نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
یکشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۸ دومین روز همایش ملی «حکمت اشراقی در پرتو آراء و آثار شهابالدین سهروردی»، هشتم مردادماه ۹۸، با حضور جمع زیادی از اندیشمندان و علاقهمندان به حوزه فلسفه و حکمت ایرانی و اسلامی در تالار اجتماعات شهید مطهری انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار شد. در دومین بخش این همایش، نشستهای علمی […]
دومین روز همایش ملی «حکمت اشراقی در پرتو آراء و آثار شهابالدین سهروردی»، هشتم مردادماه ۹۸، با حضور جمع زیادی از اندیشمندان و علاقهمندان به حوزه فلسفه و حکمت ایرانی و اسلامی در تالار اجتماعات شهید مطهری انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار شد.
در دومین بخش این همایش، نشستهای علمی و تخصصیای برگزار شد که در آن استادانی همچون نجفقلی حبیبی، رئیس سابق دانشگاه علامه طباطبائی؛ وال رودولف خولی، پژوهشگر سوری؛ سید صدرالدین طاهری، استاد بازنشسته دانشگاه علامه طباطبائی؛ بهمن نامور مطلق، عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی؛ احد فرامرز قراملکی، عضو هیأت علمی دانشگاه تهران؛ بابک عالیخانی، عضو هیأت علمی موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران؛ غلامرضا جمشیدنژاد اول، پژوهشگر در حوزه تاریخ تمدن و فرهنگ اسلامی؛ رضا کوهکن، عضو هیأت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران و فریدون عموزاده خلیلی، پژوهشگر و داستان نویس کودکان سخنرانی کردند.
الواردات و التقدیسات؛ یک از آثار سهروردی نجفقلی حبیبی در ابتدای این نشست به ایراد سخن پرداخت و گفت: متأسفانه تاکنون فقط یک نسخه از رساله «الواردات و التقدیسات» به دست آمده که از ترکیه تهیه شده است. این اثر کتابی است که قطعا از سهروردی است چون مفاهیمی که در کتابهای سهروردی وجود دارد در این اثر مطرح میشود. قدری از این کتاب در حکم نصیحت و اندرز و… است، قدری توضیحاتی است درباره مباحث اشراقی خودش که رنگ و بوی ایرانی آن بیشتر از کتابهای دیگر اوست. او اضافه کرد: یک نسخه این کتاب بیشتر پیدا نشده، البته بعضی از بخشهای رساله، قابل خواندن نبوده، برخی دیگر را هم بنده نتوانستم بخوانم، اما جائی که امکان خواندن داشت آماده شد که هماکنون در کتاب مجموعه مقالات همایش منتشر شده است. حبیبی در ادامه سخنانش گفت: یک موضوع اختصاصی که در این کتاب وجود دارد این است که گفت وگو یا نیایشی را بین انسان با خورشید، ستارگان، زحل، مشتری و… تهیه کرده است. برای هر کدام از اینها بابی گذاشته است که در ایام هفته به دعا با یکی از اجرام آسمانی اختصاص دارد. مثلا شنبه روز دعا با خورشید است و در لا به لای این مباحث جالب است که آداب و رسوم خاصی را بیان میکند. مثلا میگوید وقتی میخواهید با خورشید صحبت کنید چه طور لباسی را بپوشید و چه تزئیناتی را همراه خود داشته باشید، این تزئینات هم متعلق به لباس هست و هم به مواد معطر و خوشبوکننده که همراه انسان است یا اینکه چگونه آرایش کنید و…. تنها در این رساله است که این آداب و رسوم آمده است در رسالههای دیگر این مباحث نیامده است. اگر نسخه دیگری پیدا میشد که باعث میشد این اثر به صورت کاملتری منتشر شود، بسیاری از آثار فلسفه ایرانی که در فلسفه سهروردی هست، روشنتر میشد. در بخش نصایح بهطور خلاصه مثلا آمده است که هیچ تنی دو تا دل ندارد، هیچ بدنی دو تا جان ندارد. هیچ آسمانی دو تا خورشید ندارد پس این یکیها نشاندهنده این است که جهان یک خدا بیشتر ندارد. این استدلال بسیار ساده و روان اما عمیق برای اثبات خداوند است.
