متن سخنرانی دکتر مهدی محقق در دانشگاه علامه طباطبائی به مناسبت هفته پژوهش

تاریخ ایجاد : یکشنبه, ۰۶ دی ۱۳۹۴ مراسمی به مناسبت هفته پژوهش با سخنرانی دکتر مهدی محقق روز سه‌شنبه ۲۴ آذرماه۱۳۹۴ در دانشگاه علامه طباطبائی برگزار شد. متن سخنرانی ایشان بدین شرح است: بسیار مسرور و خوشحال هستم که در این مجلس شریف حاضر شده‌ام. البته با این دانشگاه بیگانه نیستم. به علت این که […]

تاریخ ایجاد :

یکشنبه, ۰۶ دی ۱۳۹۴

IMG 5289

مراسمی به مناسبت هفته پژوهش با سخنرانی دکتر مهدی محقق روز سه‌شنبه ۲۴ آذرماه۱۳۹۴ در دانشگاه علامه طباطبائی برگزار شد.

متن سخنرانی ایشان بدین شرح است:
بسیار مسرور و خوشحال هستم که در این مجلس شریف حاضر شده‌ام. البته با این دانشگاه بیگانه نیستم. به علت این که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی من رئیس یکی از متفرعات این دانشگاه یعنی دانشکده دماوند بودم که بعد از متفرعات دانشکده علامه طباطبایی شد. من تقریباً یک سال و نیم رئیس آن جا بودم. آن دانشکده به وسیله آمریکایی‌ها اداره می‌شد و دو رشته زبان انگلیسی و فرهنگ غرب را داشت. من نخستین کاری که کردم دانشکده ادبیات و دانشکده الهیات را به آن دانشکده اضافه کردم و از دوستان خودم -که از دانشجویانم بودند- تقاضا کردم که تدریس این دو رشته را عهده‌دار شوند. بنابراین خود را در این جا بیگانه نمی‌بینم. وقتی دوست عزیزم آقای دکتر کلباسی از من خواستند برای سخنرانی به اینجا بیایم، پذیرفتم. درضمن یک بار خدمت ریاست محترم دانشگاه علامه طباطبایی جناب آقای دکتر سلیمی رسیده بودم و امروز مرتبه دوم است. حسن تدبیر ایشان زبانزد اهل علم است. موضوعی که من درباره‌اش صحبت خواهم کرد مسئله تحقیق و پژوهش است. کلمه «پژوهش»، معادل فارسی کلمه «تحقیق» است. «تحقیق» به معنی «پیدا کردن حق و جدا کردن حق از باطل و درست از نادرست» است و این در برابر کلمه «تقلید» قرار می‌گیرد. سعدالدین تفتازانی صاحب کتاب «مطول» در مقدمه اثر خود، از کسانی که اسیر تقلید هستند و چشمانشان بسته شده است شکایت می‌کند. عبارت دیگری که « لا تخرج ان رِقیه التقلید اعناقهم حتی تسریحه فی نیاز التحقیق احرام » که «رِقیه» به ریسمانی گویند که به گردن حیوانات می‌بندند. و این به معنی آن است که آنها نمی‌توانند از آن طناب خودشان را خارج بکنند تا این که در بوستان‌های تحقیق چشمانشان گشاده گردد. مسئله تحقیق مسئله‌ای است که در هر علمی ساری و جاری است. اعم از این که علوم انسانی باشد یا علوم محضه باشد. ما گذشته‌ای داشتیم که مسائل تحقیق درست در آن رعایت می‌شده است. ما خیال می‌کنیم که روش تحقیق را از فرنگی‌ها یاد گرفتم ولی این درست نیست. در قرن سوم و چهارم دانشمندان روش علمی تحقیق را به کار می‌بردند. دانشمندانی مثل محمدبن زکریای رازی، ابوریحان بیرونی یا ابن‌سینا و کسانی که در آن دوره زندگی می‎‌کردند. ابوریحان بیرونی در کتاب الجماهر فی معرفه الجواهر درباره‌ی احجار کریمه صحبت می‌کند و می‌گوید این شهرت پیدا کرده بود که زمرد چشم مار را کور می‌کند و در ادبیات فارسی هم منعکس شده بود.

