نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
تاریخ ایجاد : سه شنبه, ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۱ انجمن آثار و مفاخر فرهنگی تولد طنزپرداز مشهور معاصر و موسس مجله وزین «گل آقا» را که در زمره یکی از مفاخر فرهنگی ایران زمین به شمار می رود تبریک عرض مینماید “طنز”واژه ای است عربی به معنی: ریشخند کردن، مسخره کردن، نازکردن ودر لغت نامه های […]
انجمن آثار و مفاخر فرهنگی تولد طنزپرداز مشهور معاصر و موسس مجله وزین «گل آقا» را که در زمره یکی از مفاخر فرهنگی ایران زمین به شمار می رود تبریک عرض مینماید
“طنز”واژه ای است عربی به معنی: ریشخند کردن، مسخره کردن، نازکردن ودر لغت نامه های عربی آمده است، طنز : او را ریشخند کرد وسخنانی به او گفت کـه وی را به هیــجان آورد
. واژه دیگری نیز در فرهنگ های عربی و فارسی مطرح است که به آن “فکاهه” می گویند و معنی آن شوخی مزاح وخوشمزگی است. ایرانی ها در دنیای امروز گاهی اوقات واژگان طـنز وفـکاهـه رامترادف هم دانسته اند و بکار می برند.
وجود نخستین طنز را باید در مکالمات روزمره مردم دریافت و آنگاه در فولکلور(چون: آداب ورسوم، شعر، مثل، متل، چیستان، لالایی، داسـتان، افسانه، بـازی و….) جستـجو کرد. طـنزاندک انـدک در فرهنگ وادبیات کلا سیک نیز راه یافت و رفته رفته دامنه کاربرد آن گسترش یافت.
طنـزدر ادبیات فارسـی ازهمان آغـاز حضورش رانمایاند وحیـات فرهنـگی خود راتـا به امـروز ادامـه داد.جای تردیدی نیست که باشکوه ترین وپرونق تـریـن حیـات فرهنگی طـنز در تـاریخ ادب فـارسی طنز معاصر یعنی از زمان مشروطه تا انقلاب کنونی است.حضورروزنامه ها و مجلات فکاهی- انتقادی وکتابها وطنزسرایان و طنزنویسان وکاریکاتوریست ها بهترین شاهد غنای قلمرو طنز معاصر ایرانی است. طنز ایرانی رامی توان به اقسام: نثر، نظم وکاریکاتور و سپس به بخشهای: فیلم(سینمائی وتلویزیونی) تئاتر و مانند آن تقسیم نمود. افزون برآن برای شناخت آسان می توان موارد: فکاهه، هزل، هجو،دلقک بازی، شوخی، خوشمزگی و… را دردایره کلی طنزجای داده وآنگاه دردوایر محدودتر ومنفک از هم به ارزیابی پرداخت.
کیومرث صابری معروف به گل آقا از جمله طنزپردازان بنام معاصر است .او نخستین بار در سفرحج بود که مطالبی را به طنز در نشریه روزانه ای که همانجا چاپ می شد، با عنوان داستانهای جعفرآقا نوشت وهمین، نوشتن ستون طنزروزانه “دوکلمه حرف حساب”را درروزنامه اطلاعات جدی کرد. از سید محمود دعایی، مدیرمسؤول اطلاعات ، نقل شده است که : “اوازبرکات حج است.”قرارش با دعایی این بود که هیچکس نامش را نداند وتا دوسه سال نیزبدین سنت وفاداربود.ستون دوکلمه حرف حساب تا سالها از پرخواننده ترین مطالب این روزنامه محسوب می شد.ستونهای طنزدر تاریخ مطبوعات ایران همواره محبوب مردم بوده اند مثل “چرند وپرند” دهخدا که محبوب ترین ستون روزنامه صوراسرافیل بود. درسالهای بعد از پیروزی انقلاب به خاطرشروع جنگ و مسا ئلی از این دست ،طنزپردازان بیشتر سعی می کردند به مسائل غیرسیاسی بپردازند و مردم به دلیل دغدغه های معیشتی حوصله طنزخواندن نداشتند وکسی هم جرأت نزدیک شدن به طنزسیاسی را نداشت. دراین دوره بروز و ظهورقلمی به اسم گل آقا بین مردم شادمانی زیادی را ایجاد کرد زیرا آنها شاهد نوعی نگارش طنز بودند که تا حالا تجربه نکرده اند، آن هم طنزهای بسیار محکم سیاسی با رویکردی عامه فهم و پرگوشه وکنایه که با روحیه مردم وهرایرانی سازگاروموافق بود.
طنزفومنی عاری ازکینه، نفرت وتهمت وهمراه با مهربانی بود که قصد ترمیم داشت. پایبندی به اخلاقیات درکلام ونوشتارازخصوصیات بارزگل آقا محسوب می شود. او که اززمانهای پیش ازانقلاب با مسؤولان بعدی نظام دوستی داشت، زمانی گفته بود “من درمقام یک طنزنویس به اصطلاح بچه های جبهه (تخریب چی))هستم ،اما دراین تخریب هم قصد حمایت وتأ یید خوبی ها را دارم. “گل آقا بیش ازهمه طنزخود را متوجه رفتارهای سیاسی کرده بود، بی خردی ونا کارآمدی مهم ترین موضوع طنزگل آقا یی بود.گل آقا شیوه های حکومتی را نقد وبررسی می کرد وردپای دهخدا درنوشته های این طنزنویس مشهود بود.صابری با شخصیتهای شناخته شده اش مانند شاغلام،ممصادق غضنفر،کمینه عیـا ل ممصادق وگل آقا همه آنچه می خواست بگوید اززبان این شخصیت ها می گفت. شاغلام نماینده مردم ساده والبته اندکی تیزهوش ، غضنفرشخصیتی بود کمی قلدروزرگو و ممصادق نماینده مردمان فقیروبیچاره وعیال ممصادق نماینده زنان بودند . نوشته های گل آقا ازاواخرسال ۱۳۶۲آغازشد وتا ۱۰سال تقریبآ هرروزبه چاپ می رسید. ازجواد مجانی نقل شده است،”طنزنویس برای این می نویسد که بخنداند، اومی نویسد برای اینکه خنده اش گرفته است. موقعیت ها چندان مضحک وعجیب اند که نمی توان مدتی مدید جدی ماند ؛گل آقا درست زمانی منتشر شد که زمان جدی ماندن وخود را ازسرغفلت به جدیت زدن سرآمده بود. »
کیومرث صابری نویسنده ای فرم گرا بود. او توانایی بسیارزیادی دربه کارگیری انواع نثرداشت. آگاهی او به فنون ادبی وادبیات فارسی ، باعث شده که درانواع ادب طبع آزمایی کند. اوهم دربه کارگیری نثرکهن توانا بود وهم، درسرودن شعرهای کهنه ونو. درآثارصابری تصفیه ونظیره سازی های بسیاری ازمثنوی معنوی مولانا، گلستان سعدی، سفرنامه ناصرخسرو، قصاید منوچهری ومنابع دیگرنظم ونثرزبان فارسی به چشم می خورد. صابری درسرودن شعرنونیزتوانا بود، ،آگاهی ومطالعه مداوم متون نظم ونثرکهن باعث شده بود که اوگاه درمیان جملاتش اشارات ادبی را چنان پنهان بیان می کند که خواننده عادی متوجه ظرافت آن نمی شود. نثرصابری، نثری فخیم واستواراست اواگرچه طنزمی نوشت وگاه دیدگاه عموم رابیان می کرد، معمولاّ از شکسته نویسی ونثرمحاوره یی پرهیزمی کرد. نثرصابری ،درعین حال نثری سهل وممتنع است. اوگاهی برخی از واژه های نابهنجارعربی عربی وانگلیسی را به کارمی برد وقصد داشت که با کاربرد چنین واژه هایی، ادبیات مغشوش را که عمدتآ دراظهارات مدیران وبیانیه های ورسانه های گروهی به چشم می خورد ، به طنزبکشد. گاهی نیزصابری آگاها نه لغاتی می ساخت که ازنظرساختارزبان فارسی اشتباه است وازاین واژه ها در طنز استفاده کرده است.