سهروردی مایه افتخار ایرانیان در ادامه وال ردوف خولی طی سخنان کوتاهی گفت: در این همایش ما درباره «سهرودی» به عنوان یک چهره مهم و بزرگ سخن میگوئیم و متذکر میشوم که ما در جریان این همایش ملی در ایران به شهر سهرورد رفتیم و در آنجا فضای زیبای طبیعت را دیدیم که در نتیجه روح ما در جریان بازدید از این شهر تازه شد و از این طریق بود که متوجه شدیم چنین طبیعت زیبایی قطعا می تواند محل تولد حکیمی چون سهروردی باشد. او تاکید کرد: ایرانیان باید افتخار کنند که چهره علمی چون سهروردی در این کشور متولد و پرورش یافته است. این محقق و پژوهشگر ادامه داد: سهروردی دائماً در سفر بود و در طول این سفرها به اصفهان و مراغه و البته شهر حلب سفر کرد. او در این سفرها با علما و فقهای مختلفی آشنا شد و مراورده پیدا کرد و دراین مسیر کتاب مهمی در فقه و تصوف و فلسفه به نگارش درآورد. حتی برخی از محققین تاکید میکنند که او در پزشکی هم آرا و نظریاتی مهمی داشته است.
فلسفه اشراقی و رابطه آن با فلسفه مشائی اما سومین سخنران این نشست سیدصدرالدین طاهری بود. او گفت: تنها مکتب فلسفی اسلامی که اندیشه سهروردی مسبوق به آن است، مکتب مشاء است. بین مکتب مشاء، به سرکردگی ابن سینا و مکتب اشراق که سهروردی مؤسس آن است، مسائل متعددی مورد اختلاف است و یکی از عمدهترین مسائل اختلافی، شمار جواهر است.
او اضافه کرد: مشائیان به پنج جوهر، ذیل جنس الاجناس جوهر، عقیده داشتند: هیولی، صورت، جسم، نفس و عقل. آنها هیولای نخستین و صورت جسمیه را دو جوهری میدانستند که با هم جسم را تشکیل میدهند و «جسم» به اعتقاد آنها جوهر سوم است. این استاد دانشگاه در ادامه سخنانش اضافه کرد: پیش از پرداختن به مسئله مورد اختلاف مشاء و اشراق لازم است از باب توضیح اصطلاحات کلیدی متذکر شویم که دو جزء جوهری جسم یعنی هیولی و صورت که مشائیان بدان معتقدند، هر دو دست یافتنی هستند و به حواس در نمیآیند. هیولی فرضی است که از کنکاش قهقهرائی در اجزای تشکیلدهنده جسم طبیعی به ناچار به ذهن میرسد و آن را ماده اولیه یا هیولای نخستین مینامند. استاد بازنشسته دانشگاه علامه طباطبائی با بیان اینکه صورت جسمیه نیز حاصل سیر قهقهرائی در صورتهای نوعیه جسم طبیعی است، تصریح کرد: بدین معنا که هر جسمی نام ویژهای دارد و آن را از صورت نوعیه خود میگیرد. برای مثال هر جسمی، چوب یا انگور یا سنگ یا آب یا چیزی غیر از اینهاست و نوعیت خاصی برای خود دارد، اما در طبیعت چیزی یافت نمیشود که فقط جسم باشد و هیچ شیء خاصی نبوده و هیچ نام ویژهای برحسب نوعیتش نداشته باشد. این محقق و نویسنده درادامه گفت: همچنین این نیز روشن است که ذهن ما میتواند در مقام ریشه یابی صورت نوعیه فعلی هر جسمی، صورتهای نوعیه پیشین را جست و جو کند و یکی یکی آنها را کنار بزند و به آن صورتی برسد که فلاسفه آن را صورت جسمیه مینامند و بر آنند که این صورت جسمیه در هم آغوشی با هیولای نخستین، بر روی هم چیزی را میسازند که ما آن را جسم مینامیم و این دو، یعنی هیولا و صورت ترکیب یافته را زیربنای همه انواع طبیعی موجود در عالم طبیعت میشناسیم.
