نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
در پژوهشی با عنوان «مفهومشناسی کلمه هنر در متون اوستایی و پهلوی» کلمه هنر در متون اوستایی و پهلوی و بهویژه گاثاها که معتبرترین بخش اوستا محسوب میشود، توسط نگارنده مورد تحقیق و تأمل قرار گرفته است. در ادامه آن پژوهش و از این رو که هنر نسبتی ذاتی با زیبایی در فرهنگ اسلامی- ایرانی دارد، مقاله پیش رو، دو اصطلاح زیبا و زیبایی را مورد بحث و تحقیق قرار میدهد. بر بنیاد رویکرد ریشهشناسی لغات یا علم مطالعه تاریخی واژهها و نیز بررسی تحول شکل و مفهوم واژهها، این مقاله قصد درک مفهوم زیبایی در متون اوستایی (شامل یسنه ها، یشتها، وندیداد، ویسپرد وخرده اوستا و به ویژه گاثاها که بخشی از یسنه ها محسوب می شود) و نیز پهلوی (به ویژه در دینکردهای اول تا دهم ، و بندهش) را دارد. علاوه بر آن هدف مقاله، تحقیق کامل در باب واژههایی است که مترادف مفهوم زیبایی و دربردارنده آن، در متون زرتشتی بودهاند فرض بر این است نسبتی ذاتی میان مفهوم هنر و زیبایی در متون پهلوی و اوستایی با مفهوم و معنای آنها در فرهنگ اسلامی- ایرانی وجود دارد به ویژه اگر محور این نسبت مفاهیمی چون هندسه و نظم به عنوان مفاهیم بطنی زیبایی در فرهنگ فلسفی این سرزمین باشد.
در متون اوستایی و پهلوی از چه کلماتی برای بیان زیبا و زیبایی استفاده شده است؟ این کلمات کدامند و مهمتر چه تعریف و تبیینی از مفهوم زیبایی ارائه میدهند؟ همچنین مصداق یا مصادیقی که در این متون از زیبایی ارائه میشود کدامند؟ طبیعی است محور و مرجع کامل این تحقیق نیز باید متون اوستایی و پهلوی باشد. و البته از میان متون اوستایی شامل یسنهها، یشتها، ویسپرد، وندیداد و خرده اوستا، بخش بسیار معتبر و مورد قبول مطلق جامعه زرتشتی یعنی گاثاها یا گاهان که ۱۷ هات از ۷۲ هات یسنههاست، مورد توجه کامل خواهد بود. در تحقیق دیگری که در باب ریشهشناسی کلمه هنر انجام دادهام دو بند از بندهای گاثاها، حاوی واژه هنر در متن خود بودند و این یعنی معتبرترین متن زرتشتی، منبع اصلی مفهومشناسی بنیادین هنر است. این روش منطقاً در باب زیبایی نیز باید محور قرار گیرد. متون پهلوی نیز که در تداوم فرهنگ زبانی ایرانیان پدید آمدند در سطح دوم این پژوهش قرار دارند. اما نکته مهم اینکه صرف مواجهه عریان با متون اوستایی و حتی پهلوی، مطلقاً وافی به مقصود نبوده و ما را به درک عمیق و دقیق مفهوم زیبایی رهنمون نخواهد بود مگر اینکه بر بنیاد تحقیقات ارجمند زبانشناسان و اوستاپژوهان برجسته، به مدخل زیباشناسی اوستایی ورود کنیم.
زیبایی در گاثاها ابتدا بر بنیاد تحقیقات بسیار دقیق ابراهیم پورداوود، بهویژه در متن گاثاها (که گفتیم معتبرترین بخش یسنههای اوستاست) به واژه زوشَ و زوشتَ که ایشان به نغز، خوش، دلربا، زیبا، خوشآیند و نازنین ترجمه کردهاند مواجه میشویم. پورداوود با تحلیل کلمه هَزَئوشَ در بند ۸ هات ۲۸ یسنا که نخستین هات از گاثاها محسوب میشود بحث در باب زوش را آغاز میکند، به تعبیر ایشان این کلمه در بند ۷ هات ۲۹ و در بند ۲۰ از هات ۵۱ نیز آمده است و به معنای همکام است. بند ۸ هات ۲۸ گاثاها چنین است: «بهتری خواستارم از تو، ای بهتر، تو ای اهورای با بهتر راستی همکام [هَزئوشَ] خواهانم از برای فرشوشتر دلیر و از برایم و از برای کسی که تو آن را به بخشایی منش نیک، هماره جاودان»(پورداوود،۱۳۵۴: ۶۶). دوستخواه در ترجمه سادهتری مفهوم بند فوق را چنین آورده است: “ای اهوره با بهترین اَشَه همکام (هَزَئوشَ) ای بهتر از همه آرزومندانه خواستارم که فَرَشوشتره دلیر و دیگر یارانم را و آنان را که بیگمان بدیشان «منش نیک» جاودانه خواهی بخشید، زندگی بهتر ارزانی داری”(دوستخواه،۱۳۷۰: ۹). در بند۷ هات ۲۹ گاثاها نیز مجدد این واژه تکرار شده: «سخن افزونی مزدا اهورای با راستی همکام …. (پورداوود،۱۳۵۴: ۷۴) و نیز در بند ۲۰ هات ۵۱ (که این نیز از گاثاهاست): «این بخشایش را به ما ارزانی دارید شما ای کسانی که همه با یکدیگر همکام هستید با راستی، با منش نیک با آن پارسایی که چون در نماز ستوده شوید مزدا از روی دستور (خویش) یاری بخشد»(همان: ۲۰۸). استناد پورداود به یکی از ابیات شاهنامه، ظاهراً توجیه ایشان از ترجمه هزئوش