در بزرگداشت استاد محمد روشن در رشت بهکار بردم و معتقدم بعضی از دانشمندان ما دچار یک عارضه یا بیماری یا ویژگی به نام توهم فرهیختگی هستند. از ویژگیهای توهم فرهیختگی دور از دسترس بودن، فراموشیهای خودآگاهانه، بزرگنمایی دغدغههای فکری، تواضعهای جلالتمأب رنگ عرفانی است که هیچکدام از این صفتها را من در استاد نجفی ندیدم. اما اگر بخواهم تمام زندگی استاد نجفی را در این سخنرانی برای شما عرض کنم باید بگویم او اعتقاد به مسئله فرهیختگی ذهنی داشت. حال این فرهیختگی ذهنی چه چیزی بود که ذهن استاد نجفی را همواره درگیر خود کرده بود. برای این منظور من ناگزیرم مقدمهای خیلی مختصر عرض کنم. با توجه به اینکه حوزه کار من در ۲۰ سال اخیر و دغدغهام در خصوص زبان فارسی و تاریخ تحولات اجتماعی و تاریخ معاصر ایران بوده، این دو چیز برای من بسیار مهم بوده است. عموم کتابهایی که در ۳۰ تا۴۰ سال اخیر درباره آیین نگارش و روش تحقیق نوشته شده است، اگر از منظر روش تحقیق به این کتابها نگاه بکنیم اصولاً فرآیند نوشتن و تحقیق دو مرحله دارد. مرحله اول هنگامی است که در ذهنیت ما یک مفهومی شکل میگیرد برای ارتباط این ذهنیت با کلام و جمله یک گواریدگی ذهنی و کلامی در ذهن حاصل میشود. بعد از اینکه این گواریدگی ذهنی و کلامی در ذهن شکل گرفت در بستر جملات و در بستر کلمات این مفهوم بر روی کاغذ نقش میبندد. تمام یا بیشتر کتابهایی که درباره آیین نگارش و روش تحقیق در ایران نوشته شده است و همینطور استادان بزرگی که در دانشگاه روش تحقیق تدریس میکنند تمام توجه و تأکید بر این بخش دوم روش تحقیق متمرکز شده است یعنی اینکه وقتی کلمات و جملات بر روی کاغذ شکل گرفت، چگونه میتوان مسئله ویرایش و بازنویسی و درستنویسی را بر آن اعمال کرد. مشکل فارسیآموزی در ایران و مشکل محققان ما بیشتر بر این اساس است که اصولاً اینها نمیدانند که وقتی یک مفهوم یا سخنی را میخواهند در غالب کلمات بریزند این ذهنیت خودشان به چه صورت باید آن را گواریده کنند. در اینجا ما وقتی که به دغدغههای استاد نجفی توجه میکنیم میبینیم استاد نجفی در دو مسئله بسیار تأکید کرده است، چه در کتاب غلط ننویسیم که ایشان بارها تعبیر «تنبلی ذهن» را به کار میبرد و معتقد است که وقتی ذهنی تنبل باشد این تنبلی ذهن مهمترین عامل ناتوانی و نارسایی ما در مقوله انتقال معنا از ذهن نویسنده به ذهن خواننده است. جدا از این استاد نجفی به شیوه متعارفی که در دانشگاههای ما با مقوله زبان برخورد میکند، درباره زبان تحقیق نکرد. مسئله نوشتن و تحقیق در دانشگاه و نظام آموزشی ما عمدتاً بر این گونه است که ما از طریق خواندن یعنی مطالعه یا صحبت کردن میخواهیم یک مهارت عملی تحقیق و نوشتن را بیاموزیم. این به لحاظ روششناسی نقصش در این است که اصول مهارت اولیه نوشتن باید از طریق مهارت عملی انجام بگیرد. اینکه ما صرفاً اگر متون نظم و نثر و یا صرفاً حافظ، سعدی یا مولانا بخوانیم، این قطعاً در آگاهی ما تأثیر و در نوع نگرش ما به مقوله هویت تغییر خواهد کرد. اما اینکه مطالعه متون ادب فارسی منجر به توانایی یا