کیومرث صابری توانست با سرمایهگذاری روی جوانان، نسل آینده طنز کشور را تربیت کند. او بیشک تأثیرگذارترین طنزنویس کشور بر دیدگاه های طنز است.
طنز گلآقایی، آمیزهای است از: انتقاد، تجاهل، شفقت، انصاف، ادب، تدین، ایجاز، رندی حافظانه، امیدبخشی و شادیآفرینی.
شخصیت گلآقا در «دو کلمه حرف حساب» شخصیتی بود دانا به امور، یک دنده، مستبد، جدی و مدیر که همیشه حرف اول را میزد و گوشش به حرف هیچکس بدهکار نبود. عینک و عصا و قلم، از ملزومات شخص گلآقا بود شاغلام» ـ آبدارچی گلآقا ـ نماینده قشر عامی و آسیبپذیر بود که با بیانی عوامانه و بدون تحلیل، سیاستهای داخلی و خارجی دولت را زیر سؤال میبرد و عجیب است که همیشه توی خال میزد! گلآقا «تجاهل» میکرد ولی شاغلام فطرتاً «عوام» بود و به همین علت، مدام مورد تنبیه شخص گلآقا قرار میگرفت. عصا بر کله شکانیدن، دود دادن سبیل، کشیدن و پیچاندن گوش، یک لنگ پا کنار در ایستادن، دست به دیواره سماور چسباندن و… از بلاهایی است که گلآقا در هنگام ناراحتی، بر سر شاغلام میآورد.
ممصادق نماینده مردم کوچه و بازار بود. او هرازچندگاهی به گلآقا نامه مینوشت و با بیان مشکلات وانتقاداتش از گلآقا «رهنمود» میخواست. «کمینه» ـ عیال ممصادق ـ سخنگوی زنان در «دو کلمه حرف حساب» بود. او نیز با نامه نوشتن به گلآقا، از بعضی مسائل مربوط به زنان یا فراتر از آن انتقاد میکرد.
«مشرجب» پیرمردی دهاتی و کلاهنمدی بود که تا پیش از خلق «شاغلام» در ستون دو کلمه حرف حساب، شخصیت مطرحی بود. بعدها نقش او در مجله گلآقا ـ و نیز در ستون دو کلمه حرف حساب در اطلاعات ـ کم رنگ شد و به تدریج حذف گردید.
«غضنفر» بیسواد مسؤول روابط عمومی گلآقا بود. او بیذوقترین عضو آبدارخانه شاغلام بود و به همین جهت، کارهای اجرایی را به او سپرده بودند گاه داخل بحثهای «شاغلام» و «گلآقا» میشد یا خودش چیزهایی مینوشت ولی این کاره نبود.!
صابری خالق این جمع دوستداشتنی بود و از دهان این افراد، مشکلات و انتقادات جمعیت شصت میلیونی کشورش را بیان میکرد.
در واقع شخصیت گلآقا در «دو کلمه حرف حساب» شخصیتی بود دانا به امور، یک دنده، مستبد، جدی و مدیر که همیشه حرف اول را میزد و گوشش به حرف هیچکس بدهکار نبود. عینک و عصا و قلم، از ملزومات شخص گلآقا بود .«مشرجب» پیرمردی دهاتی و کلاهنمدی بود که تا پیش از خلق «شاغلام» در ستون دو کلمه حرف حساب، شخصیت مطرحی بود. بعدها نقش او در مجله گلآقا ـ و نیز در ستون دو کلمه حرف حساب در اطلاعات ـ کمرنگ شد و به تدریج حذف گردید.
«غضنفر» بیسواد مسؤول روابط عمومی گلآقا بود. او بیذوقترین عضو آبدارخانه شاغلام بود و به همین جهت، کارهای اجرایی را به او سپرده بودند. گاه داخل بحثهای «شاغلام» و «گلآقا» میشد یا خودش چیزهایی مینوشت ولی این کاره نبود!صابری خالق این جمع دوستداشتنی بود و از دهان این افراد، مشکلات و انتقادات جمعیت شصت میلیونی کشورش را بیان میکرد.
گل آقا در نگاه تاریخ
همه چیز با انتشار شماره ۵۶۴ هفته نامه گلآقا در دوم آبان ماه ۱۳۸۱ شروع شد. شمارهاى که مُهر آخرین شماره را بر خود داشت وعنوان سرمقاله آن «خداحافظ» بود. خبر براى هیچکس باورکردنى نبود، حتى خود طنزپردازان و همکاران گلآقا. بسیارى فکر می کردند این هم یک نوع شوخى گلآقایى است، شوخى سیزده به مناسبت آغاز سیزدهمین سال انتشار. اینک مهمترین چیز، اطمینان به صحت خبر بود. تمام تلفنهاى گل آقا بی وقفه اشغال شد. خوانندگان و خبرنگاران. صبح روز بعد خبر در همه جا انتشار یافت. انعکاسى که مثلهمه این سالها از صافى «جناحى» گذشته بود، این را از تفاوت سبک خبرها و تیترهاى انتخابى مىشد فهمید.
حال مهمترین سؤال این بود: گلآقا چرا تعطیل شد؟ گرچه علت این تعطیلى خودخواسته دلایل شخصى اعلام شد اما هرکس بهدنبال جوابى میگشت که باورهاى خودش را تأیید کند و باب تحلیل ها و اظهارنظرها گشوده شد. رادیو بىبىسى از مشکلات مالى گفتو یک روزنامه جناح راست از اُفت تیراژ خبر داد. سیدابراهیم نبوى گفت آن صندلى که بیست سال کیومرث صابرى فومنى بر آن نشست و طنز نوشت، هرگز با برخاستن او توسط فرد دیگرى اشغال نخواهد شد و نیکآهنگ کوثر دهه هفتاد را دهه گلآقا نامید. مسعود بهنود اصل حکایت را از تصمیمى برشمرد که شرایط موجود را براى طنز مساعد نمی بیند و با زبان بی زبانى می خواهد بگوید حرف حساب شنیده نمی شود و دکتر پورنجاتى نوشت اگر گلآقا واقعاً سوفاف بود پس اکنون واى به حال آشپز و دیگش!
حسین شهیدى پژوهشگر دانشگاه آکسفورد تداوم چاپ گلآقا طى ۱۲ سال را با در نظر گرفتن وضعیت مطبوعات ایران، توفیقی بزرگ خواند. یک دانشجوى علوم سیاسى اقدام گلآقا را رهاندن خود از اتهام تاریخ برشمرد و خوانندهاى دیگر نوشت که گلآقا در آینده به عنوان معلم و پناهگاه نسل جدیدى از طنزنویسان ادیب و ادیبان طنزنویس شناخته خواهد شد.
