نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
یکشنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۸ در نشست تخصصی «بررسی آراء و اندیشههای ابوریحان بیرونی» که روز چهارشنبه ۱۳ شهریورماه ۱۳۹۸ در تالار اجتماعات شهید مطهری انجمن برگزار گردید، دکتر حسن بلخاری، رئیس انجمن به ایراد سخنرانی پرداخت. متن سخنرانی ایشان بدین شرح است: بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله ربالعالمین و الاستعانه منه نخست حلول ماه محرم […]
در نشست تخصصی «بررسی آراء و اندیشههای ابوریحان بیرونی» که روز چهارشنبه ۱۳ شهریورماه ۱۳۹۸ در تالار اجتماعات شهید مطهری انجمن برگزار گردید، دکتر حسن بلخاری، رئیس انجمن به ایراد سخنرانی پرداخت.
متن سخنرانی ایشان بدین شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله ربالعالمین و الاستعانه منه نخست حلول ماه محرم ماه سوگداشت اباعبدالله الحسین، حضرت سیدالشهداء و یاران گرامیاش در محشر کربلا را تسلیت و تعزیت عرض میکنم و از سوی دیگر امروز را که روز سیزدهم شهریور است و به روایتی روز میلاد استادالرئیس محمدبناحمدبیرونیخوارزمی ملقب به ابوریحانبیرونی است را بسیار گرامی داشته و به عنوان یک ایرانی مفتخرم که در متن ملت و فرهنگی میزیم که یکی از بزرگترین مغزها و عقلهای بشری یعنی ابوریحانبیرونی را در خود پرورانده است و همانطور که میدانید یک جا هم اشارهای کرده که «من شاخهای از درخت والاتبار ایرانیام». خداوند انشاالله روح آن بزرگ را با روح علما و اولیاء محشور بفرماید. سپس عرض خیرمقدم و خوشآمد دارم خدمت همه شما بزرگواران که لطف کردید و قدمرنجه فرمودید و در این مجلس حضور یافتید، بهویژه از سخنرانان گرانقدر، حضرت استاد جناب دکتر محقق که بدون استثناء یکی از بیرونی پژوهان کشور ما محسوب میشوند و دو سه اثر بسیار مهم در این باب دارند که در حین بحثم به آن اشاره خواهم کرد، استاد دکتر باقری و جناب استاد دکتر رحیمی که خدمتشان هستیم و از مطالبشان استفاده میکنیم. اگر اجازه بفرمایید من در طلیعه بحث دو سه نکته را عرض کنم. البته امروز در روزنامه وزین اطلاعات بنده مقالهای را منتشر کردم تحت عنوان «عاشورا و ابوریحان» و به نقل از آثارالباقیه ایشان نوع روایت حضرت ابوریحان از جریان عاشورا را بازگو کردم که به نحوی جمع روز بزرگداشت ایشان و ایام محرم باشد، فلذا بحثم آن نخواهد بود اما دو نکته بسیار مهم را باید بحث بکنم که باز یک موردش برمیگردد به همان کتاب مهم آثارالباقیه ایشان. اولین نکته، مسئله اختلافی است که در باب سال فوت ابوریحان وجود دارد. ما از یک سو در اسفندماه گذشته مراسمی را در تالار آیینه انجمن به همراه آقای دکتر محقق و آقای دکتر ولایتی برگزار کردیم و رسماً سال ۱۴۴۰ هجری را آغاز هزاره ابوریحان از زمان فوت ایشان در سال ۴۴۰ هجری قمری اعلام کردیم. دیروز بحثی در دانشگاه آزاد اسلامی داشتم. در آن جلسه من تأکیدم بر روی سال ۴۴۰ بود (یعنی نزدیک به ۷۸ سال عمر کردند) و البته خیلی هم روی این سال تأکید هست، اما بعد از سخنرانی بنده یک جوان فاضلی که از دانشجویان آقای دکتر رحیمی هستند به جدّ و قاطع بر اساس روایتی که ابوریحان در فصل پنجم مقدمه صیدنه یا کتاب داروشناسی (چون ریشه صیدنه دقیقاً شناخت و دانستن دارو است در زبان یونانی) آورده است رسماً در آنجا سن خودشان