باعث توانایی نویسنده خواهد شد، این شاید محل تأمل باشد. بماند از اینکه در مسئله فرایند نوشتن و تحقیق اصولاً مواجهه شکوهانگارانه و احترامآمیز با متون ادب فارسی هم نمیتوانند منجر به فرهیختگی ذهنی شود یعنی که ما زبان فارسی را از طریق تحلیل از طریق مقایسه از طریق رهیافتهای مختلف میتوانیم به فارسیآموزان خود بیاموزیم. آقای نجفی تأکیدی که بر مقوله اندیشه و ذهنیت دارد مقاله ایشان حدود سی و چند سال پیش در همین دفترچههایی که خدمت دوستان هست دیدم مقالهای نوشتند تحت عنوان مسئله امانت در ترجمه در بخش از این مقاله امانت در ترجمه ایشان به مسئلهای میپردازند به نام فاجعه اندیشه و داستان را نقل میکنند که یکی از دوستان من ناشر یک نمایشنامه فرانسوی را به من داد که من این را ترجمه کنم و به من گفت این کتاب به دو دلیل پر فروش خواهد بود. یکی اینکه نویسنده اصل این کتاب انسان سرشناسی است، دوم اینکه از این کتاب یک فیلم عامه پسندی هم تدوین شده است و بر روی صفحه سینماست. استاد نجفی میگوید وقتی من شروع کردم به ترجمه این کتاب متوجه شدم که پیش از من مترجم دیگری این کتاب را ترجمه کرده است و مشتاق شدم که بدانم این ترجمه به چه کیفیتی بوده است. میگوید وقتی که من در بازار کتابفروشان گشتم دیدم که این کتاب نایاب شده است و گفتند که این کتاب نایاب شده است و از طریق یکی از دوستان یک نسخه از کتاب را به دست آوردم و تعبیری که ایشان به کار میبرد میفرماید که این قدر این کتاب پر از اغلاط بود که فقط در تعبیر طامات برای احضار اجنه میتوان این کتاب را تفسیر کرد. میگویند آنقدر این کتاب نامفهوم بود که من احساس میکردم مترجم این کتاب در حد یک محصل دبیرستانی هم فرانسه نمیدانست و حتی به خود زحمت نداده بود که به یک فرهنگ مراجعه کنند ولی دیدم که این کتاب آنقدر پُر فروش بوده و برای من خیلی جالب بود و شخصی که این کتاب را برای من آورده بود و از ایشان سوال کردم که آیا شما این کتاب را خواندهاید. گفت: من این کتاب را نخواندهام اما همسرم خوانده است و از همسر ایشان پرسیدم که شما این کتاب را چگونه یافتید گفت که بسیار کتاب جالبی بود اما وقتی که با همسرشان صحبت کردم دیدم که همسر ایشان هم هیچ تصوری از کتاب ندارد. آقای نجفی در پایان این مقاله میگوید بخش اعظم کتابهایی که مترجمین بر اثر سهلانگاری یا شتابزدگی به فارسی ترجمه میکنند ماه عسل آن این میشود که عدهای بیآنکه بدانند که فهمیدهاند فکر میکنند که فهمیدهاند یعنی نمیفهمند که نمیفهمند. این پدیدهی این که انسان چیزی را نفهمد که نمیفهمد یا مطلبی را که میخواندم متوجه نشود. این پدیده متأسفانه از یک بستر فرهنگی به یک رفتار اجتماعی در جامعه ما سرایت کرده است. من در طی سالهای اخیر در جاهای مختلف کارگاههای نگارش فارسی و مقاله نویسی برگزار کردهام و عدهای که به عنوان دانشجو یا کارآموز سر کلاسها آمدند نکتهای که من متوجه شدم و به نظر من بسیار فاجعه انگیز است این است که عمدتاً دانشجویان ما حتی استادان ما خوانندگان کتابی را میخوانند بیآنکه کمترین تأملی بر آنچه که میخوانند بکنند یعنی جالب است کسی کتاب را خوانده از او میپرسند و میبینند که هیچ تصوری از کتاب ندارد. این سوال برای من پیش میآید برای چه شما این کتاب را خواندهاید؟ اصلاً مقوله خواندن مگر غیر از این است که منجر و نتیجهاش باید به آگاهی برسد؟ اتفاقی که الان در نهاد آموزشی ما بیشتر میافتد این است که تحصیلکردگان ما خواندن کتاب در ذهن اینها منجر به آگاهی نمیشود. این توجه به ذهنیت اصل بسیار مهمی است که ما باید بر اساس آن چه استاد نجفی در کتاب غلط ننویسیم و دیگر مقالات اشاره میکند به دو مسئله بسیار توجه میکند. یکی توجه به جزئیات یا جزیینگری در ارکان زبان دوم مسئله فردگرایی و فردیت یعنی این که نویسندهای یا محققی وقتی قلم به دست میگیرد در حوزهای میخواهد مطلب بنویسد اول به جزئیات آن مطلبی که مینویسد کاملا واقف باشد. دوم از منظر فردگرایی و ذهنیت خود این مطالب را بنویسد. ما وقتی مجلات علمی و پژوهشی یا مقالات علمی و پژوهشی را نگاه میکنیم میبینیم نویسندگان مقالات بیآنکه به مسئله جزئینگری یا فردیت توجه کرده باشند مجموعه دانستنیها و دیدگاههای مختلف از منظر افراد مختلف در کنار این مقاله قرار گرفته است به همین دلیل آن شرط ویژگی یک مقاله که باید بر اساس یک پرسش نخستین طرح مسئله و پرداخت باشد و به نتیجه برسد عمدتاً در این مقالات لحاظ نمیشود. من خیلی دوست داشتم سخنانم در محضر آقای دکتر حداد عادل میبود و ایشان سخنان بنده را میشنیدند که به ایشان عرض کنم که اصولاً وقتی ما اساس تحقیق و پژوهش را منوط به مسئلهی اداری بکنیم یعنی استاد یا پژوهشگر یا دانشمندی قرار است مقاله بنویسد تا بر اساس چاپ آن مقاله به یک امتیاز ظاهری برسد طبیعتاً ما اصل مقاله و هویت مقاله و تحقیق را به زیر سوال بردهایم این شیوهای که امروز در پیش گرفته شده است. این شیوه که ما مجبور باشی سر سه ماه یا چهار ماه سر شش ماه به یک نکته تازهای برسیم و درباره آن نکته تازه تحقیق کنیم و درباره آن مطلب و مقاله بنویسیم نتیجهاش همین است که میبینید و بینیاز از توصیف است. من در پایان سخنان خود مایلم دو تأسف را بر زبان بیاورم. تأسف اولم از خود استاد نجفی است مردی با این همه توانایی، مردی که بیگمان بر زبان فارسی حق انکارناپذیری دارد و در هشتاد تا نود سال اخیر از معدود نویسندگان و محققان و دانشمندانی بود که دغدغه زبان فارسی داشت و در آثار خود ما را با تواناییهای زبان فارسی آشنا کرد و بسیاری از مترجمین نویسندگان محققین و مترجمین ما با آثار استاد نجفی با نگاه استاد نجفی به زبان با تواناییهای زبان فارسی آشنا شدند. همینطور هم شهری دیگر بزرگوار ارزشمند و عزیز و دانشمندش آقای دکتر باطنی که باید از او هم یاد کنم و دکتر باطنی هم کسی بود که ما را با ناتواناییهای زبان فارسی آشنا کردم. مقاله بسیار محققانهی آقای دکتر باطنی تحت عنوان زبان فارسی زبانی عقیم در واقع به ما نشان داد که این تصور و این توقعی که ما از زبان فارسی داریم و این نگاه شکوهانگارانه که در دانشگاههای ادبیات و در گروههای ادبیات به زبان فارسی میافکنند و این تصور را در