سهروردی و اسطوره درادامه این نشست، بهمن نامور مطلق در جایگاه قرار گرفت و سخنرانی کرد.اودرابتدای سخنان خود گفت: در زمینه زبان و عرفان دراندیشه سهروردی فعالیت کمی انجام شده و کارهای انجام شده نیز بسیار ناقص هستند و اگر کار شود، کشفیات خوبی خواهیم داشت و افراد کمی نیز در این حوزه کار کردهاند که از جمله میتوان به هانری کربن اشاره کرد، اما در ایران نیز کمتر این مسئله مورد توجه بوده و عرصهای است که میتوان در آن اقدامات خوبی را انجام داد. اودر ادامه با طرح این پرسش که چه رابطهای میان تجربه عرفانی و تجربه زبانی وجود دارد؟ آیا اینها با هم همراهی دارند؟ در تضاد هستند یا وضعیت دیگری دارند؟ اضافه کرد: خیلی اوقات بیان میشود که تجربههای درونی غیرقابل بیان هستند، برای اینکه زبان یک امر اجتماعی است و تجربه عرفانی کاملاً شخصی و فردی است، لذا به تجربه شعری نزدیک میشود و برای انتقال این تجربه، عرفا ترفندهای زیادی را به کار بردهاند و از استعارهها، مجازها و. ..استفاده کردهاند.چون نمیتوان اینها را به زبان روزمره بیان کرد و مجبورند که زبان را اینطور بازسازی کنند و یا آن را لایهدار و غیرمستقیم کنند تا حرف خود را بزنند.از این جهت نیز تجربیات عرفانی و شعری نزدیک هستند. او بیان کرد: براساس یکی از تقسیمبندیها، زبان غیرمستقیم را میشود به سه سطح و بلکه چهار سطح تقسیم کرد؛ کهنالگوها، نمادها، اسطورهها و تمثیلها.به نظر من این سطوح مختلف زبانی با گونههای ادبی بیگانه نیستند، اما اگر بخواهم به سطح زبان استعاری اشاره کنم که شعرا باید از آن استفاده کنند، باید بگویم که کهنالگو هستند و ویژگیشان این است که گستردهترین و جهانیترین تصاویر هستند.آن زمانی که کهنالگو کرانمند میشود از نظر زمانی و فضایی نماد میشود و فرهنگی خواهد شد.مثلاً خانه ایرانی را داریم و یا اینکه درخت به سرو تبدیل میشود و هرگاه نمادها روایتدار شوند نیز، به اسطوره تبدیل میشوند.