زمرد دیده افعی چگونه می بپالاید          شاها تو زمردی و خصمت افعی

ابوریحان می‌گوید که من درصدد تحقیق بر آمدم که این درست است یا درست نیست. وی می‌گوید: با زمردهای مختلف و با مارها، افعی‌های مختلف و در فصول مختلف این را امتحان کردم و به این نتیجه رسیدم که این یک شهرت عامیانه است و صحت ندارد. کسانی که در صراط علم و دانش هستند باید کوشش کنند آن علمی را که متکفل در آن هستند اعم از این علوم انسانی باشد یا علوم تجربی باشد آن علم را ترقی بدهند. محمدبن زکریای رازی در کتاب الشکوک علی جالینوس خود می‌نویسد اگر یک استادی سی سال زحمت کشید و به یک درجه علمی رسید آن علم را در بیست سال باید به شاگردش یاد بدهد و آن ده سال شاگردش آن علم را ارتقا بدهد و تصریح می‌کند که علت این که متاخرین عالم‌تر و باسوادتر از متقدمین هستند همین است. این یعنی شاگردها باید باسوادتر از معلم‌ها بشوند. در مملکت ما اگر یک عالمی از دنیا برود می‌گویند این دیگر جانشین ندارد. اگر دکتر حسابی رفت می‌گویند دیگر جانشین ندارد. مرحوم استاد همایی یا استاد بدیع‌الزمان فروزانفر جانشین ندارند و این اقرار به انحطاط علمی یک کشور است بلکه باید شاگردان آن چه را از استادان فرا گرفته‌اند بدانند و چیزی هم به آن بیافزایند. قطب‌الدین شیرازی در مقدمه کتاب قانون ابن‌سینا می‌گوید: زیان آورترین جمله‌ای که در مراکز علمی گفته می‌شد این جمله است: « ما ترک الاوّل للاخر شیئا » یعنی پیشینیان دیگر چیزی برای ما باقی نگذاشتند. اگر به یک طلبه بگوید که تو باید به این درجه برسی می‌گوید من هر چه زحمت بکشم به درجه آیت‌الله بروجردی یا به مرحله علامه طباطبایی نمی‌رسم آنها دیگر چیزی برای ما باقی نگذاشتند. معنی این جمله هم همین بود که چیزی برای ما باقی نگذاشتند و سخن‌ها هرچه بود همه گفتند و بر و بوم دانش همه رفتند. این یک مسئله و مسئله دیگر این که شهرت پیدا کرده است که ما روش تحقیق جدید را از اروپاییان یاد گرفتیم. روش تصحیح انتقادی کتاب‌ها که در آن دو نسخه را مقابله و نسخه صحیح‌تر را اصل قرار می‌دهند و نسخه دیگر را در پاورقی یادداشت می‌کنند که عرب‌ها به این کار نقد و نصوص می‌گویند و در قرن سوم هجری وجود داشته است. حنین ابن اسحاق رساله‌ای تحت عنوان «رسائل الحنین ابن اسحاق فی ما ترجمه من کتب جالینوس» دارد و در آن ۱۲۹ کتاب را از جالینوس ذکر می‌کند که از زبان یونانی یا سریانی به زبان عربی ترجمه کرده است. این کتاب در سال ۱۹۲۵ام به وسیله برگشتراسر آلمانی ترجمه به زبان آلمانی و با متن عربی چاپ شده بود و من متن عربی با ترجمه فارسی این کتاب را چاپ کردم و قدیمی‌ترین کتابی است که تکنیک ترجمه را می‌آموزد. یکی از مسائلی که آن جا ذکر می‌کند این است که کسی که عهده‌دار ترجمه یک کتاب می‌شود باید عالم به آن حوزه باشد. اگر عالم به آن حوزه نباشد اصطلاحات را نمی‌فهمد. چون گاهی بعضی از اصطلاحات بین دو علم مشترک است. مثلاً وقتی کتاب‌های یونانی به زبان عربی ترجمه شد دو اصطلاح یونانی در منطق ارسطو دیده می‌شود که برای هر دو کلمه قیاس را آوردند. که یکی را قیاس منطقی می‌گویند و عبارت از این است که دو تا مقدم می‌آوریم، صغری و کبری و بعد یک نتیجه می‌گیریم. این قیاس منطقی است. برای مثال: صغری انسان است و انسان فانی شونده است پس صغری فانی شونده است. قیاس دیگر، قیاس فقهی است و در حقوق به کار می‌رود و آن عبارت از این است که اگر یک موضوعی حکم نداشته است که این حرام است یا حلال ولی شباهت دارد به یک مورد دیگری که آن حکم داد. در این جا همان حکمی را که موجود است به این یکی که حکم ندارد سرایت می‌دهیم. مثلاً می‌گویند که شراب حکم دارد که حرام است ولی حشیش حکمی برایش ذکر نشده است بعد می‌بینیم اینجا یک تشابه بین این دوتا هست که عقل را ضایع می‌کند. پس حکم شراب را که حرام باشد به حشیش منتقل می‌کنیم که هیچ حکمی درباره‌اش نیست. این را قیاس فقهی گویند. گاهی ممکن است این دو با هم اشتباه شوند. مثلاً شاعر می‌گوید:

بیامزید قیاس عقلی از حجت       اگر مرد قیاس حجتی هستید

قیاس حجتی همان قیاس منطقی است. اما در یک جا شاعر می‌گوید:

تا متابع بوم رسول تو را             نروم بر مراد خویش و قیاس

این قیاس فقهی است. من و مرحوم احمد آرام کتاب ابوالقاسم خلف بن عباس زهراوی درباره جراحی و ابزارهایش را که شاید به ۱۵ زبان ترجمه شده باشد به زبان فارسی ترجمه کردیم. «البوکاسیسم» لاتینی شده ابوالقاسم است. در یکی از کتاب‌هایی که در یکی از دانشگاه‌ها چاپ شده بود می‌گفتند که اروپاییان یک آدم مجهول‌الهویه‌ای به نام «هوکازی» را از افتخارات عالم اسلام به شمار می‌آورند. ما فهمیدیم که «هوکازی» همان «البوکاسیسم» است که در لاتین به کار برده می‌شود. در آن کتاب شاید متجاوز از ۵۰ شکل ابزار جراحی ذکر شده است. مقصود این که در کار تحقیق باید کسی وارد شود که آن موضوع را به انتهای تحقیق برساند و اهمال و تنبلی نبایستی کند. ما در این جا می‌بینیم گاهی بعضی از دانشجویان می‌گویند که می‌خواهند درباره فلان موضوع رساله دکتری بنویسیم و زمانی که از آنها می‌پرسیم که آیا قبلاً این کتاب را دیده‌اند، جواب آنها منفی است. خوب چطور می‌خواهند بنویسند؟ در حالی که زمانی که من در خارج تدریس می‌کردم، دانشجو باید علاوه بر این که تقسیم‌بندی کتاب رساله خودش را عرضه کند به استاد یک کتابنامه هم بدهد و بیوگرافی موضوع را هم ذکر کند. بهترین رساله‌های دکتری که در خارج نوشته شده است شاید از ۱۰۰ صفحه تجاوز نمی‌کند. یعنی در حقیقت اصل مطلب و آن چیزی را که کشف کرده است می‌آورد. نه این که مثلاً دو یا سه صفحه نقل قول کند. این کار تحقیق نیست. بایستی آن چیزی که خودش کشف و پیدا کرده است آن را نشان بدهد. یادم است از رساله‌های دکتری که من دیدم رساله‌ای بود که یک دانشمندی درباره «مذهب الذره عند المسلمین و علاقته بمذاهب الیونان و الهند؛ و معه فلسفه محمدبن زکریای رازی» نوشته بود. شاید کمتر از ۱۰۰ صفحه بود و شخصی به نام سلمان پینتس نوشته بود که اخیراً هم به زبان فارسی تحت عنوان نظریه جوهر فرد از دیدگاه مسلمین آن چاپ شده است. ولی اسمش را به صورت عبری ذکر کردند «شلومو پاینز» نوشته شده بود. این اشاره است به آن مذاهبی که در یونان قدیم بود که می‌گفتند که دنیا ترکیب شده از ذرات صغار صغیره که بهش می‌گفتند«جز لایتجزا» . که یک اصطلاح دیگرش جوهر فرد است که در شعر حافظ می‌بینیم که می‌گوید:

بعد از اینم نبود شائبه در جوهر فرد         که دهان تو در این نکته خوش استدلالی است

غرض این که تحقیق کردن به این معنی نیست که هر چه را انسان دید قبول کند بلکه باید مقایسه کند و بسنجد و شواهدی بیاورد که آن فکرش را تایید کند و بعد این را عرضه کند. علمای قدیم ما به این کیفیت بودند. هیچ وقت تابع تقلید نبودند، بلکه تحقیق را ملاک قرار می‌دادند و گاهی اتفاق می‌افتاد که بر سر یک مسئله مکاتبات زیادی بین دو نفر عالم می‌شد. من باب مثل قاضی عبدالجبار همدانی از بزرگان معتزله کتابی به نام المغنی فی ابواب التوحید و العدل نوشته در۲۰جلد نوشته و فرهنگستان مصر چاپ کرده است و هر جلدش یک موضوع دارد. جلد بیستم آن درباره امامت از نظر معتزله است که با عقیده شیعه اثنی‌عشری فرق می‌کند. کتاب الامامه جلد بیستم کتاب المغنی است و قاضی عبدالجبار همدانی این ۲۰ جلد را در مسجد رامهرمز به شاگردانش املا کرده است. سید رضی همان کسی است که نهج‌البلاغه را جمع‌آوری کرد و اگر او نمی‌بود ما امروز نهج‌البلاغه نداشتیم و سید مرتضی هم اگر نمی‌بود شیعه نمی‌توانست از خود دفاع عقلی کند. یعنی از زمان سید مرتضی مذهب شیعه خصوصاً مسأله امامت آمد در چرخه عقل و استدلال و از یک موضوع نقلی خارج شد. آنقدر مقامش بلند بود که بر رد کتاب الامامه قاضی عبدالجبار همدانی کتاب الشافی فی الامامه را نوشت و این کتاب آنقدر مهم بود که شیخ طوسی آن را تلخیص کرد. تلخیص الشافی چاپ شد. پس بنابراین دو مکتب، یعنی مکتب شیعه امامیه یا شیعه جعفریه که ما باشیم و معتزله، در شرایط امام اختلاف داشتند. ابو جعفر محمد بن عبدالرحمان قبه رازی متکلم امامی که اهل همین ری بوده کتابی به نام الکتاب الانصاف فی الامامه نوشته است. از ابوالحسین سوسنجردی نقل است که پس از زیارت حضرت رضا (ع) به دیدار ابوالقاسم بلخی در بلخ رفتم و کتاب الانصاف ابن قبه را به او دادم. او بر این کتاب نقضی نوشت به نام المسترشد فی الامامه؛ به ری بازگشتم و کتاب را به ابن قبه رازی دادم و او بر آن ردّی نوشت به نام المستثبت فی الامامه و چون آن را نزد بلخی بردم، آن را با نقض المستثبت پاسخ داد، اما وقتی که به ری رسیدم ابن قبه رازی از دنیا رفته بود.
ببینید این طور نیست که یک مسئله را انسان بدون تحقیق بپذیرد. یک ضرب المثل عربی است که ترجمه فارسی آن این است: «هر که تنها به قاضی رفت، خوشحال برمی‌گردد». بایستی دید طرف مقابل هم چه می‌گوید:

با خصم گوی علم که بی‌خصمی         علمی نه پاک شد، نه مصفّا شد‏
زیـرا که سـرخ روی بـرون آمد‏           هر کو به سوی قاضی تنها شد‏