به همکام است: دلارام او بود همکام اوی همیشه به لب داشتی نام اوی(فردوسی، ۱۳۸۳: ۱۵۷۴) اما کلمه هَزئوش یک کلمه مرکب است ابتدای آن ﻫ َ همان هَهَ، هَن یا هام است که معنای هم را در فارسی دارد(پورداوود، ۱۳۵۶: ۱۹) بنابراین بخش نخست هزئوشَ به معنای هم است پس بخش دوم را باید در متون اوستایی مورد بحث و بررسی قرار داد. یعنی زئوش ، کلمهای که بارها در متون اوستایی تکرار شده و به معنای خواست، آرزو، کام و میل است همچون کام مطرح در بند ۲ هات۳۳ گاثاها: «کسی که به دروغپرست بد کند چه با گفتار، چه با پندار، چه با دستها یا اینکه به پیروش نیکی آموزاند (اینچنین) کسان، کام مزدا اهورا و خواست وی به جای آورند»(پورداوود، ۱۳۵۴: ۱۱۰) که بدون تردید در اینجا کام به معنای رضایت و خوشایندی اهورا است. در بند ۵ هات ۴۷ گاثاها نیز خواست الهی معنای دیگر هزئوش است: «و تو از این سپند مینو، ای مزدا اهورا، به راستی پرست هر آنچه بهتر است پیمان دادی. آیا بی خواست تو، دروغپرست از آن بهرهمند خواهد شد؟»(همان: ۱۷۲). پورداوود معادل زئوش اوستایی در فُرس هخامنشی را دئوش دانسته و آن را دوست داشتن، پسندیدن و خوش داشتن معنا نموده است. از همین خانواده پورداوود به اصطلاح دوشارم اشاره میکند که در متون پهلوی به معنای آسایشبخش، خوشیدهنده یا لذتبخش و موافق طبع و سلیقه است. این توافق با طبع و سلیقه، فصل مشترک مفهوم اصطلاح دوشارم با لذت است. در فلسفه و بهویژه فلسفه حکمای مسلمان، لذت دربردارنده مفهوم فوق است. از دیدگاه حکمای مسلمان هرچیزی که موافق طبع باشد لذتبرانگیز است و هرچه مغایر و متنافر با طبع، نفرتانگیز. و اصولاً لذت چیزی جز تطابق با طبع و الم چیزی جز تنافر با طبع نیست. از آن سو نسبتی است که میان لذت و زیبایی به عنوان دو مفهوم بسیار مرتبط برقرار است. از منظر فلسفی این ارتباط چنین تعریف میشود . از دیدگاه فارابی تمامی صناعات انسانی به قصد لذت، منفعت یا زیبایی انجام میشوند. بنابراین غایت اعمال انسان یا کسب لذت است یا رسیدن به منفعت و یا کسب و درک زیبایی: «والمقصود الانسانی ثلثه: اللذیذ والنافع والجمیل والنافع اما فی اللذیذ و اما فی الجمیل» (فارابی، بی تا:۳۳۲) و این درحالی است که گاه منفعت در کسب لذت است گاه در کسب زیبایی. بر این اساس فارابی متذکر میشود صناعاتی که بهوسیله آنها در شهرها تصرف میشوند سودبخش و نافعاند و صناعاتی که بهوسیله آنها سیرتها تمییز داده شده یا به انجام خیری ترغیب میشوند زیبایند »مقصود صناعاتی که بهوسیلۀ آن سیرتها تمیز داده میشوند و با آن نیرویی بر کاری که خیر دانسته شده است بهدست میآید. این زیبایی است به آن دلیل که علم و یقین به حق این صناعات را حاصل میکند و معرفت حق و یقین به او لامحاله زیباست».(همان) بر بنیاد چنین تحلیل و تفصیلی صناعات از منظر فارابی یا نافعاند یا زیبا: «الصنایع کلها اما جمیل و اما نافع» یا به عبارت روشنتر فارابی معتقد است: «مقصود در تمام صناعات، یا زیبایی است یا منفعت». بنابراین صناعات دو دستهاند: یک دسته آنهایی که مقصود در آنها تحصیل زیبایی است و دسته دیگر صناعاتی که مقصود در آنها تحصیل منفعت است. آن صناعتی که مقصودش تنها تحصیل زیبایی است، همان چیزی است که فلسفه نامیده میشود «و بهطور کلی حکمت خوانده میشود و در میان صناعاتی که مقصود در آنها، رسیدن به منفعتی است، چیزی نیست که بهطور کلی بتوان آن را حکمت خواند؛ ولی ای بسا بعضی از انواع آن را بر اساس مشابهت با فلسفه به این نام بخوانند و ازآنرو که زیبا، خود بر دو دسته بود، یک دسته تنها علم و دسته دیگر علم و عمل، صناعت فلسفه نیز به دو دسته تقسیم میشود».(همان :۳۳۲) لاجرم از مسیر «دوشارم» یا لذت میتوان راهی به جان و جهان زیبایی در متون ایرانی یافت، دقیقاً از این رو که در تمامی فرهنگها نسبتی میان لذت و زیبایی وجود دارد.
در هات ۲۹ بند ۸ از اصطلاح هودِمَ سخن رفته که به معنای دلپذیر، شیرین و نغز آمده است(پورداود ۱۳۵۶: ۱۴۹). همچنین پورداود اصطلاح هو را در شرح بند ۲۲ هات ۳۱ گاثاها خوب، نیک، نغز و زیبا ترجمه کرده است(همان: ۱۴۰). در مقاله جداگانهای در باب هو که بخش نخستین هونر (هنر) را تشکیل میدهد به تفصیل این معنا مورد بحث قرار گرفته است.