روابط عمومى مؤسسه گلآقا در همان ایام با اعلام قطعى بودن تعطیلى هفتهنامه و رد دلایل مالى، متوسط تیراژ هفته نامه گلآقا درسال جارى را ۳۷/۶۰۰ نسخه اعلام کرد و کیومرث صابرى در جلسه خداحافظى با طنزپردازان هفته نامه گفت: اجازه دهید روزه سکوتمرا نشکنم.
اما هفته نامه گلآقا چه بود؟ و چرا توقف انتشار آن تا این اندازه بحث انگیز شد؟
انتشار هفتهنامه گلآقا پیامد ایجاد ستون «دو کلمه حرف حساب» بود. ستون طنزى که از سال ۶۳ در صفحه ۳ روزنامه اطلاعات بهچاپ رسید، طنز سیاسى بعد از انقلاب را احیاء کرد و به سرعت محبوب و پرطرفدار گشت. شش سال بعد صابرى با جمع آورى طنزپردازان قدیمى اولین نشریه طنز سیاسى بعد از انقلاب را منتشر کرد. نشریه اى که در آن براى اولین بار کاریکاتور مسؤولان نظام کشیده شد. اما صابرى در همان زمان هم اعلام کرد که خود را فرزند انقلاب و انتقاد را وظیفه اش میداند و با این کار قصد دارد که پیوندبین مسؤولان و مردم را محکمتر کند.
شاید بتوان چند ویژگى عمده را در ۱۲ سال انتشار این هفته نامه برشمرد:
۱ـ ایجاد سبک در طنزنویسى: سبکى که به مرور سبک گلآقایى نام گرفت. در این نوع طنز ـ که مشخصه هاى آن به صورت یادداشت ها و مقالاتى در سالنامه هاى گلآقا به چاپ رسید ـ، طنز قصد توهین و افتراء و ناسزا نداشت. بدون غرضورزى و منفعتطلبىنوشته مىشد. از تمسخر افراد یا کریه کشیدن چهرهشان خوددارى مىشد. به عبارتى چاقوى جراحى بود نه کارد سلاخى. صابرى در مقامصاحبامتیاز، مدیرمسؤول و سردبیر هفتهنامه تکتک آثار را قبل از چاپ مشاهده مىکرد و اجازه نمىداد مطلبى که در آن رگههایى ازتسویه حساب شخصى، برخورد کورکورانه و لحن زننده وجود داشت به چاپ برسد. آنجا که هیچکس را جرأت بیان مطلبى نبود باشگردى طنازانه حرف خود را مىزد و زمانى که همه مىکوبیدند، فتیله چراغ را پایین مىکشید زیرا که مىخواست این چراغ روشن وباقى بماند.
۲ـ وفادارى به زبان و ادبیات فارسى: نثرش پیراسته و درست بود و غلط هاى رایج
مطبوعات را نداشت. تا جایى که به پاس این تلاش از فرهنگستان زبان و ادب فارسى لوح تقدیر دریافت کرد. دقت و وفادارى در اصولصحیح نگارش زبان باعث شد که حتى در تحریریه گلآقا جزوه ویرایش ویژه نشریات گلآقا تدوین گردد و مسؤولان آمایش نشریهموظف بودند ضمن مطالعه آن، دقت کافى را در ویرایش آثار مبذول کنند چه این اثر یک داستان طنز باشد و چه خبرِ یک کاریکاتور.صحیحنویسى یکى از دغدغههاى صابرى بود که همیشه حرفه اصلى خود را معلمى مىخواند.
۳ـ تربیت نسل جدیدى از طنزنویسان و کاریکاتوریستها: در زمانى که میراث طنزپردازان کشور گروهى از افراد میانسالبودند، فضایى فراهم آورد تا جوانان علاقهمند به طنز و کاریکاتور بتوانند ضمن حضور در کنار پیشکسوتان و دریافت تجریبات آنها درصفحات هفتهنامه گلآقا آثارشان به چاپ برسد و مطرح شوند. آموزش را یکى از مهمترین وظایف خود مىدانست و چه با برقرارىکلاسهاى مختلف و چه با روش سنتى انتقال تجربه این امر همت مىگماشت حتى اگر این جوانان بعدها با سبک و سیاق دیگر و درجایى دیگر مشغول به کار مىشدند زیرا به این نکته نظر داشت که هر جا بروند در هر حال زیر آسمان ایران کار مىکنند.
۴ـ ساختارشکنى و ایجاد قالبها و پیامهاى نو: هفتهنامه گلآقا با حضورش کلیشههاى رایج را شکست و در هر دوره با توجه بهمقتضیات زمان فرمها و قالبهاى جدیدى را ابداع کرد تا ضمن وفادار بودن به اصل طنز، فرزند زمانه خود باشد. ایجاد شعار «گلآقا بهشما اعتماد دارد» که قادر مىساخت علاقهمندان به نشریه در هر ساعت شبانهروز با سفارش تلفنى، موارد درخواستى خود را دریافتکنند و سپس بهاى آن را بپردازند با استقبال فراوان خوانندگانى که گاه فقط از روى کنجکاوى و امتحان این شعار تماس مىگرفتند روبروشد و حس جدیدى از اعتماد و احترام را بین گلآقا و خوانندگانش ایجاد کرد.
۵ـ حضور در عرصههاى مختلف فعالیتهاى اجتماعى: طنزپردازان که در باور سنتى بسیارى از مردم به عنوان افرادى لوده وبىقید و هرهرى مذهب بهشمار مىآمدند در موقعیتى قرار گرفتند که با نام طنز در بسیارى از فعالیتهاى اجتماعى نه تنها سهیم باشندبلکه به اعتبار نامشان مردم نیز در آن فعالیتها سهیم گردند. در همه این سالها گلآقا کمکهاى مالى مردمى را سامان داد که آنجا رامرکزى معتبر و مطمئن براى مشارکت در اقدامات انسانى مىدانستند، امضاى گروهى طنزنویسان بر پاى بسیارى از بیانیههاى اجتماعىقرار گرفت و بسیارى از ویژهنامههاى هفتهنامه گلآقا در جهت تشویق مردم به شرکت در فعالیتهاى اجتماعى و خداپسندانه از اهداىخون گرفته تا صرفهجویى در مصرف آب، منتشر شد.
۶ـ تکریم و تقدیر از پیشکسوتان: در کنار بهاء دادن به جوانان، گلآقا از سرمایههاى عرصه طنز غفلت نکرد و با برگزارى مراسمتجلیل از طنزپردازان قدیمى رسم ادب را به جاى آورد.
۷ـ توجه به مراکز درمانى، دانشگاهى و پژوهشى: شاید کمتر نشریهاى را بتوان پیدا کرد که فهرست مشترکین رایگان آن به تعددهفتهنامه گلآقا بوده باشد. بسیارى از مراکز در فهرست مخصوص بخش اشتراک هفتهنامه گلآقا قرار داشتند. در این فهرست هم نامبسیارى از مؤسسات درمانى و بهزیستى به چشم مىخورد که گفته بودند هفتهنامه گلآقا تنها مرهم تسکینبخش بیماران دیالیزى یاسالمندشان است و هم نام بسیارى از مراکز علمى و دانشگاهى که هفتهنامه گلآقا را به عنوان یکى از نشریات معتبر براى کتابخانهشان واستفاده مراجعان مىخواستند.
