نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
تاریخ ایجاد : دوشنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۵ در مراسم بزرگداشت دکتر احمدعلی رجایی بخارایی که روز دوشنبه ۱۵ آذرماه۱۳۹۵ در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار شد، سعید رجایی بخارایی، فرزند مرحوم دکتر احمد علی رجایی بخارایی به ایراد سخنرانی و قرائت اشعاری از پدرشان پرداخت. جور دَهر ای شام غم چه شد که به […]
در مراسم بزرگداشت دکتر احمدعلی رجایی بخارایی که روز دوشنبه ۱۵ آذرماه۱۳۹۵ در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار شد، سعید رجایی بخارایی، فرزند مرحوم دکتر احمد علی رجایی بخارایی به ایراد سخنرانی و قرائت اشعاری از پدرشان پرداخت.
جور دَهر
ای شام غم چه شد که به صبحت گمان نماند وی آه من چه شد که ز سوزت نشان نماند زین پیشتر به نیمشبان کارگر بدی چون شد که تیرِ دیگرت اندر کمان نماند تا اختر امید بشد ز آسمان دل جز تیرگی به پهنه این آسمان نماند دیگر اثر ز قول دلانگیز روی تافت دیگر شرر به طبع چو آتشفشان نماند ز آن صد هزار کوکب رخشان آرزوی چیزی دگر به عرصه این کهکشان نماند ابر همه جهان به دلم گریه میکنند منگر که آب دیده به رویم روان نماند نقد حیات در ره حق باختیم، لیک ما را درین معامله غیر از زیان نماند باور نمیکنند ز ما خلق راستی گوئی که جز دروغ و ریا در جهان نماند بر کوه یخ ز پرتو شمعی چه حاصل است از گفت ما اثر به دل کس از آن نماند یارب چه شد که مردمی از خلق، رخ نهفت جز سفلگی به صحبت اهل زمان نماند دریادلان پاک نهاد خرد پژوه رفتند و غیر گرد از آن کاروان نماند سبقت به چاپلوسی و گفت میان تهی است کسر را بضاعت سخن درافشان نماند بر تخت مهر تیرگی شک گرفت جای از عشق راستین اثری درمیان نماند برقی اگر گهی بدرخشد زگوشهای شادان شوم که ظلمت غم را نشان نماند لیکن دریغ و درد که نشکفته ساعتی بینم که غیر رنج کران تا کران نماند طبع زمانه مردکش و سفله پرور است و آزاده را امید در این خاکدان نماند شادم که روز عمر به پایان رسید و دهر جورش چو لطف در هر کس جاودان نماند
در ادامه سعید رجایی بخارایی درباره پدر خویش گفت: او مردی است که مکتب آزادگی و فضیلت را به شاگردانش درس داد و خویشتن چنان بزیست. در پایان از انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و دست اندکاران برگزاری این مراسم قدردانی کرد و با قرائت شعر «بُهتان» از دکتر رجایی سخنان خود را خاتمه داد.
این مطلب بدون برچسب می باشد.