واژههای دیگر زیبایی در اوستا بدون تردید مهمترین و نزدیکترین واژه به مفهوم زیبایی، آنگونه که امروزه از زیبایی درکی داریم، کلمه سرَ است. به نظر میرسد این واژه بنیاد زیباشناسی در اوستا است زیرا کلماتی همچون سرئشتَ و نیز سرءُ به معنای زیبا و همچنین کلمه سرَئگن به معنای زن زیبا و سَرئُتَنو به معنای زیبااندام از ریشه سرَ هستند(بهرامی، ۱۳۶۹: ۱۴۸۲-۱۴۸۳) جالب است که در همین حوزه دو اصطلاحی داریم که به معنای زیبا، خوب، نرم، دلپسند، خوشکل و نیکو در بسیاری از بندهای اوستا بهکار رفته است(همان: ۱۴۹۱ـ۱۴۹۲). به عنوان مثال در کرده هشتم یسنای ۵۷ این کلمه درباره ایزد سروش چنین بهکار رفته است: «شهریار زیبای زرین چشم»(دوستخواه،۱۳۷۰: ۲۲۵) و در بند ۹ کرده پنجم یشت هشتم سریرا صفت تشتِر است: «پس آنگاه تشتِر زیبا و آشتی بخش به سوی کشورها روی آورد تا آنها را از سالی خوش بهرهمند کند، اینچنین سرزمینهای ایرانی از سالی خوش برخوردار شوند»(همان: ۳۳۱) و در بند ۳۰ فرگرد ۱۹ وندیداد: «پس آنگاه دوشیزهای خوشاندام، نیرومند، بلندبالا، بازشناسنده، آراسته و برازنده، کارآمد و چیرهدست و بسیار زیرک با سگانی در دو سوی او فرا میرسد، او روان نیکوکار را از فراز البرز کوه و از چنودپل میگذراند و در برابر ایزدان مینوی جای میدهد بهمن از سریر زرین خوش برمیخیزد و بانگ برمیآورد: چگونه از آن جهان پر آسیب بدین جهان جاودانه درآمدهای و به سوی ما میآیی؟»(همان: ۸۷۰) و در بند چهارم کرده دوازدهم ویسپرد: «اینچنین همه آنها فرخندهتر شوند فرخنده برشماریم، فرخنده دانیم، فرخنده اندیشیم، آفریدگانی را – زیباترین و بهترین آفریدگان را – که اهوره مزدای اشون بیافرید»(همان: ۵۴۹) و در بند ۵ یشت اول (هرمزدیشت): «زرتشت گفت: ای اهوره مزدای اشون مرا از نام خویش که بزرگتر و بهتر و زیباتر از هرچیز و به روز پسین کارآمدتر و پیروزمندتر و چارهبخشتر است و بهتر بر دشمنی دیوان و مردمان چیره شود بیاگاهان»(همان:۲۷۲) و در هات پنجم یسنهها: «ایدون اردیبهشت را میستاییم آن زیباترین امشاسپند، آن روشنی، آن سراسر نیکی را(همان:۱۲۰) و بند اول هات اول یسنهها: «ستایش بهجا میآورم دادار اهوره مزدای رایومند فرهمند، بزرگترین و زیباترین و استوارترین و خردمندترین و برزمندترین و سپندترین را»(همان: ۹۵) و در بند ۱۰ هات ۶۸ یسنهها: «ای آبهای نیک اهورایی اهوره! کسی که شما را با بهترین زَور، با زیباترین زور، با زوری که اشونی آن را پالوده باشد بستاید …»(همان: ۲۵۴) نیز چنانکه گفتیم این کلمه به معنای دلپذیر و لذتبخش نیز آمده است منجمله در بند ۱۷ یشت هفدهم (اشی یشت): «ای آن که آوازت از همه آنان که مرا میخوانند، به گوش من دلپذیرتر میآید تو کیستی که مرا میخوانی؟ (همان :۴۷۱). نیز واژه زیباتر در اوستا، سریَنکه است که در بند ۹ یشت ۲۲ (هادخت نسک) که تمثیل واره بسیار زیبایی در باب جهان پس از مرگ و سیر روانهای پاک و ناپاک است، در توصیف تجسم اعمال نیک مردان خوب رفتار به کار رفته: «در وزش این باد، دین وی به پیکره دوشیزهای بر او نمایان میشود: دوشیزهای زیبا، درخشان، سپید بازو، نیرومند، خوش چهره، برزمند با سینه های برآمده، نیکوتن، آزاده و نژاده که پانزده ساله مینماید و پیکرش همچون همه زیباترین آفریدگان، زیباست، آنگاه روان اَشون مرد روی بدو کند و از وی بپرسد: کیستی ای دوشیزه جوان، ای خوش اندامترین دوشیزهای که من دیدهام؟ پس آنگاه دین وی بدو پاسخ دهد: ای جوانمرد نیکاندیش، نیک گفتار، نیک کردار و نیک دین، من دین توام»(همان: ۵۱۱) کلمات دیگری نیز از این ریشه همچون سروَتَ و نیز سرَیَن به معنایی زیبایی و خوشکلی است(بهرامی، ۱۳۶۹: ۱۴۸۷). بنابراین کلمه سریرا مهمترین و پرکاربردترین کلمه اوستایی در بیان زیبایی است. اما کلمات دیگری نیز وجود دارند همچون: • آئیوی خشُوئیثنَ که به معنای زیبا و خوشکل آمده است. در فرگرد سوم بند ۲۴ کلمه فوق چنین به کار رفته است: «زمینی که دیر زمانی کشت نشده بماند و بذری بر آن نیفشانند، ناشادکام است و برزیگری را آرزو کند همچون دوشیزهای خوشاندام که دیر زمانی بیفرزند مانده باشد و شوهری خوب آرزو کند (دوستخواه،۱۳۷۰ : ۶۸۱). • خوَئینی به معنای زیبا، درخشان و باشکوه در بند ۱۴ فرگرد چهاردهم وندیداد آمده است. این اصطلاح به معنای بسترهایی نیکو به کار رفته: «او باید اَشونانه و پرهیزکارانه خانهای با آغلی به درازای نه ماسه با نه نمث را چون تاوانی به ردای سگ آبی برای اَشوی مردان بسازد… او باید اَشونانه و پرهیزکارانه بسترهایی نیکو با زیرانداز و