نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
تاریخ ایجاد : چهارشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۴ بزرگداشت استاد احمد سیاح با حضور دکتر مهدی محقق، رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در تالار حکمت مرکز همایشهای کتابخانه ملی برگزار شد. متن سخنرانی دکتر مهدی محقق بدین شرح است: قبل از هر سخن باید تأثر خودم را از این حقیقت اظهار کنم چرا در مجلسی که به مناسبت […]
بزرگداشت استاد احمد سیاح با حضور دکتر مهدی محقق، رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در تالار حکمت مرکز همایشهای کتابخانه ملی برگزار شد.
متن سخنرانی دکتر مهدی محقق بدین شرح است:
قبل از هر سخن باید تأثر خودم را از این حقیقت اظهار کنم چرا در مجلسی که به مناسبت یکی از خادمان فرهنگ و دین این مملکت برگزار شده، جمعیت اینقدر کم است. مملکتی که هفتاد هشتاد میلیون جمعیت دارد،مگر تعداد ناشران و کتاب فروشانی که در حوزه فرهنگ و دین این مملکت زحمت کشیدهاند، بجز چند نفر انگشتشمار،چقدر است؟! من هفتاد سال تمام است که مرحوم احمد سیاح را میشناختم و با ایشان ارتباط داشتم. مرد بسیار پاک و خادم علم و فضیلت در این مملکت بود و واقعا میبایست که تعظیم و تکریم ایشان بیش از این تعداد باشد . آشنایی من با مرحوم احمد سیاح به سال ۱۳۲۳ باز می گردد که من به درس حوزه و طلبگی در مدرسه مروی روی آورده بودم. در آنجا من استادی به نام سید هادی ورامینی پیدا کردم که به قول خودش از شاگردان میرزا آقا کوچک ساوجی ، از متخصصین علم نحو، بوده است. سید هادی ورامینی در ورامین زندگی میکرد ولی اصلا اهل اوراب زان طالقان وبا مرحوم جلال آل احمد همشهری بود. همان وقت مرحوم جلال آل احمد وقتی درسش در دارالفنون تمام میشد به مدرسه مروی میآمد و صرف و نحو را پیش آن استاد میآموخت. ما برای مباحثه به پشت بام مدرسه مروی میرفتیم. آنجا پنجرهای به مدرسه سپهسالار قدیم داشت و از آن پنجره استراق سمع میکردیم. من دیدم شخصی با لهجه اصفهانی صرف و نحو عربی را درس می دهد. من با همان مقدار معلوماتی که داشتم متوجه شدم که او باید آدم فاضلی باشد. گرچه صدایش به در حدود ۲۱یا ۲۲ سال میخورد. بعد فکر کردیم ما برویم و کشف کنیم که کسی دارد درس میدهد چه کسی است و شاگردانش چه افرادی هستند. از این رو من به مدرسه سپهسالار قدیم – که متصل به مدرسه مروی بود – رفتم. قبلا عبدالجواد حکیمی را در مسجد بزازها که مرحوم پدرم آقا شیخ عباسعلی محقق واعظ خراسانی بر منبر میرفتند، اولین بار آنجا دیدم. از او پرسیدم : کلاس چندی؟ گفت: کلاس پنجم دبیرستان هستم. گفتم: کدام مدرسه میروی ؟گفت: مدرسه صنعتی میروم. این عبدالجواد حکیمی بود که بعدها استاد دانشگاه هامبورگ و دانشگاه کلن آلمان شد و یک مؤسسه مطالعات شیمی هم در کلن تأسیس کرد و کتابهای مهم شیعه را در آنجا آورد. دیدم این شخصی که من با او در مسجد بزازها مکالمه کردم و گفت مدرسه صنعتی میروم، همان عبدالجواد فلاطوری است. او چند شاگرد داشت که یکی از آنها مرحوم جواد مناقبی بود که همین چند سال پیش فوت کرد، اهل منبر و داماد آیتالله علامه طباطبایی بود. این کشف من بود. اما کشف دیگرم این بود که خود عبدالجواد فلاطوری با دو نفر دیگر که یکی احمد سیاح بود پیش استاد محمد عرفانی خویی درس سیوطی و مغنی میخوانند. در همان وقت من نیز دنبال استادی میگشتم که همان درسها را پیش او بخوانم.