۸ـ آگاهىبخشى سیاسى به زبان طنز: بسیارى از فرزندان نسل انقلاب از طریق نشریه گلآقا بود که با نام و چهره مسؤولانسیاسى کشورشان آشنا شدند. ایرانیان خارج از کشور گلآقا را منبع معتبرى براى پیگیرى اخبار کشورشان مىدانستند و بسیارى از افرادداخل کشور اخبار روز جامعه را از طریق اخبارى که در ستونها و قالبهاى مختلف هفتهنامه داده مىشد، کسب مىکردند.
۹ـ پوشش گسترهاى از مخاطبان وسیع و متفاوت: هفتهنامه گلآقا خیلى سریع
خوانندگان مختلفى را جذب کرد از قشر عادى مردم تا مسؤولان نظام، چهرههاى فرهنگى و هنرمندان. گواه این حرف فهرست اشتراکخوانندگان این نشریه و اظهارنظرهایى است که در طول این سالها از افراد مختلف گردآورى شده است. امید است که روزى ایناظهارنظرها و نامههاى خوانندگان گلآقا به تمامى منتشر شود تا میزان ارتباط و علاقه دوسویه گلآقا و خوانندگانش را آشکار کند.
۱۰ـ ایجاد فضاى کارى مناسب: هنوز هم با وجود اقبالى که بعد از دوم خرداد نسبت به ستونهاى طنز و کاریکاتور در مطبوعاتکشور به وجود آمده کمتر طنزپردازى است که از وضعیت پایدارى در این نشریات برخوردار باشد اما در هفتهنامه گلآقا کمتر طنزنویسیا کاریکاتوریستى بود که از حقوق ثابت برخوردار نباشد. ایجاد فضایى مناسب و آرام براى طنزپردازان، احترام ویژهاى بود که به هنرمندگذاشته مىشد. بسیارى از بازدیدکنندگان مجموعه گلآقا و خبرنگاران خارجى که به کرّات براى تهیه گزارش به مؤسسه گلآقا مىآمدند ازدیدن مجموعهاى با این وسعت و امکانات در خدمت طنز شگفتزده مىشدند. این عمارتى بود که سنگ اولیه آن را هفتهنامه گلآقا بناکرد.
۱۱ـ انتشار منظم و بىوقفه: در طى انتشار ۵۶۴ شماره هفتهنامه حتى یک شماره نبود که به دلایل محتوایى یا فنى منتشر نشود یاانتشار آن به تأخیر بیفتد.
صابرى همیشه و در مناسبتهاى مختلف گفته بود که از آنچه به عنوان هفتهنامه گلآقا عرضه مىشود تنها پنجاه درصدرضایت دارد. باب بحث و انتقاد همیشه در این زمینه گشوده بوده و اظهارنظرهاى مختلفى هم مطرح شده است. عدهاى از عدم جسارتگلآقا گفتهاند، بعضى دیگر از عدم نوآورى و تکرار روشهاى قدیمى و گروهى حتى از شیوه مدیریت هنرى که در مجموعه گلآقا بودانتقاد کردهاند. اما نگاه این مقاله از منظرى متفاوت است. در مورد هفتهنامه گلآقا به عنوان یک نشریه مىتوان مطالب مختلفى نوشت وآثار و شیوه کار آن را نقد و تحلیل کرد. این امر مهم ـ که باید انجام شود ـ کمکى در ادامه راه طنز و طنزپردازان است. اما از نگاهى دیگرهفتهنامه گلآقا تنها یک نشریه نبود و فقط به گلآقا یا مجموعه همکارانش تعلق نداشت. هفتهنامه گلآقا براى ملتش جز شادى وامیدوارى و صلح نخواست و نشان داد که کار منسجم و منظم جمعى و امکانپذیر است. به آینده اندیشید و اگر این قول معروف رابپذیریم که خوانندگان طنز از سطح بینش و آگاهى بیشترى نسبت به خوانندگان معمولى برخوردارند، در ارتقاء سطح بینش و آگاهىمردمش کوشید. میزان انعطاف و انتقادپذیرى مسؤولان را افزایش داد – هنوز صابرى از انتقادات و برخوردهاى گاه بسیار تندى که از طرفافراد مختلف به سمت گلآقا مىآمد سخنى نگفته است – . هفتهنامه گلآقا با همه ضعفها و کاستىهایش در نگاه تاریخ یک جریانفرهنگى خواهد بود که تحلیلگران و پژوهشگران آینده به قضاوتش خواهند نشست و پیامش را خواهند شنید. جاى خالى آن، تنها فقدانیک مطبوعه نیست. نگرانى از دست دادن چیزى است که من نام آن را لبخند امید و آرامش مىگذارم.
گفتگو با ابوالفضل زرویی نصرآباد
ابوالفضل زرویی نصرآباد، شاعر طنزپرداز از بدو انتشار مجله گلآقا، علاوه بر عضویت در تحریریه، معاون سردبیر هفتهنامه، سردبیر ماهنامه (به مدت یکسال) و دبیر اجرایی سالنامه گلآقا (به مدت سهسال) بوده است. او از طنزپردازان و برجستهترین نویسندگان گلآقا بود و زندهیاد صابری همواره او را فرزند خود خطاب میکرد. با او درباره کیومرث صابری، مجله گلآقا و طنز گلآقایی گفتگو کردهایم.
شما از برجستهترین و در عینحال جوانترین نویسندگان گلآقا بودید که چندین سال، علاوه بر نویسندگی در اداره تحریریه گلآقا نیز همکاری داشتید. شخص گلآقا و تحریریه گلآقا و خلاصه طنز گلآقایی چگونه به وجود آمد؟
مجله گلآقا در شناساندن کیومرث صابری به جمعیت بیشتری از مردم نقش داشت، یا مجموعه جدیدی از طنزپردازان را در مجموعهای که به آن «مکتب گلآقا» میگفتند، پرورش و به جامعه تحویل داد. ولی خود آقای صابری، آنقدر که مردم از این مجله حظ بردند و استفاده کردند، یا دیگران از این مجموعه محظوظ شدند و خود را برکشیدند؛ حظ و بهره زیادی از این مجله نبرد. اگر هم بگوییم این مجله رکوردی را شکسته است؛ در واقع آقای صابری رکورد خودش را ارتقاء داد.