روانداز و بالش را چون تاوانی به ردای سگ آبی به اشوه مردان بدهد»(همان: ۸۲۲). • خوَئینی سَختَ در بند ۴ فرگرد چهاردهم وندیداد به معنای خوب و آماده به کار رفته است(همان: ۸۱۸). • خوَائوئی به معنای زیبا و با شکوه، به عنوان مثال در بند ۱۰۲ یشت پنجم: «در هریک از این خانهها، بستری زیبا با بالشهایی خوشبو بر تختی گسترده شده است»(همان: ۳۱۶). • زوشت که در ابتدای این مقال گفتیم از دیدگاه پورداود زوشت به معنای زیبا، نازنین و خوش است. • فِرادِرِسرَ که به معنای زیبنده و زیبا است. در اولین بند فرگرد ۲۲ و ندیداد این واژه چنین بهکار رفته: «من اهوره مزدا دادار آفرینش نیک، بدان هنگام که این سرای را ساختم چنان کردم که چشم اندازی زیبا و درخشان داشته باشد»(همان: ۸۸۵) این واژه در بند ۲ یشت ۱۳ نیز چنین آمده: «ای زرتشت از فر و فروغ آنان (فرَوشیهای اَشونان) است که من آسمان را در بالا نگاه میدارم تا از فراز، فروغ بیفشاند … آسمانی استوار و دورکرانه که در جهان مینوی برافراشته و برپا داشته شده است و چنین مینماید که فلزی گداخته بر فراز سومین لایه زمین بدرخشد»(همان: ۴۰۶) در بند ۸۱ همین یشت باز این واژه چنین به کار رفته «که روان سپید و روشن درخشانش منثره است و پیکرهایی که او میپذیرد زیباترین و بزرگترین پیکرهای امشاسپندان است»(همان: ۴۲۲) همچنین در بند ۶۸ یشت دهم در شرح گردونه مهر چنین آمده: «گردونهاش [مهر] را اَشی نیک بلند پایگاه میگرداند، دین مزدا راه او را آماده میکند تا آن فروغ سپید مینوی درخشان، آن پاک هوشیار بیسایه، بتواند آن راه را به خوبی بپماید»(همان: ۳۶۹). پیش از این گفتیم پیشوند هو نیز در اوستا بیانگر زیبا و زیبایی است به عنوان مثال در اصطلاح هونر (هنر) و از همین خانواده اصطلاح هوَرئُذَ به معنای بلند بالا، خوشساخت، خوشپیکر و زیبا است و نیز کلمه هورَئذنکه که به معنای زنان خوشپیکر و زیبا است(بهرامی، ۱۳۶۹: ۱۶۰۱) همچون بند ۷ کرده دوم ویسپرد: «با این زَور و برَسَم خواستار ستایشم اهوَنَود گاه اَشون رد اشَونی را، خواستار ستایشم زنان نیک بخت نژاده بُرزمند را»(دوستخواه: ۵۲۴) و نیز از خانواده هو، کلمه هوَنتَ که به معنای چیز زیبای دارای کناره است مانند پارچه ملیله دوزی شده یا نازبالش ملیله دار و کنارهدار زیبا. به عنوان مثال در یشت هفدهم بندهای ۹ و ۱۰: «ای اشی نیک! تختهای آنان که تو یاورشان باشی، خوشساخت، خوب، گسترده و خوش بو، با بالشهای آراسته و پایههای زرین برپاست. …. زنان گرامی مردانی که تو یاورشان باشی بر تختهای زیبای زرینپایه، بر بالشهای آراسته، آرمیده و خود را با دستبند، گوشواره چهارگوشه به نمایش آویزان و طوق زرنشان آراستهاند»(دوستخواه: ۴۶۹) و همچنین هوکِرت ، هوکرپت ، هوکِهرَپ و هوتَشتَ همگی به معنای خوشریخت، خوشپیکر، خوشساخت و خوشگونه، به عنوان مثال در توصیف اَشَی (خواهر امشاسپندان) در بند۲۲ یشت هفدهم: «پس [اَشَی] با دست چپ و دست راست، با دست راست و دست چپ، او را بپسود و اینچنین گفت ای سِپیتمان تونغز و نیکو آفریدهای! ای سپیتمان خوشپای و بلند بازوان، ای به تن فرهمند و به روان جاودانه بهروز»(همان:۴۷۲) و بندی دیگر (۱۰۱) در یشت پنجم که دقیقاً زیباییشناسی معماری است: «در کرانه هریک از این دریاچهها، خانهای خوشساخت با یکصد پنجره درخشان و یک هزار ستون خوش تراش برپاست: خانهای کلان پیکر که بر هزار پایه جای دارد. در هریک از این خانهها، بستری زیبا با بالشهایی خوشبو بر تختی گسترده است»(همان: ۳۱۶) و نیز زینت و زیور که در بیان گردونه مهر در بندهای ۱۲۴ و ۱۲۵ یشت دهم مورد استفاده قرار گرفته است «آنکه گرداننده گردونهای است سراسر زیبا و برازنده و زرین و آراسته به گونهگون زیورها. این گردونه را چهار تکاور مینوی سپید درخشان جاودانه – که خوراکشان از آبشخور مینوی است- میکشند. سمهای پیشین آنان از زر و سمهای پسین آنان از سیم پوشیده است و همه را لگام و مال بند و یوغی پیوسته به چنگکی شکافدار و خوش ساخت از فلزی گرانبها بسته است تا در کنار هم بایستند»(همان: ۳۸۳). آبوشتی اصطلاح دیگری در اوستا است که به معنای زیبایی، نرمی و دلچسبی، پیراستگی و آراستگی آمده است. اصطلاح دیگر مرتبط با زیبایی در اوستا کلمه گئون است که در اصل به معنای گونه، سود و دارایی است اما همین اصطلاح در بند ۵۰ یشت چهاردهم به معنای زیباترین رنگ آمده است: «مردان سرزمینهای ایرانی باید او را گوسفندی یک رنگ سپید یا سیاه یا رنگی دیگر بریان کنند»(دوستخواه: ۴۴۱) این صفت لباس ببریگون آناهیتا است که به آن خواهیم پرداخت.