بنابراین نزد وی رفتم و اولین بار مرحوم احمد سیاح را در آنجا ملاقات کردم . از اینجا رفت و آمد من به مدرسه سپهسالار قدیم باز شد و با مرحوم آقا میرزا مهدی آشتیانی که بزرگترین فیلسوف زمان ما بود، آشنا شدم. میرزا مهدی شخصیتی بود که وقتی به قم رفت، اساتید آنجا درس خود را تعطیل کردند و گفتند در جایی که آقا میرزا مهدی آشتیانی نفس میکشد ما باید لب خود را بدوزیم. ایشان به فیلسوف شرق معروف بودند و در وقف نامه مدرسه سپهسالار قدیم آمده که باید بزرگترین فیلسوف تهران مدرس این مدرسه باشد که آن زمان همین آقا میرزا مهدی آشتیانی مدرس و رئیس مدرسه بود.خب من به مدرسه سپهسالار قدیم رفتم البته قبلا هم با این مدرسه آشنا بودم زیرا مرحوم پدرم وقتی که بعد از سه سال از زندان رضاخان آزاد شد اتاقی را در همین مدرسه گرفت. مدرسه سپهسالار قدیم محل خوبی شده بود خصوصاً که مرحوم آقا میرزا مهدی آشتیانی خیلی مشوق من بودند که بیش از ۱۶ سال نداشتم. در آنجا به من یک اتاق و شهریه دادند. بعد از مدتی که در آنجا بودم، دو نفر از مشهد وارد آن مدرسه برای سکونت شدند که یکی از آنها آقای دکتر احمد مهدوی دامغانی بود که با ما نسبت هم داشتند. من گفتم من که شب در این اتاق نمی مانم شما میتوانید در این اتاق زندگی کنید. اتاق دیگری پهلوی اتاق من بود که هم درسی و هم مباحثه من مرحوم آقا سید محمدرضا علوی تهرانی در آنجا بودند. در این بین یکی از استادان فقه و اصول مشهد یعنی آقا محمدرضا ترابی آنجا آمدند که من و آقای سید محمدرضای علوی تهرانی پیش ایشان درس معالم خواندیم. وجود آقای مهدوی دامغانی و آقای ترابی باعث شد که مدرسه سپهسالار قدیم مرکز رفت و آمد طلاب اهل علم خراسانی شود. در سال ۱۳۲۵ آیتالعظمی وحید خراسانی به مناسبت اینکه هم درس آقای ترابی در درس حاج میرزا احمد کفایی در مشهد بودند به آنجا تردد پیدا کردند و ما از ایشان خواستیم که درس منطق و منظومه حاج ملاهادی سبزواری را در آنجا درس بدهند. غرض اینکه مدرسه سپهسالار قدیم برای ما چند فایده داشت. نخست ملاقات با مرحوم احمد سیاح بود.دیگر تلمذ نزد یکی از استادان بسیار قوی در فقه یعنی مرحوم میرزا محمدعلی مدرس تبریزی خیابانی مؤلف کتابهای قاموسالمعارف، فرهنگ نوبهار و فرهنگ بهارستان. ایشان از مدرسان بزرگ تبریز بود که آیتالله سبحانی شاگرد ایشان بودند.مدرس تبریزی از عجایب روزگار بود ما تا به حال ندیدیم که یک روحانی به مرحله آیتاللهای برسد و زبان مادریاش زبان ترکی بوده باشد و این مقدار به زبان فارسی خدمت کند. ایشان عالم علم رجال بودند و به استادان دیگری که فقه درس میدادند مزیت داشتند از این رو ما به هیمن مناسبت کتاب فقه ایشان را با همکاری استاد سبحانی چاپ کردیم . بدین ترتیب مدرسه سپهسالار قدیم که اولین ملاقات من با مرحوم احمد سیاح در آنجا رخ داد برکات زیادی برای شخص من داشت. به واسطه وجود آقا میرزا مهدی آشتیانی من وارد فلسفه اسلامی شدم و بعدها خدمت حاج محمدعلی آملی فلسفه را ادامه دادم. فرزند بزرگ ایشان با من همدرس بودند. در آن زمان تهران مرکز فلسفه بود یعنی اگر می خواستیم استادان برجسته فلسفه را بشمریم، ده استاد برجسته آن در تهران بودند که خوشبختانه من از وجود این استادان فلسفه مستقیماً استفاده کردم. برای نمونه آقا میرزا مهدی الهی قمشهای، آقا میرزا حسن شعرانی، آقا سید حسین عصار و همچنین استادانی دیگری مانند مرحوم محمود شهابی و مرحوم راشد که در دانشگاه بودند.