چون ما در سالهای بعد از انقلاب، در فاصله سالهای ۵۷ تا ۶۰، قریب شصت نشریه طنز در کشور منتشر شده است. از نشریات دو برگی مثل «جیغ و داد» و «هیاهو» گرفته تا نشریات استخواندارتری مثل «آهنگر» و «رفتگر». آقای صابری وقتی در بیست و چهارم دی ماه ۶۳ ستون طنز سیاسی روزنامه اطلاعات را پایه گذاشت در واقع شیوه جدیدی از طنز سیاسی را معرفی کرد که مختص شرایط حساس زمانه بود. شرایطی که اعتراض را برنمیتافت. شرایطی که در عین آنکه به واسطه اهمیت بیشتر تعهدگرایی از تخصصگرایی، در خیلی از جاها به خاطر عدم تخصص دولتیها کارها خراب میشد و مردم عسرت میکشیدند و گاهی جانشان به لبشان میرسید، اما نمی توانستند بیان کنند، چون میترسیدند انتقادشان را ضدیت با انقلاب تعبیر کنند. در عین حال خیلی نیازمند آن بودند که کانالی یا رسانهای پیدا شود و مشکلات آنها را به زبانی مطرح کند که در عین آنکه تقدسزدایی از انقلاب نشود، مشکلات مردم هم مطرح شود. همان مردمی که از انقلاب دفاع میکنند، به جبهه کمک مردمی میکنند، شهید میدهند، اما راضی نیستند از اینکه موزع نفت نصف تانکرش را از آب پر میکند! در چنین شرایطی، وجود یک طنزپرداز که در سلامت نیتش شکی نباشد و اتفاقا مورد اعتماد هیئت حاکمه هم باشد، یعنی بتواند انتقاد کند، بدون اینکه شائبه ضدیت با نظام پیش بیاید، برکت بود.
کسی که اثبات برادری کرده بود و طلب میراث هم نداشت…
بله. و البته تبعات کارهایش را هم باید خودش میپذیرفت. آن سالهای سالهایی بود که خیلیها با کمترین لغزشی کنار رفتند و از گردونه حذف شدند. یعنی فقط و فقط قابل اعتماد بودن کافی نبود. آقای صابری هر چقدر هم قابل اعتماد بود از آقای بازرگان قابلاعتمادتر که نبود. پس نمیتوانست فکر بکند جایش خیلی قرص و قایم است. نهایت این بود که ایشان روزگاری مشاور شهید رجایی بود. میخواهم بگویم اینطور که برخی مردم تصور داشتند که گلآقا یک «سوپاپ اطمینان» است، چون از خود حکومت بود و ایشان هرچه میگفت، میپذیرفتند باشد. بنابراین صابری کارش را خیلی هوشمندانه شروع کرد. طنزهای سال ۶۳ صابری را که میخوانید و با طنزهای سال ۶۵اش مقایسه میکنید، متوجه میشوید که این مرد چقدر خوب ظرفیتسنجی کرده بود. یعنی از شوخیهای بسیار بسیار لطیف و گذرا، به جایی رسیده بود که به راحتی از وزیر و وکیل انتقاد میکرد. و این کاری نبود که در آن ایام بتوان سهل و آسانش شمرد. ولی صابری میدانست که چگونه بنویسد. این چگونه گفتن و چگونه نوشتن خصیصه بارزی بود که صابری داشت. او در واقع پرچمدار یک نوع از نگارش بود که احساس میکرد یک حکومت اسلامی پذیرای آن خواهد بود.
قبل از اینها در دورهای تصور میشد یک طنزپرداز حتی در مجلس ترحیم پدرش هم باید جوک بگوید و مردم را بخنداند. صابری این نگاه را عوض کرد. یعنی طنزپردازان حرمت و فخامتی را که امروز در نگاه مردم میبینند، وامدار کیومرث صابری هستند.
فرمودید طنز صابری متناسب به شرایط آن روزها بود. این تناسب در انتخاب فرم یا نحوه بیان ایشان جلوه داشت، یا در انتخاب موضوعات و نحوه نگاه به آنها؟ یعنی مهمترین مؤلفه این تناسب در کجا بود؟ در موضوع یابی، نحوه پرداخت، یا نحوه بیان؟
در همه اینها. خیلیها معتقدند فرم بیانیای که صابری انتخاب کرد، همان فرم بیانیای بود که مرحوم دهخدا داشته است. من فکر میکنم مرحوم صابری به مراتب بیشتر از دهخدا، از زبان صادق هدایت تأثیر پذیرفته است. من باری نمونههایی از جملات آقای صابری را با وغوغ صاحاب هدایت تطبیق و به خود ایشان نشان دادم. مشخصههای سبکیای چون جمع بستن فعلها، نگاه خود بزرگ بینانه دارد و… وجه مشترک آنهاست. منتها طنز روزنامهای با دهخدا شروع شده و این تصور هست که هرکس دارد کار میکند، به شکلی متأثر از بنیانگذار این کار است.
آقای صابری پذیرفتند تأثیرپذیری از هدایت را؟
بله. منتها گفتند خودم فکر نمیکردم این قدر تأثیر گرفته باشم. من در مقاله «مقدمه سبک شناسی دو کلمه حرف حساب» یکی دو نمونه از کارهای صابری و هدایت را ذکر کردم. اگر کسی آقای صابری را نشناسد تصور میکند عینأ از روی آن متن بازنویسی کرده است. آقای صابری آدم پر مطالعهای بود. آدمهای اینچنین چیزهایی که خواندهاند در ذهنشان رسوب میکند. آقای صابری در مورد زندهیاد احترامی هم همین را میگفت. میگفت خوبی زبان احترامی این است که نثر سده سوم تا یازدهم را اینقدر خوانده است که وقتی که نثر قدیم مینویسد، آمیزهای از زیان بیهقی است تا فخرالدین علی صفی و قبل از اینها و بعد از اینها. یعنی در نثر احترامی هم کلیله و دمنه میخوانی، هم گلستان میخوانی، هم تذکره میخوانی و… همه این قابلیتها را دارد و عین هیچکدام هم نیست. اگر جلد اول کتاب «دو کلمه حرف حساب» را تورق کنید و همینطور جلو بیایید، خوب متوجه تحول بیان و فرم در کارهای مرحوم صابری میشوید. و سال ۶۵ و ۶۶ اوج پختگی زبان آقای صابری است و ماندگارترین کارهای ایشان بین سالهای ۶۶ تا ۶۹ نوشته شده است و از زمانی که آقای صابری کار و وقتش را وقف نشریه کرد، کمتر توانست برای کارهای خودش وقت بگذارد. این است که میگویم قدر مسلم مجله گلآقا برای دیگران متبرکتر و مبارکتر بود تا برای خود آقای صابری. از آن به بعد آن انرژی ایشان صرف پرورش دادن نسل جدیدی از طنزپردازان و نظارت کامل بر تمام نوشتههایی شد که در گلآقا چاپ میشد. هیچکدام از دست نوشتههای بچهها را در این سالها پیدا نمیکردید که ولو دو خط بیشتر نباشد، اما حداقل یک کلمه یا دو کلمهاش توسط آقای صابری تغییر داده نشده باشد.
با همان قلم سبز مشهور!
بله. حتی گاهی اوقات برخی مطالب تا پای بازنویسی هم میرفت. یعنی وقتی کار از دفتر آقای صابری میآمد، من و سیامک ظریفی ـ که دستیاران مرحوم فرجیان در ویرایش آثار بودیم ـ کار را به آقای فرجیان میدادیم و ایشان آنقدر با قلم قرمز اینها را اصلاح میکرد که ناچار میشدیم کارها را بازنویسی بکنیم. یعنی مطلب از نو به قلم آقای فرجیان نوشته میشد. بعد متن پیش آقای صابری میرفت و دوباره درصدی از آن تغییر میکرد. البته ما کمکم یاد گرفتیم چه کنیم تا کمتر کار به مشکل بخورد و با سلیقه آقای صابری و وضعیت روزگار متناسب باشد. البته ایشان در دوران انتشار گلآقا فرمها و قالبهای دیگری را هم آزمود. نقیضهسرایی بر شعر عربی و تحلیل شعر عربی و مکالمات به شیوه حکمای یونان و قالب شعر و… پاسخ سؤال شما این است که همه آنها که گفتید در کنار هم مؤثر بود: هم نگاه و شناخت ایشان نسبت به وضعیت سیاسی کشور و اینکه میدانست چه زمانی لازم است روی کدام موضوع تأکید بشود و جالب است در این مقام دغدغه بقای نشریه را هم نداشت. همیشه میگفت اگر نشریه تعطیل هم بشود، برای من مهم نیست. برایش این مهم بود که این جمع که به نام گلآقا گرد هم آمدهاند از هم پاشیده نشوند.