مهمترین مصداق زیبایی در اوستا یکی از مهمترین مصادیق زیبایی یا دستکم ارائه چهرهای تجسمی از زیبایی، آناهیتا یا ناهید و به تعبیر دقیقتر اَردَوی سور آناهیتا است. ایزدبانویی ایرانی که در یشت پنجم یا آبانیشت اوستا مورد شرح و توصیف قرار میگیرد. وی که از مشهورترین ایزدبانوان است هدایت و نگهبانی تمام آبهای جهان را به عهده دارد و در متون اوستایی همو است که فره زرتشت به او سپرده میشود تا از آن حفاظت کند. اصطلاح اَردَویسور آناهیتا از چند بخش مجزا تشکیل شده است، اردوی نام یک رود است که در اوستا ذکر شده است. سور جز دوم نام اوست که به معنی قوی، توانا و قادر است، فرشته آب با گردونه خود که از ۴ اسب باران، ابر، تگرگ و باد تشکیل شده به نبرد با دشمنان خود رفته و آنها را شکست میدهد. اما در لغت اَناهیتا به معنای معصومه و طاهره است زیرا جز اول آن که نوعی پیشوند محسوب میشود (یعنی جز «اَ») از ادات نفی است. کلمه آهیته نیز به معنای چرکین و پلید و ناپاک. “«اَ» نفی بنا به قاعده دستور زبان اوستایی، چون به کلمه آهیته پیوسته، مابین آنها نون وقایه فاصله شده است مانند انیران (= ان ایران = غیرایرانی، بیگانه)، بنابراین اَناهیته یعنی پاک و بیآلایش»(دهخدا، ذیل کلمه آناهیتا) در فرهنگ واژههای اوستایی اَناهیتا بیآلایش، ناآلوده، پاک، ناپلید، و ناب معنا شده است(بهرامی، ۱۳۶۹: ۷۶). بر بنیاد آبانیشت، اَرِدویسَور اَناهیتا زیباترین ایزدبانو محسوب شده و هم اوست که ایزدی آبها (و دقیقاً از همین رو ماه آبان بنام اوست) و همه گیاهان مزدا آفریده را برعهده دارد. به روایت یشت پنجم آناهیتا گستردهدامن، درمانبخش، دیوستیز، اهورایی کیش، فزاینده گله و رمه و دارایی و کشور، پاککننده تخمه مردان و زهدان زنان از برای زایش، آسانکننده زایمان زنان و افزاینده شیر در تن آنان است. لکن آبانیشت صرفاً بیان وظایف و کارکردهای آناهیتا در عالم نیست بلکه این یشت توصیفی از پیکره او نیز ارائه میدهد که مهمترین و عالیترین بیان زیبایی در متون اوستایی است همچون: بازوان زیبا و سپیدش (که به زیورهای باشکوه، دیدنی آراسته است) به ستبری کتف اسبی است(کرده یکم بند ۷) اوست آن زورمند درخشانِ بلند بالای بُرزمند (کرده چهارم بند ۱۵) همچنین در کرده شانزدهم آبانیشت (بند ۶۴) مجموعه صفاتی برای آناهیتا ذکر میشود که در درک زیباییشناسی زرتشتی اهمیت بسیار دارد در بند فوقالذکر، آناهیتا در قالب پیکره دوشیزهای تجسد مییابد که ساختاری چنین دارد «بر پیکر دوشیزهای زیبا، برومند، بُرزمند، کمر بر میان بسته، راستبالا، آزادهنژاد، بزرگوار با موزه هایی درخشان تا مچ پا پوشیده و به استواری بندهای زرین بر خود بسته». همین القاب در بند ۷۸ کرده نوزدهم تکرار میشود با اضافه شدن به زیورهای بسیار آراسته. در کرده سیام بندهای ۱۲۶ الی ۱۲۸، علاوه بر صفات بالا دربردارنده جامه زرین گرانبهای پرچین، دارنده گوشوارههای زرین چهارگوشه همراه با گردنبندی آویخته بر گردن نازنین خود، تاجی بر سر گذاشته که آراسته به یکصد ستاره است، تاج زرین هشت گوشهای که بسان چرخی ساخته شده و با نوارهایی زینت و زیور یافته. در بند ۱۲۹ کرده فوق ناهید جامهای از سیصد پوست ببر ماده پوشیده و این بند البته اضافه میکند علت این پوشش زیبایی فوقالعاده ببر ماده است بهویژه «اگر پوشش به هنگام، آماده شود همچون سیم و زر بسیار درخشان به چشم میآید»(دوستخواه ،۱۳۷۰: ۳۲۱).