را هشتاد سال ذکر کرده. (بنابر این وفات ابوریحان ۴۴۲ یا بعد از آن بوده)یعنی ذکر کرده که «من به دلیل ناتوانی قوه تمیز در چشم و گوشم که به دلیل هشتاد سالگی من هست مجبور شدهام از دستیار استفاده کنم». اما وقتی در این مسئله و نوع روایت صیدنه دقیق شدم و در کتاب المشاطه غضنفر تبریزی ترجمه آقای دکتر محقق دیدم متوجه شدم که نه اینطورها هم نیست که مسئله برگردد به ۴۴۲ یا بعد از آن و قطعاً همان ۴۴۰ درست است. حالا این را بحث خواهم کرد و انشاالله پرونده این اختلاف را خواهیم بست. اولاً در تولد ابوریحان تردیدی نداریم که سال ۳۶۲ هجری قمری بوده است علت این است که در رساله مهمی که ابوریحان نگاشته و آثار رازی را فهرست کرده است و بعد از اتمام آثار رازی گفته است که «و کم افتتحت کلامی به کتب ابی بکر…..» به آن رفیق فرضی یا به اصطلاح رفیق عینی میگوید که تو از من خواستی که آثار رازی را بنویسم و من آن را نوشتم حالا «فانی اَختمه بما شاهدتک…..» الان زمان اتمام آن سال ۴۲۷ هست و من برای تکمیل مسئله آثار خودم را هم ذکر میکنم «و قد تم من عمری خمس و ستون سنه قمریه» و الان که سال ۴۲۷ هجری قمری است، شصت و پنج سال قمری از حیات من میگذرد که دقیقا همان سال ۳۶۲ میشود. «و ثلاثه و ستون شمسیه یعنی ۶۳ سال شمسی ……» که بعد از آن به رویایی اشاره میکند که بسیار جالب است و غضنفری هم آن را ذکر کرده. اما چنان که گفتم برخی معتقدند سال مرگ او سال ۳۴۲ یا بعد از آن بوده و تنها منبع آنها هم قول صیدنه است( مسئله ۸۰ سال ) در این قول اختلاف نظر وجود دارد حالا چرا اختلاف نظر وجود دارد؟ ببینید واقعیت قضیه این است که مسئله سال ۴۴۰ که به عنوان سال فوت ابوریحان ذکر میشود دقیقاً برمیگردد به اینکه غضنفر تبریزی که در سال ۶۸۷ بر کتاب رسالههای رازی و ابوریحان در حقیقت یک تعلیقهای مینویسد، در آنجا دو روایت ذکر میکند اولین روایت مبنی براینکه سال فوت ۴۴۰ است که من این را از ترجمه حضرت استاد محقق از رساله غضنفر تبریزی میخوانم: امام فاضل ابوالفضل سرخسی _ در جایی اشارهای کوتاه بر این شخص میآورم _ صاحب کتاب «جوامعالتعالیم» که از نزدیکترین شاگردان و ملازمان و مخصوصترین خادمان او بوده بر حاشیه یکی از کتابهای استاد یعنی ابوریحان چنین نوشته است «که شیخ عالم در روز جمعه دوم رجب سال ۴۴۰ بعد از اقمه( ثلث اول شب را اقمه میگویند)وفات یافت. و دلیل دومی که ذکر میکند اینکه در جایی دیگر کسی چنین نوشته است که «عمر حکیم ابوریحان بیرونی هفتاد و هفت سال و هفت ماه قمری بوده است». این دو روایت را غضنفری در قرن هفتم میآورد و میگوید بر اساس این دو روایت سال ۴۴۰ صحیح است. حتی جالب این که ایشان زمان حیات خودش را هم با زمان فوت ابوریحان تنظیم کرده که من ۱۸۴ سال بعد از فوت ابوریحان به دنیا آمدم یعنی سال ۶۲۴ و این دو را از هم کم کنید میشود همان سال ۴۴۰ . اما این ابوالفضل سرخسی که ذکر کردم آن ابوالفضل سرخسی مشهور مراد و شیخ ابوسعید ابوالخیر نیست، چون او هم دقیقاً اسمش ابوالفضل سرخسی است، احتمالاً بنا به قول و نظر آقای دکتر محقق ممکن است «محمدبناسحاقسرخسی» باشد چون در آثارالباقیه اسم ابوالوفایبوزجانی و نحمد بن اسحاق را ابوریحان آورده است فقط من تعریض کوچکی میآورم که ابوریحان در آثارالباقیه درباره این ابوالفضل سرخسی یا محمدبن اسحاق میگوید: از دانشمندان فلان مسئله هستند و حتی خود من رجوع میکردم به این اثر ایشان و اثر ابوالوفای بوزجانی، چون ابوالوفای بوزجانی قبل از ابوریحان فوت میکند حول و حوش ۳۹۵ یا ۳۹۶ و فوقالعاده هم مهم بوده است.