پس شما هم به عنوان «مکتب طنز گلآقایی» قائلید؟
یک عده از آدمها پرچمدارند. مثلأ سیدمهدی شجاعی پرچمدار ادبیات دینی است. کسی که با زبان هنر به مسئله دین و مذهب میپردازد و در این راه پیشرو است و خیلی از کسان دیگری که در این زمینه کار کردهاند، چه دلشان بخواهد و چه نخواهد، تابع راهی بودهاند که ایشان رفته است. من نوعی هم حتی اگر بگویم هیچ توجهی به قلم ایشان ندارم، وقتی میخواهم کاری در این ساحت بکنم، رسوبی از کارهای دیگرانی که از کار او تأثیر پذیرفتهاند، در ذهن من نشسته است و همین مرا وادار میکند که خواه ناخواه در نوشتهام، نیمنگاهی هم به نوشتههای ایشان داشته باشم. مرحوم صابری هم اینچنین است. سبک گلاقایی یا مکتب گلآقایی یک چیز ندیدنی و یک مفهوم انتزاعی نیست. وقتی کاریکاتوریستی را میبینی که کاریکاتوری که میکشد، تؤام با شرح است و رعایت ادب و عفت در کارش هست و از پردهدری خودداری کرده است، میگویی این یک کاریکاتور گلآقایی است. اگر کسی طنزی بنویسد و دردسر نداشته باشد و بشود چاپش کرد میگویی این یک طنز گلآقایی است! گو اینکه بعضیها این نگاه را مبتذل کردهاند و وقتی میخواهند کسی را تحقیر کنند، میگویند طرف گلآقایی است. ولی طنز گلآقایی یک نگاه شستهرفته و بدون حب و بغض است و حرکت در مسیری که کسی نتواند متهمت بکند که به یک جبهه سیاسی مرتبطی و از یک اردوگاه داری خط میگیری؛ ولو این که خط هم بگیری!
شاید عدهای بگویند ما میدانیم که آقای صابری وابسته به اردوگاه فلان بود. میگویم باشد؛ ولی کدام نوشته ایشان را پیدا میکنید که در مقابلش ده مطلب دیگر نباشد که آن را نفی و طرد کند. یعنی اگر یک مطلب در تأیید جناح راست نوشته است. دو تا مطلب در تأیید جناح چپ نوشته است، یا در نقد جناح راست هم مطلب زده است…
ممکن نیست این به محافظهکاری یا ریا تعبیر شود؟
نه، این وظیفه طنز است. ریاکاری و محافظهکاری یعنی این که شما برای اینکه از مواهبی برخوردار باشید از گفتن حق چشمپوشی کنید. اینکه شما این امکان را از خودتان نگیرید که بتوانید به صورت مداوم حرفتان را بزنید ریا نیست. من فکر میکنم اسم این را باید «آیندهنگری سیاسی» گذاشت. ایجاد فضایی که بتوانی دائم نقد بکنی، ولو این که مجبور باشی آن نقد را در پنج نوبت طرح کنی.
یکجور درایت و تدبیر
نقد کردن با تدبیر. اگر برآیندی از مطالب گلآقا، از شماره یک تا سیصد، بگیریم میبینیم و سرفصلهای انتقادات مطرحشده در آن را بشماریم، میبینیم به موضوعاتی اشاره شده، که شاید اشاره صریح به آنها در یک مطلب میتوانست به تعطیلی مجله منجر شود، اما این موضوع در جهتگیریهای مجله و در اشارات ضمنی وجود دارد. کسی که مخاطب همیشگی مجله است، میداند مجموعهای که این مجله را در آورده است و فکری که آن را هدایت کرده است، معتقد به این مشکلات و معضلات بوده است؛ ولی به جای این که این حرف را در دو شماره بزند و تعطیل بشود، در طی هشت سال زده است. این اقدام، اقدام هوشمندانهای بوده و قابل تحسین است.
صابری پرچمدار نوع دیگری از طنز بود. او نگفت که چون الآن در شرایط جنگ یا شرایط بعد از جنگ هستیم، به جای این که به مسائل سیاسی بپردازیم، فرار بکنیم از واقعیات و ذهن مردم را با شوخی از واقعیت پرت کنیم. اگر این اتفاق میافتاد، میتوانستیم او را متهم به ریا بکنیم.
همین درایت مرحوم صابری بود که گلآقا را به راهی که توفیق رفت نینداخت. یعنی نگذاشت مثل دوره توفیق، به محض اینکه فشاری آمد موضوع بشود کنار دریا و دعوای خواهر شوهر و مادر شوهر و اتوبوس واحد و حسرت مرغ و گوشت و ماهی و گرانی پیاز و مسائل اقتصادی. صابری آنقدر تند نرفت که بعد مجبور بشود دو ماه پشت سر هم در مورد گرانی مرغ بنویسد یا شوخیهایش را قیچی کند و پایش را از حیطه سیاست کنار بکشد. من فکر میکنم این یک قدرتنمایی است که کسی بتواند از سال ۶۳ تا ۸۲ روزانه و هفتگی طنز بنویسد و عقبنشینی هم نکند. هیچ جای طنزش هم کسی نتواند بگوید دندانش را کشیدهاند و اتفاقاً هرچه پیشتر آمده است، تندتر شده است. شاید توقع مردم از طنز گل آقایی بیشتر شده باشد، ولی کسی نمیتواند بگوید طنزی که صابری در سال ۸۰ نوشته است از طنز سال ۶۵اش ضعیفتر است. منتها به خاطر آزادیهای مدنی که در دورهای باب شد و تغییراتی که در نشریات رخ داد، مردم به قدری جملات تند و جدی را از دیگران شنیده بودند که دیگر این شوخیها و گذر کردن با طنز از کنار مسائل، آنها را اقناع نمیکرد. به همین جهت احساس میکردند که شاید الآن دیگر گل آقا مثل آن قدیمها بامزه نمینویسد. ولی من فکر میکنم تا آخرین روز ایشان داشت بامزه مینوشت و تند هم مینوشت. توقع مردم نسبت به طنزپرداز خیلی بالا رفته بود. حتی شاید بشود گفت دیگر مردم «طنز» نمیخواستند. روزی به دوستی گفتم تو به خاطر این دیگر از کار صابری خوشت نمیآید و از طنزش لذت نمیبری، چون دیگر طنز اقناعت نمیکند. یا باید کسی بیاید و به آن کسانی که از او ناراحتی، ناسزا بگوید تا دلت خنک بشود، یا اینکه کسی برود و آدمی را که تو دوستش نداری بکشد! میخواهم بگویم طنزپرداز مقصر نیست که تند نمینویسد؛ چون اگر بخواهد به مردم و خواستههای آنها دل بدهد، باید یا هجو بنویسد و توهین کند، یا به اقدام فیزیکی دست بزند!
