چکیده سخنرانی دکتر بلخاری در نخستین نشست همایش هزاره خیام

دوشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۷ نخستین نشست همایش هزاره حکیم عمر خیام نیشابوری با حضور اساتید داخلی و خارجی، دانشمندان، ‏هنرمندان و دوستداران علم و دانش روز پنج‌شنبه ۱۴ تیرماه ۱۳۹۷ در فرهنگسرای نیاوران برگزار شد.‏ در این مراسم دکتر حسن بلخاری، دبیر همایش و رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی؛ دکتر سیدمحمد ‏مجتبی حسینی، معاون […]

دوشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۷

sokhanrani dr bolkhari

نخستین نشست همایش هزاره حکیم عمر خیام نیشابوری با حضور اساتید داخلی و خارجی، دانشمندان، ‏هنرمندان و دوستداران علم و دانش روز پنج‌شنبه ۱۴ تیرماه ۱۳۹۷ در فرهنگسرای نیاوران برگزار شد.‏

در این مراسم دکتر حسن بلخاری، دبیر همایش و رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی؛ دکتر سیدمحمد ‏مجتبی حسینی، معاون هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، پروفسور تناسکوییچ، رئیس کرسی شرق‌شناسی ‏دانشگاه بلگراد صربستان؛ استاد سید عبدالله انوار، فیلسوف، ریاضیدان و نسخه‌شناس؛ دکتر غلامرضا اعوانی، ‏فیلسوف و متفکر معاصر؛ پروفسور الک اکولیمی‌تیو، رئیس انجمن خیام‌شناسی روسیه؛ دکتر احمد تمیم‌داری، ‏ادیب و نویسنده؛ دکتر یونس کرامتی، پژوهشگر حوزه تاریخ علم و دکتر نادیه المضاحکه، خیام‌پژوه(قطر) به ‏ایراد سخنرانی پرداختند.‏
همچنین این مراسم با اجرای گروه‌های موسیقی کریستوف رضاعی، هادی منتظری، خیام خوانی بوشهری و ‏رونمایی از ویژه‌نامه «آنگاه» و تجلیل از آندراش ساندرو کوکسیس، هنرمند مجارستانی که مجسمه خیام را ‏ساخته است، همراه بود.‏
چکیده سخنرانی دکتر حسن بلخاری، رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی با عنوان «حکیم عمر خیام، معمایی ‏ناگشوده» بدین شرح است:‏
الف: سخن اول این که  چرا این نشست را نشست نخست هزاره خیام دانسته‌ایم. زیرا قول غالب در باب ‏تولدش ۴۳۹ هجری است و امسال ۱۴۳۹ هجری قمری است به ویژه که سوآمی‌گویندا تیرتا در کتاب شهد ‏رحمت، (‏The Nectar of Grace, Omar Khayyam’s life and works ‎‏۱۹۴۱)  بر اساس زایجه یا ‏طالع خیام که در تتمه صوان الحکمه نوشته ابوالحسن علی بن زید بیهقی آمده و برخی احتمالات دیگر زمان ‏تولد خیام را دقیقاً ۴۳۹ دانسته است.‏‎ ‎و دیگر اینکه ما در این هزاره قصد رویکرد اثباتی به خیام و آثارش  و ‏نوعی بزرگداشت او را داریم تا گشودن باب مجادلات و جدل‌ها در باب او را. ‏
ب: بیش از یک‌هزار سال از تولد حکیم عمرخیام نیشابوری می‌گذارد و نزدیک به نهصد و بیست سال از ‏وفاتش. حکیمی والاتبار از فرهنگ اسلامی – ایرانی که نه تنها در ایران بلکه در بخش مهمی از جهان یعنی ‏فرهنگ و تمدن غرب، بسیار شناخته شده و به یک عبارت یکی از معدود مردان بین‌المللی ایران است. با آن ‏که نزدیک به دوهزار رساله و کتاب و مقاله در باب او نوشته شده باز هم‌چنان کتاب تحقیق و تتبع در باب او ‏گشوده است و مفتوح. ‏
با آن‌که مقام فلسفی او به پای بزرگ‌ترین عقل فلسفی جهان اسلام یعنی ابوعلی سینا نمی‌رسد اما در تحقیق ‏و تتبع و اندیشه در باب او و آرای‌اش، دست کمی از ابن‌سینا نداشته و ندارد، البته با شرح این معنا که ‏همچون ابن‌سینا لقب حجه‌الحق داشت و مترجم یکی از رساله‌های او بود (خطبه الغرا) و خود را شاگرد و ‏پیرو ابن‌سینا می‌دانست و به نقل از امام محمد بغدادی داماد او، به هنگام مرگ مشغول مطالعه بخش الهیات ‏کتاب شفای بوعلی بود.‏
