نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
تاریخ ایجاد : یکشنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۳ میراث مکتوب – آثاری که مکتوب هستند و به دست ما رسیدهاند از دو دسته خارج نیست؛ به قول شیخ احمد جام صاحب کتاب روﺿﺔ اﻟﻤﺬﻧﺒﻴﻦ و ﺟﻨﺔ اﻟﻤﺸﺘﺎﻗﻴﻦ، که این اصطلاح از اوست و تعبیر زیبایی به کار میبرد و میگوید: برخی آثار هستند که از کاغذ […]
میراث مکتوب – آثاری که مکتوب هستند و به دست ما رسیدهاند از دو دسته خارج نیست؛
به قول شیخ احمد جام صاحب کتاب روﺿﺔ اﻟﻤﺬﻧﺒﻴﻦ و ﺟﻨﺔ اﻟﻤﺸﺘﺎﻗﻴﻦ، که این اصطلاح از اوست و تعبیر زیبایی به کار میبرد و میگوید: برخی آثار هستند که از کاغذ بر کاغذ جاری میشوند. تکلیف این آثار معلوم است. اکثر کتب اینگونهاند؛ یعنی صاحب اثر از محفوظات پیشین استفاده میکند و همان محفوظات را با کمی بالا و پایین کردن دوباره بر کاغذ مینگارد. این یک سنخ از کتابهاست، اما احمد جام میگوید سنخ دیگری از کتب نیز وجود دارد که به جای این که از کاغذ بر کاغذ جاری شود از دل بر کاغذ جاری میشود. به عقیدۀ بنده مثنوی و کتابهای مولانا کتبی نیست که از شدت سواد و دانش و بحر العلوم بودن و اقیانوس العلوم بودن نوشته شده باشد بلکه اینها از دل و از تجربههای مستقیم مولانا ــ البته بعلاوه تحصیلات وسیعی که داشته مولانا است ــ برآمده. مولانا تحصیلات داشته اما آثارش تنها نتیجۀ تحصیل او نبوده بلکه تجربههای مستقیم و سیر و سلوکهایی که داشته در به وجود آمدن این آثار بسیار مؤثر بودهاند.
در فیه ما فیه نکتهای است که مولانا ذکر میکند و میگوید: بعضیها میگویند سید برهان الدین محقق ترمذی سخنان نغز و ژرف و پر مغزی گفته و سبب بیان این نکات کتبی است که از مشایخ پیشین مثل ابو سعید و بایزید بسطامی و امثال اینها خوانده است. و چون زیاد خوانده میتواند نکتههای دقیق هم بگوید. مولانا میگوید که بسیاری دیگر نیز آن آثار و کتابها را خواندهاند ولی چرا قادر به بیان چنین نکاتی نیستند؟ او معتقد است محقق ترمذی دردی داشته و آن درد حقیقت است که اثرش را جاودان و همیشگی میکند.
مولانا چند شخصیتی بوده است. یعنی پرورش یافتۀ چند فرهنگ بود. زمانی که مولانا در قونیه رشد میکرد و دوران کودکی خود را میسپرد، فرهنگ یونانی و رومی در آنجا حاکم بود. از سویی فرهنگ عربی که از طریق دین مبین اسلام بدان کشور راه یافته بود و نیز فرهنگ و ادبیات فارسی که بسیاری از عرفای ما در آن سرزمین بودند، نیز در قونیه وجود داشت. بنابراین مولانا پرورش یافتۀ چند فرهنگی است که در هم تلاقی و برخورد کرده بود. از این حیث اگر به موضوعات مثنوی یا فیه ما فیه و حتی مجالس سبعه که به ظن قوی پیش از آشنایی مولانا با شمس نوشته شده، نگاه کنید خواهید دید که مولانا چقدر نکتههای باز و در افق فراخ در آن مطرح کرده و هرگز رنگ تعصب یا نزاع مذهبی و ستیزههای مذهبی جنگ هفتاد و دو ملت به هیچ وجه در آثار او وجود ندارد.