اصطلاحات زیبا و زیبایی در زبان پهلوی دومین زبان فرهنگ و دین زرتشتی، زبان پهلوی است که زبان عمده متون تفسیری اوستاست. این عنوان (پهلوی) در اصل نام زبان رایج در استان پارت بوده و از قرن سوم هجری به بعد برای زبان به کار رفته در متنهای زردشتی که در واقع بازمانده زبان رایج در روزگار ساسانیان (پارسیگ) بود، به کار میرفته است. به نظر محققان این واژه همان پهلویگ روزگار ساسانی است که به زبان پارتی اطلاق میشد و در دوره اسلامی به صورت پهلوی (یا فهلوی) برای زبان ساسانیان (که خودشان آن را پارسیگ مینامیدند) به کار رفت. در زبان پهلوی واژههای مختلفی برای زیبا و زیبایی وجود دارد که ذیل این کلام به آنها اشاره میشود. بخش مهمی از این واژهها امروزه با اندکی تفاوتی برای بیان زیبا و زیبایی به کار میرود. نخستین واژه در این قلمرو واژه افرنک است به معنای زیبا، تزیین شده و آرایش شده. بهکار بردن آن در زبان فارسی توسط شاعران بزرگ، بیان تداوم این مفهوم تا دستکم قرون هفتم و هشتم هجری در ایران است: ای از رخ تو تافته زیبایی و افرنک افروخته از طلعت تو مسند و اورنگ(به نقل از فرهوشی،۱۳۵۲: ۵) در برهان قاطع ذیل افرنگ چنین آمده است: بر وزن و معنی اورنگ است که تخت پادشاهان باشد- و به معنی فرو نیکویی و زیبایی و حشمت آمده است»(تبریزی، ۱۳۴۳: ج اول، ۱۴۷). دیگر واژه در باب آراستن و زیبا کردن واژه آراستک است به معنای زینت شده و آراسته، واژهای که امروزه نیز با تلفظ آراسته به کار میرود. از مشتقات دیگر آن، آراستکیه به معنای آراستگی و تزیین، آراستن به معنای آراستن، زینت کردن و آراستار نیز به معنای آراسته کننده است(فرهوشی، ۱۳۵۲: ۴۰). جالب است بدانیم واژه آراستن در صورت آراییستن به معنای نظم و ترتیب و تدبیر هم آمده است و از همین زاویه نسبتی مییابد با هندسه. ریشه هندسه معرب انداچک است که به معنای پیمانه هر چیز است(همان :۲۲). در برهان قاطع نیز کلمات انداز به معنای مقیاس و مقدار هر چیزی و اندازه یا که همان انداچک است به معنای «پیمانه هرچیز را گویند و قیاس کردن و اندازه گرفتن را نیز گفتهاند و تعریبش به هندسه کردهاند» و از همین ریشه کلمه اندام (در پهلوی هندام) به معنای «هر کاری است که آراسته، با نظام و با اصول بود و به معنی زیبا و زیبایی هم آمده است»(تبریزی، ۱۳۴۳: ۱۶۹) بنابراین کلمه آراستن نسبت تام و تمام زیبایی با هندسه یا نظم (که مهمترین اصل در زیباییشناسی اسلامی ـ ایرانی است) را آشکار میسازد. لازم به ذکر است در دینکرد هفتم اصطلاحاتی چون ویناریسن به معنای آراستگی و نظم و اصطلاح وینارد به معنای آراسته نیز در باب آراستگی ذکر شده است(دینکرد هفتم: ۵۵۵). واژه بعدی در زبان پهلوی کلمه اروس یا شکل تغییر یافته آن در زبان فارسی امروزی عروس است. اروس به معنای سفید، زیبا و درخشان آمده است و نیز از همین ریشه کلمه اروست است که معنای آن خوب رسته شده و خوب روییده شده ذکر گردیده است(همان: ۴۴). واژه دیگر برازیشک است یا همان برازنده امروز، این واژه به معنای مزین، زیبا و درخشان آمده است در برهان به زیبندگی معنا شده: براز به معنی براندازندگی و زیبایی و نیکویی و آراستگی باشد، برازیدن به معنای خوب و زیبا نمودن (همان: ۶۹) برازیشکیه نیز از همین ماده به معنای تزیین، زیبایی و درخشندگی است. کلمه دیگر، واژه براه است که به معنای درخشندگی، روشنایی و افتخار است: «براه به معنای خوب و خوبی و نیکو و نیکویی و آراسته و آراستگی باشد برازش و برازیدن هم گویند»(همان: ۸۰) از همین خانواده کلمه برازیاک به معنای زیبا و درخشان است به تعبیر رودکی: به حق آن زلف بسان منقار باز به حق آن روی خوب کز و گرفتی براز(به نقل از فرهوشی:۸۰) برازیهیتن به معنای درخشیدن و تابیدن و بره به معنای شکوه و درخشندگی و فروغ دقیقاً از همان ریشه هستند به تعبیر عنصری: کار زرگر برز شود به براه زر برزگر سپا رو کار بخواه(همان) نکته بسیار جالب اینکه از ریشه واژههایی چون برهنیتار را داریم که به معنای خالق و آفریننده است. یا اصطلاح برینکه که دقیقاً به معنای آفریننده و مقدرکننده است. حال نسبت میان که به معنای درخشندگی و تابناکی و زیبایی است با برهینتار به معنای آفریننده نمیتواند بیانگر این معنا باشد که خالق در خلق خود زیبا و تابناک عمل میکند؟ میخواهم به یکی از بنیادیترین اصول حاکم به زیباییشناسی اسلامی برسم که خلق و زیبایی را مترادف انگاشته: الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ – همان کسى که هر چیزى را که آفریده است نیکو و زیبا آفریده. واژه دیگر برز است که به معنای شکوه، بلندی، بزرگی و احترام آمده اما در برهان به معنای بلند بالایی و زیبایی و شکوه قد و قامت انسان نیز مورد توجه قرار گرفته مفهوم بنیادی کلماتی که با بُرز ساخته میشود رفعت، بالابلندی، شکوه و ترفیع و بزرگی است. همچون بورزوک که به معنای بزرگ، با عظمت، جلیل، عالی و با شکوه است(فرهوشی: ۱۳۵۲، ۸۵). فره و فرخو نیز که امروز با عنوان فرخ در زبان فارسی به کار میرود به معنای درخشان، زیبا، خجسته و میمون آمده است. فرّ به عنوان ریشه اصلی، به معنای شکوه، افتخار و درخشندگی است برهان