پس چرا این حجم از تحقیقات و مطالعات به او اختصاص دارد؟ ‏
نخستین دلیل، شهرت فوق‌العاده رباعیاتش در ایران و خارج از ایران است. به ویژه رباعیاتی که فیتز جرالد از ‏او انتشار داد. جهان، خیام را به رباعیاتش می‌شناسد که سراسر رندی است و خوشباشی و البته انتقاداتی تلخ ‏و تند و گزنده از هستی و خالِق هستی. رویکردی انتقادی و بی‌پروا که در جمیع آدمیان قطعاً برای خود، ‏علاقمندان و شیفتگانی دارد و این شیفتگیِ نهادِ برخی آدمیان به چنین رویکردی، شیفتگی وسیعی نسبت به ‏عمر خیام از سوی آنان برانگیخته، البته اگر خیامِ رباعیات، همان حکیم عمر خیام نیشابوری باشد. بنابراین ‏گرچه در ریاضی، نجوم و حکمت، جایگاه بسیار بلندی در فرهنگ ایرانی – اسلامی دارد اما واقعیت آن است ‏که از همان قرن هفتم که نجم رازی در مرصادالعباد و امام فخر رازی در رساله التنبیه او را به باد انتقاد و نفی ‏گرفته و حتی او را دهری و کافر و ملحد دانستند سخن در باب او بسیار شد. این بسیاری هنوز هم البته ادامه ‏دارد.‏
‏  اما در باب نسبت کفر و الحادی که به او می‌دهند و بر این نسبت، به برخی رباعیات او استناد می‌کنند، باید ‏اظهار کرد این استناد قطعی نیست. آثار قطعی الصدور او چنین چیزی را باید گواهی دهند که نمی‌دهند و آیا ‏این حکم عقل نیست که تا آثار قطعی‌الصدوری از شخص هست نمی‌توان به آثار ظنی‌الصدور او استناد کرد؟  ‏اثبات ایمان او با استناد به آثار قطعی‌الصدورش به حقیقت نزدیک‌تر است تا اثبات کفرش به استناد آثار ‏ظنی‌الصدور. آثار قطعی‌الصدور او خیامی مؤمن و معتقد برابر دیدگانمان ارائه می‌دهد. به عنوان مثال در رساله ‏فی شرح ما اشکل من مصادرات کتاب اقلیدس، خیام رساله را چنین آغاز می‌کند: الحمدالله ولی النعمه و ‏الانعام و السلام علی عباده الذین اصطفی و خصوصاً علی سیدالانبیاء محمد و آله الطاهرین اجمعین. «ستایش ‏خدای را که خداوند نعمت و رحمت است و درود بر بندگان  برگزیده‌اش به خصوص سید پیغامبران محمد ‏مصطفی و پاکان خاندان او همگان» و به ویژه توجه به روایتی که امام محمد بغدادی داماد خیام از زمان و ‏ذکرش به هنگام وفاتش دارد. به روایت داماد خیام، حکیم پس از مطالعات بخش الهیات کتاب شفا و ‏گذاردن نماز و خواندن این ذکر که اللهم انی عرفتک علی مبلغ امکانی فاغفرلی فان معرفتی ایاک وسیلتی ‏الیک. ‏
بنابراین قطعاً نمی‌توان بر اساس منابع قطعی‌الصدور او را کافر و ملحد دانست. ‏
اما در باب اشعارش:‏
اولاً در مقام برائت و تطهیرش هرگز نمی‌توان گفت او اصلاً شاعر نبوده و هیچ شعری نسروده ( گرچه بیهقی ‏در تتمه صوان الحکمه و نظامی عروضی سمرقندی در چهار مقاله او را ذیل عنوان فلاسفه و منجمان آورده‌اند ‏و این دو بزرگ که هر دو در زمان حیات خیام به محضر او رسیده‌اند اطلاعات دقیق‌تر و متقن‌تری به ما ‏می‌دهند تا منابع قرن هفتم و امثال نجم رازی و فخر رازی). اما به هر حال خیام دارای رباعیات و ابیاتی بوده ‏ولی قطعاً در زمان حیات خود به شاعری مشهور نبوده ورنه سنایی در نامه مشهورش به حکیم خیام در این ‏وجه او، قطعاً سخنی می‌گفت ولی نگفته (و البته همچنان که گفتم نظامی و بیهقی) لیکن احمد غزالی که سه ‏سال بعد از خیام دیده از جهان فروبست (۵۲۰) در رساله الموعظه خود شعری از خیام می‌آورد و این ظاهراً ‏نخستین نقل قول از اشعار او در متون فارسی است: ‏