در همین صحبتها جسته و گریخته مشخصاتی از طنز گلآقایی را توضیح دادید. اگر بخواهید یکی یکی مؤلفههای این نوع از طنز را مشخص کنید، کدام مؤلفهها را برای تعریف طنز گلآقایی برمیشمرید؟
یکی از مؤلفهها پایبندی به عفت کلام است؛ چیزی که تا پیش از آن یا کمتر رعایت میشد یا اساسأ جزء خصایص طنز شمرده نمیشد. اگر آقای صابری در کلامش عفت کلام را رعایت میکرد، باور قلبیاش بود. کسانی که آقای صابری را از نزدیک میشناختند، میدانستند که به خاطر فرمایش کسی یا اینکه دیگران ناراحت میشوند، این کار را نمیکند. شخصیتش به گونهای بود که بیادبی را در طنز بر نمیتافت. یادم هست حتی به کلمه «خر» در طنز آلرژی داشت. دومین ویژگی اینکه طنز صابری، «طنز برانداز» نبود. طنز دهخدا از سر عناد با حکومت نوشته شده است. یعنی دهخدا دارد مینویسد که حکومت سلطنتی که به هیچ وجه تن به مشروطه نمیدهد؛ بر افتد و یک حکومت مشروطه روی کار بیاید. آقای صابری نمیخواست حکومت عوض کند. خودش هم بارها میگفت من نهتنها هیچ عنادی با جمهوری اسلامی ندارم، بلکه شدیدأ آن را دوست دارم. نظام را دوست دارم، رهبر را دوست دارم و اینها باور قلبی من است. یکبار در دفتر آقای صابری صحبت میکردیم. با همان لحن همیشگیاش گفت: «ملا! تو فکر میکنی من شوخی میکنم که میگویم آقا را دوست دارم؟ میخواهی بروم وسط میدان آرژانتین بایستم و داد بزنم من آقای خامنهای را از ته دلم دوست دارم؟ با کسی هم تعارف ندارم که کسی بخواهد به شوخی کنایهای به ایشان بیاندازد.» این جزو باورهای قلبیاش بود. دودوزه هم بازی نمیکرد. ویژگی سوم طنز حکیمانه و دوریاش از سهلانگاری بود. صابری هیچ وقت به این معتقد نبود که مطلبی را بدون چفت و بست بنویسد. منبع خبر برایش خیلی مهم بود. میخواست تمام مطالبی که نوشته میشود مبتنی بر واقعیت باشد. از طرفی خیلی پایبند به این بود که کار طنز شکل درستی داشته باشه و مثلا اگر نقیضه یا نظیره است در فرم و قالب از کار اصلی تبعیت کند. اگر نقیضه بود یا نظیره از کار اصلی تبعیت بکند. نمیپذیرفت که بگویی من دارم نقیضه سعدی مینویسم، اما شبیه کلیله و دمنه بنویسی.
و ویژگی دیگرش هم پایبندی به انصاف بود. چیزی که شاید در کار خیلیها کمرنگ باشد. اصولأ طنز موقفی است برای اغراق یا به قول فرنگیها، اگزجره کردن. این اغراق زاییده شرایط طنز است. ولی صابری معتقد بود که نباید اغراق، چه در این متن و چه در کاریکاتور، به حدی بشود که باعث شکستن دل کسی شود که دربارهاش حرف میزنیم. یعنی وقتی خود او کار را میبیند ناراحت نشود، یا وقتی فرزندش جلوی همکلاسیهایش آن را میبیند یا زن و بچهاش آن را میخوانند، از داشتن چنین پدر و همسری خجالت نکشد. یا اگر مطلب است. یعنی با این که از او انتقاد شده، رویش بشود که مجله را خانه ببرد و بگوید گلآقا این را در مورد من نوشته است و دیگران حظ کنند.
در کنار همه اینها پایبندیاش به مطالعه بود. مطالب مرحوم صابری غنی و سرشار از تلمیحات و اشارات است. من در سالنامه گلآقا نگاهی داشتم به ظرایف و اشارات دو کلمه حرفحساب. مطلبی به اسم «هزار نکته باریکتر ز مو» و در آن سه مطلب از گلآقا را تحلیل کردم. که مثلأ در چهار خط به پنج ضربالمثل و سه چهار بیت معروف و دو واقعه تاریخی تلمیح دارد. طنز صابری «طنز غنیشده» بود.
حالا میرسیم به پایان گلآقا. پایانی که قدری رازآمیز بود. از تعطیلی خودخواسته گلآقا تا درگذشت ایشان زمان زیادی به طول نینجامید. و البته او هیچگاه مهر سکوت را از لب برنداشت و چیزی از دلیل این تعطیلی خودخواسته نگفت. آیا رازی در میان بود؟
خود آقای صابری هیچوقت چیزی بر زبان نیاورد. یادم هست، آخرین باری که آقای صابری را دیدم دو ماه قبل از درگذشتشان بود. جلسه داوری جشنوارهای بود و آقای عربانی، آقای صلاحی، آقای احترامی و بنده بعد از داوری به اتاق آقای صابری رفتیم. ایشان صحبتی ضمنی در مورد اتفاقاتی که منجر به تعطیلی گلآقا شده، کرد که البته الان در ذهن من نمانده.
اما چیزی که فارغ از صحبتهای ایشان و گمانهزنیهایی که میشود، به ذهن من میآید این است: آقای صابری فوقالعاده هوشمند بود و دقیقأ میدانست که چه زمانی کار را شروع بکند و چه زمانی دیگر ادامه کار چیزی بر او نخواهد افزود. نه بر او و نه بر مجموعه. فکر میکنم تعطیلی گلآقا، درست مثل انتشارش، یک اقدام هوشمندانه بود. ایشان انتشار گلآقا را در شرایط خوبی شروع کرد. زمانی که هم مردم این نیاز را داشتند و هم مسئولین نظام بدشان نمیآمد در سالهای بعد از جنگ و شروع دوران بازسازی امید و خنده و شادی را به مردم برگردانند. و زمانی تعطیل شد که مردم احساس میکردند تریبونهای دیگری برای بیان و شنیده شدن مشکلاتشان پیدا کردهاند و نه فقط گلآقا، که نشریات دیگر هم مخاطبی را که باید و شاید نداشتند. در دوره دوم خرداد وقتی صحبتی میشد و کسی میگفت گلآقا در فلان موضوع فلان چیز را گفته است، خیلیها میپرسیدند «مگر گلآقا هنوز در میآید؟!» آقای صابری متوجه بود وقتی نشریهای که در سال ۷۰ صد و بیست هزار تیراژ داشت، در آخرین سال انتشار تیراژش به زیر بیستهزار میرسد یعنی مردم دیگر آن نیاز قبلی را ندارند و بهتر است تا این خاطره خوش هست، این بساط برچیده بشود تا مزه خاطره گلآقا در ذهن مردم بماند.
سال مولانا از نگاه گل آقا
مولانا سپاسگزار این همه بزرگداشت و همایش باشد
مجله گل آقا در شماره ۱۹۲ خود در گزارشی به قلم نسیم صباغان و فاضل ترکمن نگاهی طنزآمیز و گل آقایی به اقدامات انجام شده و نشده و نیز میزان بهره مندی ایران از سال مولانا داشته است.