قاطع آن را شوکت و شکوه و عظمت معنا کرده است. «و به معنی نور هم گفته اند چه مردم نورانی را فرمند و فرهومند گویند، و به معنی برازش و برازندگی و زیبا و زیبایی و زیبندگی نیز آمده است»(تبریزی، ۱۳۴۳: ۱۴۴۳). واژه دیگر هوچیهر است در باب هو به عنوان پیشوند قبلاً سخن گفتهایم، چیهر نیز به معنای چهر و صورت است بنابراین هوچیهر به معنای زیبا، خوش قیافه، خوش قد و قامت و داری نژاد خوب است. اصطلاح هوچیهرک نیز به معنای خوشچهره، خوش بالا و زیبا آمده است. هوچهیره به معنای زیبایی، خوبروی جمال، خوشچهری و خوشچهرگی از دیگر کلمات زیبایی در زبان پهلوی است. هوکرپ نیز به معنای خوشاندام، زیبا، خوشبدن، خوشترکیب و خوش قدوبالا آمده و از همین خانواده هوکرت به معنای خوشساخت یا زیباساخت اشاره به مصنوعاتی دارد که زیبا و خوشایند ساخته میشوند(فرهوشی: ۲۲۶). همچنین کلمه هوروییشن به معنای خوبرسته، بلندبالا، خوشاندام و زیبا است از همین ریشه کلمات هوروست و هوروستک نیز دقیقاً به معنای زیبا و خوش قدوقامت است(همان :۲۳۲). هوتاشیت دیگر واژه بیانگر زیبایی در زبان پهلوی است به معنای خوشکل، زیبا، خوشساخت، خوشبرش، خوشتراش. از همین خانواده واژه هوتوخش به معنای صنعتگر و هنرمند است(همان: ۲۳۴). نخشک به معنای خوبرو و زیبا از دیگر واژههای مرتبط با زیبایی در زبان پهلوی است اصطلاح نغز که امروزه به کار میبریم دقیقاً برآمده از واژه نخشک است. برهان در این باب گفته: «نغزک مصغر نغز است به معنای خوبک و نیکک»(تبریزی، ۱۳۴۳: ۲۱۵۱). پراستک به معنای پیراسته و مرتب و پرایک به معنای زینت و نیز پراییشن به معنای پیرایش و زینت دادن از دیگر واژههایند. از واژه پروک به معنای درخشان اصطلاحاتی ساخته شد چون پسین یعنی آرایش و زینت و نیز پسیت به معنای زینت شده و آرایش شده (با گوهر آراسته شده) پسیتک نیز به همین معنا است و نیز پسیتن به معنای زیبا گرداندن، منقش کردن و گوهر آگین کردن(فرهوشی،۱۳۵۲: ۳۶۹). اما اصطلاح راذناک به معنای منظم و آراسته از دیگر واژههای مرتبط با زیبایی در زبان پهلوی است. واژههای مختلفی چون راذناکیه، راذنشین، راذنیتن و راذنتیار که همه به معنای نظم دادن و همزمان آراستن و زیبا کردن است(همان: ۳۷۸) نسبت کاملاً دقیقی میان زیبایی و نظم ( یا هندسه) که شاهبیت حکمت یونانی و اسلامی در مسأله زیبایی است برقرار میسازد همچنین اگر معادل کلمه معماری را رز یا رژ بدانیم و مهراز را معمار، آنگاه باید ریشه آن را در همین رَذ در ابتدای واژه راذناک جستوجو کنیم که دقیقاً به معنای نظم دادن است و معماری دقیقاً هنر سامان بخشیدن و نظم دادن به فضا است. گرچه کلمه راز در زبان پهلوی به معنای معمار به کار رفته (همان: ۳۸۵) اما راینیهتین که به معنای نظم و ترتیب دادن است، در بخش دیگر از فرهنگ پهلوی ریشه اصلی راز است یعنی میتوان نسبتی میان راز با راد یافت(همان: ۳۸۵). واژه دیگر تن بهر است تن دقیقاً به معنای اندام است اما در کنار بهر که به معنای زیبایی است روی هم رفته معنای خوش اندام یا اندام زیبا را بیان میکند(همان : ۴۲۶). کلمه دیگر وه پتمان است که به معنای به پیمان، دارای اندازه و تناسب خوب و متناسب است(همان: ۴۶۳). کلمه ویراستک به معنای پیراستن، منظم کردن و آماده کردن از دیگر واژههای زیبایی در زبان پهلوی و ویراستن به معنای زیبا نمودن، پیراستن، مرتب کردن، منظم کردن، کامل گرداندن، ساختن، مرمت کردن و اصلاح کردن ویراییش به معنای زیبا گرداندن از همین ریشه است(همان: ۴۷۳). پیراستن صورت دیگر آراستن است که برهان آن را چنین معنا نموده: «پیراستن، کم کردن چیزی باشد به واسطه زیبایی و خوش آیندگی همچو بریدن شاخهای زیادتی از درخت و موی زیادتی از بدن»(تبریزی،۱۳۴۳: ۴۳۷). خوپسار به معنای زیبا و متناسب واژه دیگر زیبایی در زبان پهلوی است. بخش اول آن یعنی خوب دقیقاً به معنای زیبا، صحیح، خوب ساخته شده و درست است(فرهوشی،۱۳۵۲: ۴۸۸). و نهایت خوشیه که به معنای خوشی، شادی و زیبایی است و بنیاد آن به معنای خوش، شاد مطبوع لطیف و زیبا آمده است(همان: ۴۹۵). ه: زیبا و زیبایی در متون پهلوی حال اگر به متون پهلوی نظر کنیم از جمله متونی که مفهوم زیبایی را در متن خود به کار برده بندهش است. بندهش به عنوان یک متن پهلوی بیانگر مراحل آفرینش هستی است. در این متن آنگاه که از آفرینش آسمان سخن میرود از کلمه خوبسار به عنوان صفتی برای بیان آسمان استفاده میشود یعنی آسمانی که زیبا، موزون و متناسب است: «نخست آسمان را آفرید روشن، آشکارا، بسیار دور و خایه دیسه و از خماهن که الماس نر است، سر او به روشنی بیکران پیوست. او آفریدگان را همه در درون آسمان بیافرید، دژگونه بارویی که آن را هر افزاری که برای نبرد بایسته است، در میان نهاده شده باشد، یا بمانند خانه ای که هرچیز در آن بماند. بن پایه آسمان را آنچند پهنا است که آن را درازا است، او را آنچند درازا است که او را بالاست، او را آنچند بالاست که او را ژرفا است برابر، اندازه، متناسب» [کلمه به کار رفته در متن اصلی بندهش در اینجا خوبسار است که بهار آن را زیبا و متناسب ترجمه کرده است](بندهش:۴۰ و ۱۶۴). و بسیار جالب است بدانیم خداوند