بنابراین باید علم را عرضه بر مخالف داشت که ببینیم آن کسی که مخالف است چه می‌گوید. کتابی است که نحو عربی دو مکتب داشت. یکی مکتب کوفه، یکی مکتب بصره. این دو در ۱۲۱ مسئله با هم اختلاف داشتند. اختلاف‌ها هم آغاز می‌شود که آیا کلمه اسم از سُمُوّ گرفته شده یا از وصل گرفته شده است. وصل یعنی علامت پس اسم علامت از برای مسما است. از سُمُوّ اگر بگیریم به معنای علو است. برتری داشتند. چون اسم برتری دارد دو قصیدش که فعل و حرف باشد. اسم هم مبتدا واقع می‌شود و هم خبر واقع می‌شود ولی آن دو تای دیگر که فعل باشد و حرف باشد حرف نه مبتدا قرار می‌گیرد نه خبر و فعل فقط خبر قرار می‌گیرد. در میان کشمکش‌های علمی و جبهه‌گیری دو طرف در برابر هم، کسانی هم پیدا می‌شدند که کوششان بر این بود که منصفانه قضاوت کنند و تا آنجا که ممکن است، میان اندیشه‌های طرفین آشتی دهند و آثار این‌گونه دانشمندان به نام «الإنصاف» خوانده می‌شد؛ مانند کتابی که ابن ‌الانباری تحت عنوان «الإنصاف فی مسائل الخلاف بین النحویین البصریین و الکوفیین» نوشته و در اختلافات نحوی و زبان‌شناسی میان کوفیان و بصریان میانجی‌گری کرده است، و یا کتابی که ابوالرشید نیشابوری با عنوان «الإنصاف فی مسائل الخلاف بین البصریین و البغدادیین فی الکلام فی الجوهر» نگاشته و در اختلافی که میان معتزلیان بصره و معتزلیان بغداد بر سر مسئله جوهر وجود داشته، وساطت کرده است. مکتب کوفه بیشتر نزدیک بوده به مذهبی که ما داریم. در مذهب شیعه اگر عقل با نقل تعارض پیدا کرد، کدام را بایستی بگیریم؟ نقل چیست؟ قرآن کریم و احادیث پیغمبر و ائمه(ص) است.
نقل را که نمی‌توان دور انداخت. مذهب اشعری می‌گوید عقل را باید دور انداخت ولی شیعه می‌گوید اگر عقل را دور بیاندازی پایه نقل هم سست می‌شود، زیرا که قرآن و حدیث را ما با عقل پذیرفتیم. چطور عقل را دور بیاندازیم؟ شیعه می‌گوید باید عقل را بگیریم و نقل را تأویل و توجیه کنیم. حتی در کتاب‌های کلامی ما نوشته که ظواهر شرعی که با عقل تطبیق نمی‌کند ما باید آن را تأویل کنیم. غرض این است که در کار تحقیق باید عقل را ملاک قرار داد و شواهد و قراین را در نظر بگیریم نه این که برای یک دانشگاهی مثلاً اسم کتاب را مترجم نفهمد. من در یک کتابی دیدم که در آن نوشته شده بود «از کتابهایی که جالینوس تألیف کرده کتابی است به نام هنر ظریف است». ما تا جایی که می‌دانیم در ادبیات عرب و ادبیات فارسی جالینوس نمادی از یک سلطان پزشکی است و ما هنری از جالینوس ندیده‌ایم. اشتباه مترجم چه بوده است؟ کتابی جالینوس نوشته است، کتابی کوچک و کتابی بزرگ. دانشمندان کتاب بزرگ می‌نوشتند برای مستکبدین و کتابی کوچک می‌نوشتند برای متعلمین. پس مترجم اشتباه کرده و درستش این بود که بگوید کتاب کوچک جالینوس در علم پزشکی. یعنی کتابی با عنوان نادرست به دست یک  استاد دانشگاه چاپ و پخش شود. ما امیدوار هستیم که با راهنمایی که رئیس دانشگاه و جناب آقای احمدوند تحقیق و پژوهش در این دانشگاه به حد کمال برسد، زیرا علمی که در این جا تدریس می‌شود در این جا منحصر نیست و در تمام دانشگاه‌های دنیا تدریس می‌شود. اگر ما در درجه سوم و چهارم باشیم و غلط به ما بگیرند و اشتباهات ما را ذکر کند این واقعاً شرم‌آور خواهد بود. بنابراین همان طور که دکتر سلیمی استاد و رئیس محترم دانشگاه اشاره فرمودند وسایل کاملاً فراهم است، قسمت‌های مختلف دانشگاه باید به وظایف خودشان عمل ‌کنند و این مایه خوشبختی برای استادان و دانشجویان است که بتوانند آثاری خالی از اشتباه و اغلاط به اهل علم عرضه کنند.