پس از آنکه یونسکو برای قدردانی و زنده کردن یاد مولوی سال ۲۰۰۷ میلادی را به نام او ثبت کرد، احساس افتخار و شادی تمام ایران را دربرگرفت اما دیری نپایید که این احساس تبدیل به بهت و ناباوری شد چون در برابر چشم ایرانیان شاد و خوشحال، ترکیه مولوی را شاعر و اندیشمندی متعلق به کشور خود نامید و شروع به افتخار آفرینی کرد. و این درحالی بود که مولوی حتی یک خط شعر به زبان ترکی ندارد و فقط مقبره او در شهر قونیه این کشور واقع شده. و درست از همین جا بود که برای ما سوالی بزرگ پیش آمد که “به راستی مولوی کیست؟”
مولانا جلالالدین بلخی یکی از بزرگترین شاعران ایرانی است. مولوی متولد بلخ و وفات یافته در شهر قونیه است اما خودش در مثنوی بالا بلندش سفارش به پارسی سخن گفتن کرده: پارسی گو گرچه تازی خوشتر است/ عشق را خود صد زبان دیگر است.
یکی از خصوصیات اخلاقی مولوی تواضع بوده و به همین خاطر – با وجودی که انسان بیش از حد روشنی بوده – برای تخلصش نام خاموش یا خموش را انتخاب کرده! یکی دیگر از خصوصیات اخلاقی مولوی، رعایت مرام و معرفت در رفاقت است که جزء لاینفک خصوصیات ما ایرانیهاست. او به خصوص نسبت به شمس تبریزی ارادت بسیاری داشته ولی درست در زمانی که به شدت به او دلبسته می شود، شمس به طور مشکوکی – دلیلش هنوز مشخص نیست ! – مولوی را تنها می گذارد و غیبش می زند و مولوی را تا آخر عمر شیفته و واله خود نگه میدارد.
مولوی و کشورشناسی
از زمان آغاز سال مولوی، خیلی از کشورها به خصوص همسایههای ایران مراسم و برنامههای گوناگونی برپا کردند (که البته دستشان درد نکند، بعضیشان استادان و اندیشمندان ایرانی را هم تحویل گرفته، دعوت کردند) اما مسئله اصلی این است که ما به مدد این قبیل مراسم فهمیدیم که: ۱- در جوار کشورهایی چون تاجیکستان، ترکیه، افغانستان و غیره کشوری به نام ایران وجود دارد. ۲- مولانا متعلق به همه کشورهای جهان حتی ولز یا گینهبیسائو هم هست.
مولانا و گردشگری
ما به یمن وجود جناب مولانا به کشف و شهودهای مهمی در زمینه صنعت گردشگری دست پیدا کردیم اما فقط به خاطر یک معضل کوچک تاکنون نتوانستهایم این دستاوردها را به فعل دربیاوریم. معضل کوچک ما هم این است که نه قونیه داریم نه مزار مولوی تا بتوانیم مانند ترکیه هر ساله میلیون میلیون گردشگر وارد کشور کنیم. البته کارشناسان ما درصدد هستند به یونسکو پیشنهاد کنند یکی از سالهای آینده را به عنوان سال برجسازی یا حمل ونقل شهری و بین شهری نامگذاری کنند تا شاید ما هم بتوانیم تور تخت جمشیدشناسی یا تور بازدید از میدان نقش جهان برگزار کرده و صنعت گردشگریمان را گسترش دهیم.
مولانا و همایش شناسی
به طور کلی نام مولوی ارتباط تنگاتنگی با همایش و کنگره و سمینار دارد. پس از برگزاری سال مولانا در کشورمان بود که ما فهمیدیم نه فقط برای پیدا کردن راه حل مشکلاتی مثل کمخوابی نوزادان بین ۸ ماه تا یک سال و نه فقط برای بزرگداشت استاد فلانی که همین چند روز پیش قبل از مرگش، از هزینه کمرشکن اجاره مسکن نالیده بود، بلکه برای اینکه به همه جهان نشان دهیم مولانا شاعر بزرگ ایران زمین است هم همایش برگزار میکنیم.
ما چه کردیم
حتما می دانید که آدم گاهی مجبور است چیزهایی را ثابت کند. مثلا ما باید ثابت کنیم خلیج فارس، همیشه فارس است! یا فیلم سیصد چیزی جز نمایش یک دروغ تاریخی بزرگ نیست یا ابوعلیسینا یک دانشمند و رودکی شاعر ایرانی هستند و عرب و تاجیک و… نیستند. یا ایران هم یکی از کشورهای سرومر گنده جهان است و دلیلی ندارد که یاهو نام آن را از فهرست کشورهایش حذف کند و… در سال ۸۶ هم باید ثابت کنیم مولانا شاعری بزرگ پارسیزبان است!
بسیاری از کشورها از جمله کشور ترکیه، تاجیکستان و حتی مصر ادعا کردند که مولوی ایرانی نیست و اهل کشور آنهاست! بنابراین پس از انتخاب سال ۲۰۰۷ به عنوان سال مولانا، کلی بزرگداشت و جشن برگزار کردند و حتی یونسکو اقدام به ساخت مدال مولوی کرد!
البته این اتفاقات هرچه بدی داشت، یک خوبی داشت که باعث شد مسئولان ما قضیه را جدیتر بگیرند و دست به اقدامات جدیتری بزنند. مثلا معاون فرهنگی وزیر ارشاد در یک اظهار نظر جدی گفت نیازی به هیچ مناقشهای در این زمینه نیست:« آثار مولانا گواه ایرانی بودن مولاناست و به مناقشه نیاز نیست. همانطور که در مدال مولانا ذکر شده مولانا نویسنده فارسیزبان است و این موضوع ثابت شده و اگر دیگران بخواهند کار کنند، ما باید استقبال کنیم نه ممانعت!»
مراسم بزرگداشت مولوی در سالن سران کشورهای اسلامی که با حضور رئیس جمهور و رئیس مجلس و حدود ۸۰ نفر از مولوی شناسان جهان برگزار شد هم یکی از این اقدامات جدی بود. البته کشور ترکیه با ۹ میهمان و کشور پاکستان با ۸ میهمان در صدر جدول مهمانان قرار گرفتند.
نواختن زنگ مولانا به دستور وزیر آموزش و پرورش، درخواست از دبیران برای بیشتر صحبت کردن از مولانا برای دانشآموزان، مرمت میدان مولوی تهران، اجرای چندین دوره بزرگداشت، کنسرت و همایشهای ریز و درشت در فرهنگسراهای مختلف و… از دیگر اقدامات جدی ما برای بزرگداشت سال مولوی بود.
البته این طور که معاونت محترم ارشاد گفتند که “ما هم ضمن تایید و بهرهگیری از اشعار زیبا و پرمحتوای مولانا در مورد برخی از اشعار او هیچگونه تاییدی نداریم”، نه فقط ما، که مولانا هم باید سپاسگزار اغماض و چشمپوشی ما و برگزاری این همه بزرگداشت و صرف این همه هزینه هم باشد.
آخرین ویرایش: ۹۱/۲/۱۱
این مطلب بدون برچسب می باشد.