آرند یکی و دیگری بربایند                        بر هیچ کسی راز همی نگشایند
ما را ز قضا جز این قَدر ننمایند                   پیمانه عمر ماست می‌پیمایند

این شعر لاابالیگری و ملحدانه نیست گرچه منتقدانه هست. از این گونه اشعار در فرهنگ فارسی بسیار است ‏مگر حافظ نمی‌فرماید:‏

یکی از عقل می‌لافد یکی طامات می بافد           بیا کاین داوری ها را به پیش داور اندازیم

این گونه ابیات و شاید شطحیات صادرشده از مقام حیرت است که عرفا و حکمای ما در عمق عرفان و ‏حکمت خویش بدان می‌رسیدند متأثر از کلام نورانی پیامبر: الهی زدنی فیک تحیرا  و یا این بیت مولانا:‏

گه چنین بنماید و گه ضد این                     جز که حیرانی نباشد کار دین

بنابراین قطعاً خیام در زمان حیات خود ابیات و اشعاری داشته اما تکرار می‌کنم تاریخ گواه و شاهدی ندارد ‏که اثبات کند خیام به شاعری مشهور بوده. شعر می‌گفته ولی اندک. چنان‌که شمس‌الدین محمد شهرزوری ‏می‌گوید خیام اشعاری به فارسی و عربی داشته ولی مثلاً تعداد ابیات عربی‌اش را تنها سیزده بیت می‌داند و ‏آنچه هم که به فارسی از او نقل می‌کند اندک است.‏
لاجرم بر قدرت شاعری خیام در حیاتش تأکید می‌کنیم ولی او را سراینده ابیات و رباعیات متعدد آن‌چنان که ‏تمامی حیات او را در برگیرد قطعاً نمی‌دانیم آن هم ابیاتی که در تضاد با روح فلسفی و حکمی او باشد.‏
چگونه به تعبیر مرحوم مصطفوی در کتاب استفاده دانشمندان مغرب زمین از جبر و مقابله خیام که توسط ‏انجمن آثار ملی در سال ۱۳۳۹ شمسی به چاپ رسید چنین دانشمندی می‌تواند چنان رباعیاتی بسراید؟!!! ‏ایشان پس از ذکر بخش‌هایی از رساله جبر و مقابله خیام که ذیلاً ذکر می‌کنیم می‌گوید: «اکنون انصاف دهید ‏آیا سزاوار است به چنین دانشمندی که حتی در یک رساله ریاضی هر جا تکیه کلامش حمد خدا و درود به ‏پیغمبراست این رباعی و نظایر آن را نسبت دادن:‏

ابریق می مرا شکستی ربی
بر می درعیش را ببستی ربی
می می خورم و تو میکنی بدمستی
خاکم بدهن مگر تو مستی ربی