او در ادامه تصریح کرد: پس نماد، کهنالگوی فرهنگی میشود و اسطوره نیز نماد روایتدار است؛ بنابراین اسطوره در پایینترین سطح بیانی قرار دارد و از این جهت که مادیترین و روزمرهترین است، به زندگی روزمره نیز خیلی نزدیک میشود و لازم است که این سه لایه را در نظر بگیرد.شاهنامه از اسطورهها استفاده میکند و از سطح روزمره شده آن.البته نسبت به آن نماد و کهنالگو استفادههایی را انجام میدهد؛ لذا از این استفاده میکند و به همین دلیل در اینجا ارجاعات فضایی و زمانی زیادی وجود دارد.اسطورهها انسانیتر و اجتماعیتر است و اساساً به همین دلیل هستند و وجود دارند که آنها را تکرار کنیم و اسطورهها الگوهایی هستند که از دل فرهنگها میآیند تا آنها را تکرار کنیم تا موجب همگرایی فرهنگی شوند. این اسطورهشناس بیان کرد: بحث این است که وقتی سهروردی روی اسطورهها کار میکند و به زال، سیمرغ و. ..میپردازد، چه اتفاقی از نظر زبانشناسی میافتد؟ اولین اتفاق این است که موجب تغییر در گونهشناسی نوشتار و گفتار میشود؛ یعنی اینکه از گونه حماسی به گونه عرفانی میرویم.دومین کار نیز باطنی کردن و درونی کردن اشیا است؛ یعنی جام جمی که برای شاهنامه یک جام جسمانی است، در این جا تبدیل به دل میشود.اتفاق دیگر نیز مثالی کردن فضای جغرافیایی است و غرب دیگر در اینجا غرب جغرافیایی نیست.پس فضا یک فضای مثالی است.نکته دیگر نیز بازنمادین کردن اسطوره است و بحث من روی همین قسمت است. او افزود: کلیتبخشی نیز به جای شخصگرایی از دیگر نکات است.مثلاَ شیخ اشراق سفر انسان را کلی و از شخصیت به یک تیپ تبدیل میکند و نکته دیگر که جالب است نیز برگرفتگی به جای خلق است؛ یعنی داستان تازهای را ایجاد نمیکند، بلکه شخصیتها را متشرف به فضای عرفانی میکند و از آنها معنای لایهداری را حاصل میکند.
شیخ اشراق و تحول گفتمانی در حکمت اسلامی درادامه این برنامه احدفرامرزقراملکی به ایراد سخن پرداخت.او درابتدا گفت: تاریخ فلسفه اسلامی را میتوان به سه دوره آغازین، گفتمان ارسطویی ـ سینوی و دوره گفتمان صدرایی تقسیم کرد.واژه گفتمان را در اینجا به پارادایم ترجیح میدهم که دلایلی دارد، اما دوره آغازین، دوره گوناگونیهاست.فلاسفه بسیار متخصص با اندیشههای بسیار مختلفی از محمد بن زکریای رازی تا فارابی داریم، اما در دوره دوم ابنسینا توانست با ابزار منطق و معرفتشناسی، گفتمانی را ایجاد کند که بر کل علوم تمدن اسلامی سیطره یافت.ابنسینا گفتمانی را ایجاد کرد که حتی مخالفانش در سایه او را نقد کردند و حتی سعی کرد فقه، اصول و کلام را در این گفتمان توسعه دهد. اوافزود: ابنسینا توانست گفتمانی را حاکم کند که چندین قرن مسلط شد؛ یعنی هم از حیث الگوی معرفتشناسی و هم از حیث علمشناسی و مباحث منطقی مسلط شد و این گفتمان حاکم بود تا اینکه گفتمان صدرایی کمکم بعد از ۱۵۰ سال بعد از فوت ملاصدرا شکل گرفت و به صورت یک گفتمان غالب درآمد.اگر تاریخ فلسفه اسلامی را سه دوره بدانیم، جناب سهروردی همراه با فخر رازی در گفتمان سینوی ـ ارسطویی هستند.نزد نابغهای به نام مجدالدین جیلی درس گرفتند که ظاهراً در مباحث خود سراغ عناصر پارادایمی فلسفه رایج میرفته و این از آثار هر دو روشن است.یک زمینه برای مطالعه شیخ اشراق مقایسه او با فخر رازی است و خیلی از مباحث این دو نفر تقریباً از بیان یک استاد است. قراملکی اضافه کرد: البته نه اینکه همه اندیشههای شیخ اشراق با فخررازی مطابقت داشته باشد، خیر، او در جاهایی نیز قلم زده که فخررازی در آنها قلم نزده است، اما فخررازی و شیخ اشراق به سراغ عناصر پارادایمی فلسفه رایج رفتهاند و از این حیث میتوان اینها را دانشمندانی دانست که با نقد جدی بر گفتمان ارسطویی ـ سینوی زمینه را برای تحول پارادایمی آماده کردهاند.