اگر این روایت درست باشد این با مسئله غضنفری تناقض دارد که گفته است سرخسی از خادمان و ملازمان بوده. به هر حال در این شخصیت یک سری ابهام وجود دارد ولی این را غضنفری آورده که این شخص که از ملازمان بوده ممکن است این ابوالفضل سرخسی بوده است. حالا چرا در روایتی که در صیدنه ذکر شده اختلاف هست و پذیرفتنی نیست باید عرض کنم که از کتاب صیدنه دو سه نسخه بیشتر موجود نیست، در یکی از این نسخهها اصلاً به آن مسئله ۸۰ سال اشاره نشده است و این را به نقل از محققان میگویم و فوقالعاده جالب است و باید دقت کرد؛ شخصی به نام مایرهوف که شاید اولین مصحح جدّی صیدنه باشد از قول محمدصدقیافندی کارمند کتابخانه ملی مصر و نسخهبردار دستنویس (ب) که مایرهوف این آدم را در خواندن متنهای دشوار پر تجربه میداند گفته: ابوریحان اشاره میکند «لانه آلت التمیز افسدت….؟ چون قوه تمیز من رو به فساد و خرابی نهاده من مجبور شدم یک دستیار بگیرم». آنهایی که سال فوت را ۴۴۰ یا بعد از آن می دانند به این نسخه (الف) استناد میکنند که ایشان میگوید بله هشتاد سال گذشته و متخیله من خراب شده است و قوه تمیزم کار نمیکند. اما در یک نسخه دیگر این عدد هشتاد نیست و هم مهمتر در خوانش جدیدی که صورت گرفته اصلاً این عدد وجود ندارد و نادرست است و باز مهمتر آنکه اگر آن نسخه الف را در باب هشتاد درست بدانیم از لحاظ دستوری جمله نادرست است. همه اینها یک طرف، مهمترین دلیل من این است که در سال ۶۸۷ جناب غضنفری صیدنه را استنساخ و بازنویسی کرده و این غضنفری همانطور که اشاره کردم همانی است که اصرار شدید دارد و دو دلیل و کد میآورد که سال فوت ابوریحان ۴۴۰ است. چطور میشود یک شخصی متنی را از ابوریحان بازنویسی کند و اصرار هم داشته باشد که سال وفات او ۴۴۰ هجری است و بعد به عدد هشتاد رسیده باشد و چیزی نگوید و سکوت کند؟!!! نمیشود و پذیرفتنی نیست. به ویژه که خود جناب غضنفری میگوید این متنی که من از آن استنساخ کردهام توسط یک دیودستی (اصطلاحی است برای کسانی که در نگارش نوعی لاابالیگری داشتند )نوشته شده است که این در بسیاری از موارد مطالبی را جا انداخته و رعایت نکرده است. حالا جای بحث بسیار است اما این دلیل، دلیل عقلی خوبی است. مگر میشود کسی صیدنه را استنساخ کند، مُصر بر سال ۴۴۰ هم باشد، به عدد هشتاد برخورد کند و از برای او سؤال پیش نیاید که این عدد چیست؟ چون اینجا هیچ اشارهای نکرده ما بنا را بر این میگذاریم که در آن نسخهای که جناب غضنفر تبریزی استنساخ کرده این عدد هشتاد وجود نداشته است. و این نکته نهایی من است که سال ۴۴۰ در فوت ابوریحان صحیح است چون عرض کردم مبنای ۴۴۲ و بعد از آن اگر صیدنه باشد، در صیدنه اختلاف وجود دارد حالا من وارد بحث اصولی نمیشوم که «اذا تعارضا تساقطا» نفس تعارض مطلب را ساقط میکند ولی به این دلیل مهم استناد میکنم که غضنفر تبریزی محال است این هشتاد سال را دیده باشد در آن متن و چیزی نگفته باشد. این نکته اول کلام من که سال ۳۶۲ سال میلاد جناب ابوریحان هست و ۴۴۰ هجری سال وفات ایشان و الآن که در سال ۱۴۴۰ هجری قرار داریم آغاز هزاره ایشان است. اما نکته دوم که