بدین ترتیب تهران یک مدینه فاضلی از نظر استادان بزرگی بود که این جا درس میدادند. یک چنین فضایی بود که کسی مانند احمد سیاح را در حالی که می توانست لباس روحانی پوشیده و یا پیشنماز یا واعظ شود وادار کرد که کسب پیشه کند و به عنوان یک ناشر و کتابفروش خدمت بزرگی به علم کند. در نشر همین کتابها چند نفر اهل علم بودند که کتابفروش هم بودند. مرحوم آقا میرزا حسن مصطفوی که کتاب تحقیق فی کلمات قرآن را منتشر ساخت و کسب پیشه کرد و از لباسش نان نمیخورد.دیگر آقای احمد سیاح که لباس نداشتند ولی در همان مسیر بودند و ما همیشه برای بدست آوردن کتابهای حوزوی به ایشان مراجعه میکردیم. حتی یادم هست در همان سالها یک روز آیتالله عظمی وحید خراسانی گفتند: محقق بیا برویم در این کتاب فروشیهایی که حوالی بازار بودند، بگردیم. احمد سیاح هیچگاه بیکار نمی نشست و وقتش را تلف نمی کرد، در مغازه کتابهای علمی حوزوی را میفروخت. کتابهای متعددی که ایشان منتشر کردند بویژه «قاموس اللغه» فیروزآبادی است که یک فرهنگ ارزشمند است. علم لغت یک علم مهم در علوم اسلامی است. فیروزآبادی اهل فیروزآباد فارس بود، وقتی کتاب قاموس را نوشت رفت پیش عربها و گفت: شما به ما میگوید عجم؟ «عجم» به معنای «گنگ» و «بیزبان» و «لال» است، شما زبان خودتان را از دست یک آدم که شما آن را بیزبان میخوانید، میگیرید. ما چند سال پیش برای ایشان یک مراسم بزرگداشتی در فیروزآباد فارس گرفتیم وتمام دههای اطراف غرفه و نمایشگاه تشکیل داده بودند ولی اعراب نمیدانستند که فیروزآبادی که بوده است. من چند نفر از دوستانم که عضو فرهنگستانهای مصر، عراق و مراکش بودند دعوت کرده بودم، زیرا من تنها ایرانی عضو فرهنگستان مصر هستم. در آنجا با رئیس فرهنگستان مراکش عبدالهای عطاری آشنا شدم که بعد از انقلاب اولین سفیر مراکش در ایران بود . ایشان کتابی به زبان عربی درباره ایران امروز و ایران دیروز نوشته است . من از ایشان نیز دعوت کرده بودم که به فیروزآباد با همان لباس محلی خودشان که بیایند.ایشان آمدند. من به ایشان گفتک که شما مراسم را افتتاح کنید. گفت: من وقتی میخواستم به اینجا بیام به ایران رفتم اجازه از ملک بگیرم. گفتم: الان چهلم پدر شما ملک متوفی است و من که اولین شخصیت علمی مراکش هستم باید در مراکش باشم ولی از جهتی مهدی محقق از من دعوت کرده که برای بزرگداشت مجدالدین فیروزآبادی به فیروزآباد بروم. گفت: پدرم گفته به فیروزآباد برو، فیروزآبادی هزاران بار از پدر من مهمتر است. لذا من به اینجا آمدم. وی گفت: نه تنها هر مراکشی بلکه هر عربی خواسته باشد قرآن را بفهمد باید کنارش قاموس اللغه فیروز آبادی را داشته باشد. ببینید کدام کشور اسلامی این مزیت را دارد که دربارهاش بگویید که هر مسلمان در دنیا و هر عربی در دنیا میخواهد قرآن را بفهمد کنارش باید قاموس اللغه مجدالدین فیروزآبادی باشد. نه تنها آن بلکه سیبویه بنیانگذار علم نحو نیز اهل فارس بوده است. این مملکت، مملکتی بوده که هرده کوره آن یک عالم بزرگ در آن تربیت میشده است. شما اگر کتب انساب را نگاه بکنید، میبینید جوینی اسفراینی اینها کجا بودند. حتی بعضی از دانشمندان ایرانی کتابشان برای اولین بار در ونیز ایتالیا ترجمه و چاپ شده است که هیچکس شاید آن عالم را نشناسد، یعنی ابوعبدالله تبریزی که ما کتاب عربی او را چاپ کردیم.