صد کتاب ار هست جز یک باب نیست صد جهت را قصد جز محراب نیست این طرق را مخلصش یک خانه است این هزاران سنبل از یک دانه است ده چراغ ار حاضر آید در مکان هر یکی باشد به صورت غیر آن فرق نتوان کرد نور هر یکی چون به نورش روی آری بیشکی
همۀ بیانات مولانا در این است که جوهر اصلی ادیان یکی است
مولانا به سوی وحدت ادیان نظر داشت. از این جهت در سلوک خودش نیز این اصل را رعایت میکرد. کتابی به نام «مسامره الاخبار» به عربی از کریم الدین آقسرایی وجود دارد که تاریخ سلاجقه روم را بررسی میکند. این کتاب ۵۰ سال بعد از مولانا نگارش یافته است؛ یعنی بسی نزدیک به زمان مولانا. در اواخر کتاب «مسامره الاخبار» نامهای از ابن عربی ـ عارف سترگ و بلند پایه و قلۀ عرفان نظری ـ آمده که در سال ۶۱۲ هجری ــ یعنی زمانی که مولانا ۸ سالش بود و هنوز از بلخ به سوی قونیه راهی نشده بود ــ نوشته است. همانگونه که گفتیم قونیه در آن زمان آمیختاری فرهنگی داشت. فرهنگهای مختلف مسیحیت، آیین یهود و غیره در کنار مسلمین آزادانه زندگی میکردند و فرهنگ غربی فرهنگ حاکم در آن سرزمین بود. وقتی که ابن عربی وارد قونیه شد دید که مسیحیان، یهودیان و اهل کتاب مثل مسلمین در کنار مسلمانان دیگر به راحتی و بدون هیچ محدودیتی به سر میبرند. بدین سبب به غیرت باطنیش بر میخورد و نامهای به عز الدین کیکاوس مینویسد. متن آن نامه در «مسامره الاخبار» آمده است. در آن نامه ابن عربی به شدت انتقاد میکند که چرا اهل کتاب این قدر آزادانه راه میروند و هیچ تمایز و تبعیضی بینشان با مسلمانان نیست. این را گفتم تا بدانید که تئوری با این که انسان وجودش به آن تئوری محقَق بشود، تفاوت دارد. ابن عربی آن قدر در تئوری و نظریه مشرب باز داشت که در فتوحات او میخوانیم ابن عربی حتی فرعون را هم مؤمن تلقی کرده، اما در عمل و در وجه برخوردهای عملی و سلوک مدنی میبینید که آن تئوری این جا جواب نمیدهد و عمل او جور دیگری است. در حالی که یکی از دلایل بقا و سرمدی بودن آثار مولانا این است که شخصیتش با چیزهایی که گفته یکی است و این کم یافت میشود. معمولاً گویندگان شاعران خودشان یک چیز دیگرند و آثارشان چیزی دیگر. یعنی مثل این که یک خط منحنی بر یک خط مستقیم میافتد. مولانا ظاهر و باطنش یکی است. اگر میگوید که: می بلرزد عرش از مدح شقی/ بد گمان گردد به مدحش متقی واقعاً در زندگیش همین طور بود. در سراسر آثار مولوی یک بیت که مدح امیر یا سالاری را گفته باشد، نمیتوان پیدا کرد. شادروان حسن لاهوتی با ترجمههای فاخر و انتخابهای خیلی عالی واقعاً خدمت بزرگی به مثنوی پژوهی و مولانا پژوهی کرد. من دلم میخواهد «شکوه شمس» را اگر خواندیم یک بار دیگر و دوبار دیگر بخوانیم؛ چون کتابی نیست که با یکی دوبار خواندن ببندیم و در قفسه بگذاریم. من معتقدم «شکوه شمس» کتابی است که همیشه باید دم دست باشد. نویسندۀ این کتاب، خانم ماری شیمل عارفهای بزرگ و شگفت بوده است. کتاب او نشان میدهد که اثرش فقط نتیجۀ مطالعه و تحقیق او نبوده است. ما نباید این بزرگان را فقط در ادبیات محدود کنیم و بگوییم که این اثر فقط وجۀ ادبی دارد. اگر با بزرگانی چون مولانا چنین برخوردی کنیم واقعاً آنها را نشناختهایم. مولانا پدیدهای نیست که فقط در جزوهها و کتابها بگنجد و در دانشگاهها تدریس شود؛ نه، اگر سیر و سلوک باطنی نداشته باشیم اقیانوس العلوم هم که باشیم به دنیای مولانا راه پیدا نخواهیم کرد. حتماً باید با تجربههای باطنی او یک وفاق و سازگاری داشته باشیم و مصداق مثل عربی «اسمع جعحعهً و لا أری طحنا» نباشیم که صدای آسیا را میشنویم ولی آردی از این آسیاب بیرون نمیآید.
با وجود دقت نظرهایی که خانم آنه ماری شیمل کرده، لاهوتی پاورقیهایی بر این کتاب نوشته است که به خوبی نشان میدهد در برخی جاها با تمام وسعت معلوماتی که خانم ماری شیمل داشت، ترک اولاهایی هم داشته و شادروان لاهوتی آن ترک اولاها را هم با یک دقت نظر خاص استخراج کرده است. چون ایشان اگر چه رسماً مترجم بودند از زبان انگلیسی ولی با عشق به آثار مولانا، اما واقعا یک محقق و یک پژوهشگر بود. خوب این همه گفتیم ولی:
این همه گفتیم لیک اندر بسیچ بیعنایات خدا هیچیم هیچ بی عنایات حق و خاصان حق گر ملک باشد سیاهستش ورق ای دهندۀ عقل ها فریاد رس تا نخواهی تو نخواهد هیچکس دست گیر از دست ما، ما را بخر پرده را بردار و پردۀ ما مدر این چنین قفل گران را ای ودود که تواند جز که فضل تو گشود ما ز خود سوی تو گردانیم سر چون توی از ما به ما نزدیکتر این دعا هم بخشش و تعلیم توست گرنه در گلخن گلستان از چه رست جز تو پیش کی برآرد بنده دست هم دعا و هم اجابت از تو است
متن سخنرانی استاد کریم زمانی در نشست رونمایی از دوره چهارجلدی مثنوی معنوی آخرین تصحیح نیکلسون به کوشش زندهیاد حسن لاهوتی
میراث مکتوب
این مطلب بدون برچسب می باشد.