در قرآن کریم در باب آفرینش هفت آسمان، همچون بندهش به استواری و زینت و زیبایی آن اشاره میکند: «ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِیَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ* فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَأَوْحَى فِی کُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا وَزَیَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ وَحِفْظًا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ – سپس آهنگ [آفرینش] آسمان کرد و آن بخارى بود پس به آن و به زمین فرمود خواه یا ناخواه بیایید آن دو گفتند فرمانپذیر آمدیم، پس آنها را [به صورت] هفت آسمان در دو هنگام مقرر داشت و در هر آسمانى کار [مربوط به] آن را وحى فرمود و آسمان [این] دنیا را به چراغها آذین کردیم و [آن را نیک] نگاه داشتیم این است اندازهگیرى آن نیرومند دانا». شاهدمثال دیگر از متون پهلوی کتاب دینکرد است. در بند ۱۳۲ کتاب دینکرد سوم فضایل اخلاقی شهریار با عنوان هنرهای اخلاقی مورد توجه قرار میگیرد. در این بند کرفه یا کار نیک، درخشیده از هنرها یا فضایل اخلاقی است، اما جالب اینکه این کار نیکِ درخشیده، ترادف معنوی با زیبایی دارد و این همان شاهبیت اندیشه حکمای مسلمان در باب مساوقت زیبایی و خیر است: «کار آیندی و زیبایی هنرهای نهادی [فضایل اخلاقی] شهریار بمانند چشمگان آب برامده از کوهسارهاست که بر گوارایی بر دشتهای زرگون فرو میریزد [اصصلاح زیبایی در اینجا (به زیبایی) است] چونان آتشی است که به رقص از دوردستها میدرخشد چونان درخشش فروغ ایزدی»(دینکرد سوم: ۷۱). همچنین در بندهای ۴۶ و ۴۷ بخش سوم دینکرد هفتم زیبایی با اصطلاح هوچیهر صفت زرتشت است: ۴۷ـ۴۶ «یگی دیگر این پیداست که پیش از آمدنش به همپرسگی، پیدا شد بر او اندیشهای فراختر از همۀ جهان، برتر از هر چیز گیتی و نیروی هوش که با آن همه چیز تشخیص داده میشد و نیروی حافظه دریابنده همه چیز و خرد توانا برگزیدن هر چیز، و نیز آن کیان فرّه بسیار پرهیز و آن هیربد فرّۀ خواستار پرهیزگاری و با کوششی در حد توان. و نیز با آن برتری نیرومندی و چابکی داشت و نیز تن او زیبایی و نیرو داشت. و در سرشت او این چهار پیشه کامل بود که است: آسرونی (= موبدی) و ارتشتاری (= سپاهیگری) و واستریوشی (= کشاورزی) و هوتخشی (= پیشهوری) و برترین دوستی را با ایزدان و نیکان و سختتر دشمنی را با دیوان و بدان داشت»(دینکرد هفتم: ۲۲۶-۲۲۷). نیز در کتاب دینکرد هفتم و در بند ۲۰ باب پیش از باب نخست، اورمزد به هنگام آفرینش جهان آن را فراخ میکند، میبالاید، رشد میدهد و میآراید به نیروی تعادل و تناسب: «و به وسیله آن فراخ کرد، ببالایند و رشد داد جهان را و بیاراست به نیروی پیمان (تعادل) آفرینش را بیمرگ، بیپیری، بیتباهی، و بدون فرسودگی و فراخ و پر از درخشندگی»(همان: ۲۰۱) در این فراز نسبت میان آراستن، تعادل و درخشندگی که هر سه مفاهیم بنیادی زیبایی در فرهنگ اسلامی ایرانی هستند بسیار قابل تأمل است.
نتیجه: نتیجه نهایی اینکه کلمات به کار رفته در معنا و مفهوم زیبایی، در زبان و بیان متون اوستایی و پهلوی (یا فارسی میانه) کلماتی متعدد با گستره معنایی وسیعاند اما: نخست: همچنانکه کلمه هنر بیان مطلق جمع فضائل در فرهنگ ایران باستان است و این معنا بهواسطه هو (در ابتدای هونر) حاصل شده است اصطلاحات مرتبط با زیبایی (منجمله هوچیهر) نیز نسبتی تام با خیر و نیکی دارند. بنابراین زیبایی مساوقتی تمام با خیر و خوبی در فرهنگ ایرانی دارد. این معنا در حکمت اسلامی بسیار ظهور دارد به ویژه در آرای فارابی. دوم: در حوزه زبان پارسی ساسانی یا همان پهلوی دامنه اصطلاحات زیبا و زیبایی گسترش مییابد و اصطلاحات جدیدتری وضع میشود. سوم: همچون حکمت یونانی و فرهنگ اسلامی، نسبتی میان زیبایی و هندسه در فرهنگ اوستایی و پهلوی وجود دارد. در برخی از فرازهای اوستایی و نیز بندهش و دینکرد دیدیم اهورا ساختار متناسب، منظم و متعادل عالم را زیبا خوانده است. چهارم: کلمه زیبا به همین شکل و فرم در متون اوستایی و پهلوی وجود ندارد بلکه از سدههای سوم و چهارم ظاهر شده و ریشهای چون زیب دارد که همان زیور و زینت است. برهان قاطع ریشه زیبا را زیب دانسته و زیب را زینت و نیکویی و آرایش معنا نموده و زیبا («زیب » + «ا» (فاعلی و صفت مشبهه) را بر وزن دیبا به معنی نیکو و خوب که نقیض زشت و بد است بیان کرده است. محمد معین نیز از برای اثبات این کلام تبریزی، در پاورقی ذیل زیب چنین بیتی از عماره مروزی (شاعر قرن چهارم و متوفی ۳۹۵ هجری) آورده است ندارد بر آن زلف مشک بوی ندارد بر آن روی لاله زیب۹۵ در شاهنامه فردوسی نیز کلمه زیبا به معنای امروزی آن بسیار به کار رفته است همچون پسر خود گرامی بود شاه را بهویژه که زیبا بود گاه را۹۶ پنجم: برای درک معنا و مفهوم زیبا و زیبایی در فرهنگ ایرانی، لحاظ کردن گستره وسیع کلماتی که در این مقاله مورد احصا قرار گرفت، ضرورت دارد. این دایرهِ واژگانی وسیع گرچه امر تحقیق و پژوهش را صعب میکند اما متضلع بودن مفهوم زیبایی در فرهنگ ایرانی و اهمیت گسترده آن، ضرورت این معنا را ایجاب میکند