کتاب ایشان در ونیز ایتالیا به زبان عبری ترجمه شد و جز اولین کتابهای بوده است که بعد از صنعت چاپ در آنجا چاپ شده و این دویست سال قبل از آن بوده که ما صنعت چاپ را در کشور بیاوریم بوده است. یک همچنین مملکتی و همچنین علمی در فقه، پزشکی، دامشناسی، حیوان شناسی و گیاهشناسی حرف اول را می زده است و تمام بزرگان مغرب زمین میگویند که این اسلام که آمد و وارد شد، در مدت کوتاهی که در تمدن بشری بیسابقه بوده است که در ظرف دویست تا دویست و پنجاه سال بعد از اسلام، مسلمانانها در تمام علوم حرف اول را بزنند حتی در موسیقی کتاب الموسیقی الکبیر فارابی . غرض ما اینجا جمع شدیم برای تعظیم و تکریم مرحوم احمد سیاح که شغل خود را نشر کتاب قرارداد. استاد اردهالی هم که اینجا هستند جز این افراد هستند و بدون ادعا خدمت میکنند. ما همیشه عصرها وقتی بیکار میشدیم با مرحوم سید جعفر شهیدی به شاه آباد می رفتیم و کتابها را میدیدیم. این جور افراد باید قدرشان دانسته شود و مجالس متعددی برای ایشان گرفته شود. کافی نیست یک مجلسی برای احمد سیاح که آدم متدین و متشرع بود و با کسب خودش نان می خورد و بعد هم که خانه میرفت استراحت نمیکرد و این کتابها را مینوشت، گرفته شود. مگر ما چند نفر امثال ایشان در مملکت داریم . از این جهت است که من اول مجلس اظهار تأسف کردم چرا باید این عده معدود و کم در مجلسی بزرگداشت ایشان حاضر شوند. این مجلس هم به همت کتابخانه ملی برپا شد وگرنه کسی به یاد ایشان نمیافتاد. در مملکت ما چنین شایع شده که آدم تا زنده است قدرش را نمی دانند و مورد بیاعتنایی قرار میگیرد اما وقتی که از دست رفت میگویند که چه گوهری از دست رفت. آقا میرزا مهدی آشتیانی یک بار ما به دیدنش رفتیم منزل نداشت، دوتا اتاق استیجاری داشت. او همان کسی بود که به فیلسوف شرق اشتهار داشت و گفتم وقفنامه مدرسه سپهسالار قدیم این بود که بزرگترین فیلسوف تهران بایستی آنجا درس بدهد. ما به خانهاش رفتیم، دیدیم که زن صاحبخانه به او فحاشی و اهانت میکند که اگر اجاره را زیاد نکنی آشغالهایت را رویت میریزم.حالا زباله یا آشغالهای او چه بود؟ ترجمه کتاب اسرار ملاصدرا یعنی ملاصدرا آنقدر میارزد که یک زن سلیته کسی مانند آقا میرزا مهدی آشتیانی را برای اجاره تهدید کند. آقا میرزا مهدی که قیافه نجیبانهای داشت وقتی آن زن رفت، رو به من و آقا سید محمدرضا علوی تهرانی کرد و گفت: تازه شما بودید، رعایت حال شما را کرد. در هر حال ما امیدوار هستیم که نسل جدید کتاب فروشیها را تشویق کنیم که همیشه کتاب فروشیها همانطور که در قدیم مغازه آنها مرکز علما بود،الان نیز همانطور باشد. چنانکه من هرگاه میخواستم استاد جلالالدین همایی را ببینیم به کتابفروشی خیام می رفتم یا اگر میخواستم دکتر معین را ببینیم به کتابفروشی زوار میرفتم. کتابفروشی یک استوانه علمی این مملکت است، چه ناشر باشد، چه به وجود آوردنده کتاب باشد. در هر حال این مجلس و محفل باعث شد از کسانی مانند مرحوم فلاطوری یاد کنیم. استادی که خدمتی که به اسلام کرد، بینظیر بود. ناسزاگوییهایی که در کتابهای درسی آلمانی بود و بدگویی به پیغمبر اکرم (ص ) انجام میدادند، ایشان با قدرت علمی خود توانست آنها را حذف کند و هیچکس جز او نمیتوانست باعث حذف آن شود. چنین ناسزاگوییهایی که بغض و کینه مسلمانان را در دل فرنگیها پاک کرد،فلاطوری بود. متأسفانه آنها همه رفتند. خدا همه آنها را رحمت کند و بارانهای رحمت خودش را بر احمد سیاح بریزاند و او را در بهشتهای برین خود قرار دهد.
این مطلب بدون برچسب می باشد.