اجازه بدهید کمی مفصلتر خدمتتان عرض کنم مذهب و رویکرد شیعی ابوریحان است. البته مسئله عاشورا در آثارالباقیه را چنان که عرض کردم در مقالهای که امروز در روزنامه اطلاعات چاپ شد به آن اشاره کردهام و نکته مهم دیگری که خیلی مختصر به آن اشاره میکنم نوع مواجهه ابوریحان با اسماعیلیه، تاویلهای آنان و لزوم تنقیح روایات و احادیث است. جناب ابوریحان یک اثری دارد به نام «آثارالباقیه عنالقرونالخالیه» آثار به جا مانده از امم سالفه گذشته که این اثر را در سال ۳۹۰ هجری و دقیقاً مصادف با سال ۱۰۰۰ میلادی نوشته است یعنی زمانی که ۲۸ یا ۲۹ سال از عمر ابوریحان گذشته است و به قابوس هم تقدیم شده و اثر فوقالعاده جالب و مهمی است. همانطور که قبلاً گفتم در اثری که در سال ۴۲۷ هجری خود ابوریحان نوشته است و آثار خود را ذکر میکند، آثارالباقیه را از جمله آثاری دانسته که در آخر عمر خود تکمیل کرده است (فکان عمری قد فنی و لم یبق منه غیرالجّره والقصعه الالشی واحد) در حقیقت برای من چیزی باقی نمانده است الا یک چیز. این قول ابوریحان در سال ۴۲۷ هجری است و میدانید که کتاب آثار الباقیه را در سال ۳۹۰ نوشته است (و هو اتمام ما علیللید منالنواقص و تبیض المسود منالتعالیق). در اینجا میگوید که یک سری آثار دارم که نیازمند تعلیقه و تحریر ثانویه است و نیاز به یک سری اضافاتی دارد و دومین مثال این آثاری که نیاز به تکمیل دارد بعد از قانون مسعودی، آثارالباقیه را ذکر میکند. به همین دلیل کتاب آثارالباقیه از سال ۴۲۷ تا زمان فوت ابوریحان که ۱۳سال میشود به احتمال زیاد بازبینی شده است و یک سری چیزهایی به آن افزوده شده است منجمله در رابطه با جناب ابنسینا در یکی از نسخ جمله «رحمه الله علیه» را میآورد، حال با توجه به اینکه ابن سینا در سال ۴۲۸ قمری فوت کرد بنابر این اگر جمله رحمه الله علیه را برای او ذکر کرده پس قطعاً این متن بعد از سال ۴۲۸ باید نوشته شده باشد در همان سیزده سالی که بین نگارش رسالهها تا فوت اوست. آثارالباقیه یک جا بحث خیلی مهمی دارد غیر از جریان عاشورا و آن مسئله نقد اسماعیلیه است. چون سال گذشته در سخنرانی خودم به روایتی بحث کردم که ممکن است ابوریحان گرایش اسماعیلی داشته باشد و الان میخواهم بر اساس نص خود ابوریحان در آثارالباقیه آن را تصحیح کنم. ابوریحان یک جا اشاره مهمی دارد که این اشاره او در مسئله تنقیح احادیث شیعه نشانی از آزاد فکری، حریّت و جسارت فکری این مرد بزرگ دارد. اما در مورد اسماعیلیه چه میگوید: «چندین سال است که فرقهای جدید مانند عهد جاهلیت در اسلام پیدا شده که احادیث را تأویل میکنند و اشخاصی را که به ظاهر شرع عمل مینمایند به یهود و نصارا تشبیه میکنند و برای خود جداول و حسابهایی ساختهاند که شهور خود و ماهها را از آن استخراج میکنند». بعد یک بحث تحلیلی بسیار جالبی دارد که اینها را رسوا میکند و در چند صفحه بعد میگوید «جدولی که اینها برای شهور درست کردهاند رسماً یک سرقت علمی است و از زیج حبشحاسب استخراج شده است و آنها به آن شکل دادهاند». بعد ایراد جدی میگیرد اسماعیلیه معتقدند که «در مسئله آغاز ماه رمضان رؤیت معتبر نیست بلکه براساس فلان روایت که پیغمبر فرموده است کلاً ۳۰ روز باید گرفته شود». ابوریحان میگوید شما چرا در مقابل علم، نص را قرار میدهید؟ نصی که درست نیست و زیر پایش خالی است و غلط است حتی اگر قال الباقر و قال الصادق دارد. میگوید ما بنا را بر مشاهده قرار میدهیم و میدانید یکی از پدران اصلی علوم تجربی و مشاهده در علم همین جناب ابوریحان است و میگوید وقتی ما میتوانیم با رؤیت این مسئله را اثبات کنیم چرا به جداول مشکوکی که بر اساس برخی روایات مشکوک و فاقد سند ایجاد شده استناد کنیم و این را دقیقاً مورد نقد قرار میدهد و میگوید این جدول از جدول مجرد حبش استخراج شده و بعد آن را رد میکند و میگوید «این داعی مدِلّس (مدلس کسی است که تدلیس میکند، خوب و بد را چنان قاطی میکند که شما امکان تمیز ندارید) داعی هم از اصطلاحات اسماعیلیه است و ببینید چقدر از امام جعفر صادق حمایت میکند و مردم فریب میگفت که جدول مذکور را حضرت جعفربنمحمدصادق ساخته که چون آن جناب دید مردم در آغاز رمضان در شک و اختلاف افتادهاند، فرمود به خداوندی که محمد (ص) را به پیامبری فرستاد سوگند یاد میکنم که پیغمبر از امّت خود مفارقت نجست تا اینکه آنچه در دنیا بوده و خواهد شد به ما بیاموخت و کمترین این علوم علم روزه است که در هر سال در چه روزی واقع میشود و فرمود که هیچگاه شعبان تمام نمیشود و رمضان هم هیچ وقت از ۳۰ روز کمتر نمیباشد.» این یعنی اینکه مسئله رؤیت و مشاهده را بابش را مطلق ببندیم حالا ابوریحان ببیند چه میگوید: «این داعی ستمکار برچنین سیدی عالم که افضل اشراف و اعلم امامان است (صلواتالله علی ذکرهم) افترا زده و چه امری را به او نسبت داده که در دین جدّ او نیست و بر ضد آن برهان قائم است و این امام زاهد و پارسا بالاتر از آن است که دامنش به گفتههای امثال این داعی و به نسبتهای اسماعیله آلوده گردد». این را میخواهم عرض کنم که بر بنیاد این معنا مطلقاً نمیتوان او را اسماعیلی بدانیم. نکته دیگر این که از ۴۰۸ هجری تا ۴۲۱ هجری که محمود غزنوی فوت میکند ابوریحان در حبس و تحت نظر شدید سلطان محمود است و میدانید محمود میخواست که ابوریحان را بکشد البته استاد او عبدالصمد حکیم را کشت ولی یک نفر به او توصیه کرد که باید ابوریحان را نگه دارید چرا که او در علم نجوم بسیار با ارزش است و به این دلیل ابوریحان را نگه داشت و نکشت ولی هیچگاه ابوریحان نظر خوبی به سلطان محمود نداشت. محمود دو یا سه ظلم آشکار به بزرگان ایران کرده است، یکی این است و یکی مسئله ابنسینا است. میدانید ابنسینا از دست سلطان محمود فرار کرد، به اصفهان و ری رفت و سالها دربه دری ابنسینا محصول ناجوانمردی محمود است و دیگری هم فردوسی. یعنی سه شخصیت بزرگ داریم که هر سه مظلوم ظلم محمود هستند یکی ابنسیناست یکی فردوسی و یکی هم ابوریحان منتها آن دو به یک نحو و ابوریحان به نحوی دیگر. اما ابوریحان ماند و بعدها سفر کرد به هند و اینها. البته ابوریحان در جای دیگر هم درباره امام جعفر صادق بحث میکند یعنی در آن زمان هم به فکر تنقیح احادیث و روایات بوده است. چون میدانید حدیث غلط نه تنها ریشه مؤمن را میزند بلکه مقابل علم هم خودش را عَلم میکند این دومی خطرناکتر است. گالیله را به چه دلیل محاکمه کردند؟ فقط به این دلیل که یک حرف علمی زد. حدیث غلط ریشه مؤمن را فقط نمیزند، ریشه علم را هم میزند و به صورت غلط علم و دین را مقابل هم قرار میدهد. فلذا لزوم تنقیح احادیث وجود دارد. حالا جناب ابوریحان چه میگوید: «این اخباری که گفته شد در کتب شیعه فقط مقصور بر صوم است ولی از سادات خود که از خاندان رسول هستند بسیار در شگفت هستم که چطور به این سخنان گوش فرا میدارند و برای تألیف قلوب اشخاصی که خود را به تشیع ایشان منتسب میکنند به چه طریق این حکایات را قبول میکنند و چرا مانند جدّشان امیرالمؤمنین علی نیستند که از استمالت گمراهان و معاندان رو برگردانید و به تعبیر قرآن گفت: ما کنت متخذ المضلین عضدا من هیچگاه گمراهان را به یاری نمیطلبم» این را ابوریحان ذکر میکند. اما آنچه را از امام صادق روایت کردهاند: « پس از رؤیت هلال ماه رجب ۵۹ روز به شمار و بعد روزه بدار در آینده زیرا خداوند سال را ۳۶۰ روز آفرید و ۶ روزی که آسمان و زمین را میآفرید از آن استثناء کرد و این ۶ روز در شمار نیستند». این روایتی است که به نقل از امام صادق (ع) ذکر شده و ابوریحان در ادامه میگوید: اما تعلیل این ۶ روز که سال را ۳۶۰ بگویم و ۳۶۶ نگویم آن است که چون به تعبیر قرآن خداوند جهان را در ۶ روز آفرید، امام صادق فرمودند: «این ۶ روز حساب نکنید چون خداوند به فکر آفرینش عالم بوده است» حالا ببینیم ابوریحان در این باره چه میگوید: اما تعلیل این ۶ روز بدین علت که ذکر شده بسیار تعبیر رکیکی است (این را ابوریحان میگوید که یعنی چه که امام جعفر صادق چنین جمله خلاف عقلی را یا بنا به قول ابوریحان رکیکی را بگوید) و بعد یک معنا میآورد که همه من و شما را قانع میکند او میگوید: «قالالفلان یا قالالفلان الزاماً سند نیست، حدیث باید به عقل و قرآن تأیید شود و گرنه مردود است» این روایت جالب است و حوزهها باید به آن توجه کنند. ببینید ابوریحان چگونه از حقیقت دین دفاع می کند و کید حدیث سازان جعلی را بر ملا میسازد. این عین کلام ابوریحان در آثارالباقیه است که می خوانم: «در تواریخ خواندهام که ابوجعفر محمدبنسلیمان از طرف منصور حاکم به کوفه بود ( این را ابوریحان روایت میکند) عبدالکریم ابنابیالعوجاء را که داعی معن ابن زائده باشد حبس کرد و این مرد مانوی بود و شفیعان او در مدینه السلام زیاد شدند و به منصور اصرار کردند که او را رها کند و منصور هم به عامل خود نوشت که دست از ابن ابی العوجاء بدار و او را رها کن و عبدالکریم منتظر بود که درباره او مکتوبی از خلیفه برسد و به ابیالجبار (یک واسطه بین خود و حاکم کوفه قراردارد) گفت که اگر امیر ۳روز کشتن من را عقب بیندازد ۱۰۰هزار درهم میدهم ابیالجبار پیام ابن ابی العوجاء را به محمد بن سلیمان رسانید و محمدبن سلیمان گفت من او را فراموش کرده بود تو به یادم آوردی چون من از نماز آدینه برگشتم عبدالکریم را به یادم من بیاور. پس از اینکه محمدبن سلیمان از نماز آدینه برگشت محمدبن جبار عبدالکریم را یادآوری کرد محمدبن سلیمان گفت گردن او را بزنید -هنوز نامه منصور نیامده بود- همین که عبدالکریم یقین پیدا کرد که کشته خواهد شد (شیعه به این توجه کند) گفت به خدا سوگند یاد میکنم که اگر شما مسلمانان من را کشتید من۴۰۰۰ حدیث در دین شما وضع کردم که حرام را در آنها حلال و حلال را حرام گردانیدم و شما را روزی را که باید روزه بدارید به افطار واداشتم و روزی را که باید افطار کنید روزه، پس به فرموده محمدبن سلیمان گردن او را زدند و پس از این که کشته شد نامه منصور رسید.» تا به حال از این زاویه ابوریحان را دیده بودید؟ دفاع از حقیقت دین را میبینید؟ خداوند روح آن بزرگ را با علما و اولیا محشور بفرمائید. والسلام