ذهن خیلیها دایر کردهاند که زبان فارسی زبانی است در همه عرصهها کارآمد آقای دکتر باطنی با این مقاله این تصور را اصلاح کرد. من همیشه سوالم این بود مردی به بزرگی استاد نجفی که میتوانست در جهت فرهیختگی ذهنیت عنصر ایرانی در دوره معاصر قدم بردارد چرا در مواقعی از عمرش به کارهایی پرداخت که این کارها منجر به دادن اطلاعات جدید به ما بود. حال آنکه اطلاعات جدید و تحقیق در حوزه عروض و فرهنگنگاری و زمینههای دیگر بسیار ارزشمند است و من منکر آنها نیستم و ادای احترام به همه ماه محققان این حوزه میکنم اما شخصی مانند استاد نجفی که نشان داد چه قدر تواناست. در اینکه ذهنیت ما فضای ما فرهنگ ما را به سوی فرهیختگی سوق دهد. ای کاش تمام عمر خود را بر سر این میگذاشت. و تأسف دومم بابت این است که نهاد رسمی آموزش در این کشور متأسفانه از وجود استاد نجفی آنطور که باید استفاده نکرد و استاد نجفی حاصل و خلاصه و چکیده یک تجربه بسیار ارزشمند در حوزه زبان در حوزه ترجمه و در حوزه ویرایش بود هنوز بعد از گذشت سی سال از کتاب غلط ننویسیم من دو روز گذشته در همدان بودم برای تدریس یک دوره کارگاه ویراستار من دیدم که هنوز بسیاری از استادان ادبیات تصور بسیار عامیانهای از مقوله ویرایش دارند یعنی با اینکه کتاب غلط ننویسیم منتشر شده و نوشتههای دیگری در این حوزه منتشر شده هنوز خیلی از استادان محترم دانشگاه هنوز نهاد آموزش ما به ویرایش یک نگاه بسیار عامیانهای دارد و فکر میکنند که ویرایش محدود میشود به نشانهگذاری و رسمالخط یعنی وقتی استادی سخن از ویرایش میگویند فقط به این دو چیز ذهنش منحصر است. خب این نگاه عامیانه به ویرایش را باید استاد بزرگواری مانند استاد نجفی در نهاد دانشگاه در نهاد آموزش ما حضور میداشت از او دعوت میکردند و در نهادهای آموزشی در بستر قدرت و تصمیمگیری قرار میگرفت تا تصور نادرست نظام دانشگاه از مقوله ویرایش و از مقوله ترجمه اصلاح میکرد و نکته آخر اینکه در بزرگداشت استاد سید حسینی در خانگاه سفی علی شاه من حضور داشتم آقای دکتر حدادعادل رئیس محترم فرهنگستان سخنران مجلس بود ایشان در سخنان خودشان فرمودند که ما از استاد سید حسینی قسمت کردیم که از وجود ایشان در فرهنگستان غافل بودیم. سخن من این است که امروز باید زمینهای فراهم شود که افرادی مانند استاد نجفی که شاید کم نباشند اینها حتماً به گونهای به کارت دعوت شود به گونهای از تجربیات و تواناییهای اینها استفاده شود چرا که به گمان من این شیوه نظام آموزشی که ما امروز در پیش گرفتهایم با این شیوه نظام آموزشی ما نمیتوانیم شخصی مانند استاد ابوالحسن نجفی را تربیت کنیم اگر معدود افرادی در جامعه ما هستند که به راه استاد نجفی رفتند این بر مدیران فرهنگی کشور است که از اینها به نحو احسن در نهاد فرهنگی و پژوهشی و آموزشی استفاده شود. و نکته بعد اینکه همه یعنی همه مدیران فرهنگی کشور به نظرم باید همت خود را جذب کنند که ما زمینهای را فراهم بیاوریم که در بستر فرهنگی و اجتماعی ما افرادی مانند استاد ابوالحسن نجفی تربیت شوند.
این مطلب بدون برچسب می باشد.