این استاد دانشگاه ادامه داد: اگر بخواهیم تأثیر شیخ اشراق را در تحول گفتمانی در حوزه فلسفه و حکمت اسلامی بررسی کنیم، باید یک ترم گفتوگو کنیم، اما در این فرصت اندک فقط میتوانم که در یک حوزه خاص وارد شوم.شیخ اشراق چند ویژگی روشی دارد؛ نخست اینکه در مقایسه با همه فلاسفه قبل از خود، کثیرالمنبع بوده است و از منابع فراوان بهره جسته و تعدد منابعش خیرهکننده است.هرچند که بسیاری را نیز به زبان نیاورده است و حتی اگر او را با ابنسینا نیز مقایسه کنیم، او به تمام میراث معرفتی قبل از خود گشودگی داشته است که اعم از ایران باستان تا یونان باستان و. ..بوده است.این مسئله از سعه صدر و از رویکرد کثرتگرایانه ناشی میشود، اما پرسش این است که او با منابع مختلف چه کرده است؟ آیا التقاط کرده است؟ آیا طرح – نویی را در این منابع دیده است؟ که البته اینها موضوع بحث من نیست، اما رویکرد او با منابع رویکرد نقادانه و تلفیقگرایانه و نهایتاً ایجاد یک جریان جدید حکمی است.
شیخ اشراق و منطق بابک عالیخانی دیگر سخنران این نشست بود.اوطی سخنانی گفت: حقیقت این است که در آثار شیخ اشراق بهویژه از حکمتالاشرق میتوانیم استفاده کنیم که او تلاش کرده تا منطق را از سطح پایین به سطح بالا ارتقا ببخشد که البته روش او نیز از طریق باز کردن راه شهود و کشف و زبان خاص شهود و کشف بوده که ابزار آن رمزها و سنبلها هستند.سهروردی با گشودن پای رمز و مثل و شهود و کشف به منطق، تلاش کرده که طرح نویی را دراندازد که توجه به این مطلب لازم است والا با ورق زدن کتاب حکمتالاشراق، بدون توجه به مقصد اعلای شیخ، کار پیش نمیرود و مقصداو را نمیفهمیم. این عضو هیات علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران در ادامه گفت: در این زمینهها البته کتابها و مقالاتی نوشته شده است، اما در اکثر آنها توجه خاصی به این موضوع نمیبینیم که توجه کرده باشند و ببینند که دقیقاً شیخ اشراق در منطق اشراق میخواهد چه کاری انجام دهد و ما بهالتفاوت سخن او با ابنسینا چیست. اواضافه کرد: در دو قسمت تصور و تصدیق، مطالبی را مطرح میکنم؛ از منطق «مطارحات» مطلبی که عرض میکنم این است که شیخ اشراق میگوید در نزد من از اولیات و قضایای ضروریه که بگذریم، مخیلات، مهم هستند که در این مورد نیز محققان مطالبی نوشتهاند، اما باز هم حق مطالب ادا نشده است.منظور از مخیلات به نظر میرسد که سنبلها و رمزها هستند و فقط هم، زبان شعر نیست و شعر عرفانی یک بخش موضوع است و غیر از آن زبان، کتب قدسی نیز هست.کتابهای آسمانی به صورت رمزی، مطالب را میگویند و منطق انبیاء و اولیاء رمز و تمثیل است و شیخ اشراق در اینجا تحت عنوان المخیلات از آن نام میبرد.البته برخی میگویند یعنی شعر، اما گستردهتر از این است.درحقیقت منطق «مطارحات»، مقدمه نگارش کتاب حکمتالاشرق است که در مقدمه آن از اهمیت رمز و تمثیل سخن گفته است و در قسمت دوم حکمت الاشراق، کل تعلیمات فلسفی خود را بر پایه دو رمز نور و ظلمت بنا نهاده است.