مطالبی که استاد مصطفوی از رساله جبر و مقابله خیام برگزیده: ‏
در صفحه ۲۲۳ مقدمه فصل چهارم چنین می‌نویسد:‏
‏«حمد خدا راست و انجام نیک پرهیزکاران را و جوروستم آنان را که از حدود خود تجاوز کنند و دورد ‏پیغمبران را مخصوصاً محمد (ص) و جمیع خاندان پاک او. یکی از رشته‌های علوم که … الخ: ‏
و در صفحه ۲۲۵:‏
‏«…. و این کار را با تعدید اصناف مذکوره از مقدمات جبری شروع نمودم زیرا ریاضیات به تقدیم سزاوارتر ‏است؛ و در این کار از توفیق الهی مدد جستم و امیدوارم مرا موفق فرماید، تا تحقیق نتایج بحث‌های علمی ‏خود و پیشینیانم را که از دیگر مطالب مهم‌تر است با آن ملحق سازم، و از خداوند مسئلت می‌کنم که مرا از ‏جمیع خطایا محفوظ دارد، چو او دعوت بندگان را اجابت می‌کند. به او توکل می‌کنم و بازگشت ما به سوی ‏اوست».‏
و در همان صفحه:‏
‏«جزء اول -۱- به یاری خداوند و توفیق کامل او چنین گویم. فن جبر و مقابله فنّی است علمی … الخ».‏
و در صفحه ۲۳۰: ‏
‏«… عنقریب یک یک این اصناف ۲۵گانه را با برهان حلّ آن‌ها خواهیم آورد و در این کار از خداوند کمک ‏می‌جوییم، چو هر کس از روی اخلاص به او توکل کند او را هدایت نموده از دیگران بی‌نیاز می‌کند».‏
و درصفحه ۲۶۴: ‏
‏«چون کلام به اینجا رسید رساله را به حمد خدای تعالی و دورد بر جمیع پیغمبرانش ختم می‌کنم».‏
خیام پس از ختم رساله مطالبی نیز راجع به کارهای ریاضی ابوالجود می‌نویسد که در حقیقت دنباله رساله ‏محسوب می‌شود و در آنجا نیز در صفحه ۲۶۵ می‌نویسد:‏
‏«… کسی که مطالب این رساله را دریابد هر مسئله خاصی را که بخواهد می‌تواند حل کند؛ خداوند است که ما ‏را به دریافت حقیقت توفیق می‌دهد و در هر حال اعتماد ما بر اوست».‏
و در جای دیگر می‌نویسد:‏
‏«خداوند است که می‌تواند گره از مشکلات بگشاید بمنه و کرمه» و بالاخره در آخر رساله می‌نویسد: «حمد ‏تنها خداوند را سزاست و لطف او همه را کافی است و سلام او بر بندگان برگزیده‌اش باد». (به نقل از کتاب ‏استفاده دانشمندان مغرب زمین…).‏
چرا زمخشری که معاصر خیام بوده و در یکی از آثار خود الزاجر للصغار عن معارضه الکبار که بیش از ۵۱۶ ‏تألیف نموده و مباهات می‌کند که خیام او را به فضل ستوده و شاگردان زمخشری را به استفاده از محضر او ‏ترغیب نموده، از الحاد و کفر خیام و وجود چنین رباعیاتی سخن نمی‌گوید.‏
آیا کسی می‌تواند در مقام فلسفه شاگرد و پیرو ابن سینای بزرگ باشد، رساله‌هایی در وجود وکون و تکلیف ‏داشته باشد، بزرگترین ریاضیدان عصر خویش باشد و مطالبی مانند مطالب فوق (رساله جبر و مقابله) را ‏بگوید و بعد ملحد باشد؟؟
فلسفه که حکم بر ابطال نقیضین می‌کند می‌تواند حکم کند شخصی در نظام فلسفی خود موحد و حکیم باشد ‏سپس در شعر و رباعی از الحاد و جهل سخن بگوید؟ فلسفه توان دارد خود علیه خود حکم صادر کند؟!!‏