سهروردی؛ نور و ظلمت هفتمین سخنران این نشست غلامرضا جمشیدنژاد اول بود. او گفت: بحث بنده چیستی نور و ظلمت و اقسام آن و همچنین زنجیره انتقال حکمتالاشراق از هرمس تا سهروردی و منابع حکمتالاشراق در حکمت خسروانی ایرانیان و آثار صوفیان است . او در ادامه افزود: برای فهمیدن عقائد بنیادین حکمت اشراقی بهترین منبع خود کتاب حکمتالاشراق و خود حکیم سهروردی است که افزون بر محتوای مسائل اساسی مکتب اشراق، یک کتاب ادبی برجسته در سطح جهان نیز به شمار میرود و او آن را در ظرف چند ماه نوشته و به گفته خود، الهامبخش آن روحالقدس بوده است و در زمان قِران هفتسیاره در برج میزان تألیف یافته است. این محقق و پژوهشگر با اشاره به بخشهایی از سخنان سهروردی اضافه کرد: شیخ اشراق میگوید: «ای گروه یارانم، خدایتان به آنچه دوست دارد توفیقتان دهد، از من درخواست کردید که برایتان کتابی بنویسم که در آن چیزهایی را یاد کنم که برایم در خلوتگزینیها و در سانحهها و رخدادهایم و در هنگام پیوند یافتنم به جهان پروردگاری یا به برخی از عقلهای ملکوتی فراهم آمده است و البته برای هر جانی، از روشنایی خدای عز و جل چه اندک یا بسیار موجود است و هر کوشندهای، یعنی ریاضتکش کوشایی، چشیدنی دارد، حال چه ناقص و چه کامل باشد، زیرا علم بر یک گروه وقف نیست که پیش از ایشان دروازههای ملکوت بسته شود و فزون شدن از جهانیان باز ستانده گردد. بلکه بخشنده علم که در افق مبین میباشد بر غیب بخیل نیست». او در ادامه با اشاره به بخش دیگری از سخنان شیخ اشراق اضافه کرد: او مینویسد: «بدترین سدهها آن دورهای است که در آن، بساط اجتهاد برچیده گردد و سیر فکرها در آن بریده شود و راه مشاهده بسته گردد و من برایتان پیش از این کتاب و در خلالش در هنگامی که موانع از نگارش آن بازمیداشتند، کتابهایی را به روش مشائیان نوشتهام و در آنها قاعدههای ایشان را تلخیص کردهام که از جمله آنها مختصر موسوم به «التلویحات اللوحیه و العرضیه» است که قاعدههای بسیاری را دربر دارد و البته قاعدهها را خلاصه کردهام. همچنین لمحه و لمحات در حجم از تلویحات کمتر است و جز این دو را نیز تالیف کردهام؛ مانند مطارحات و از آن جملهاند کتبی که در روزگاران کودکی نوشتهام». جمشیدنژاد اول افزود: اینجاست که سهروردی تیر را به نشانه میزند و میگوید که این کتاب از گونه دیگری است، زیرا بر روی ذوق، کشف و شهود نورها استوار است. پایان کتاب نیز میگوید: «همه اینهایی که در کتاب گفتهام را دیده و تجربه کردهام و اگر شما هم میخواهید بفهمید، بیایید و خلوتگزینی کنید و ریاضتکشی کنید تا تمام این انواع نورها را ببینید. زیرا این کتاب بر خلاف آنها است که بر سبک مشائیان بر پژوهش صرف استوار هستند و راهی نزدیکتر از آن راه دارد که منظمتر و قانونمندتر و در فراگیری کمرنجتر است و برای من نخست با اندیشه فراهم نیامده است و ننشستهام که ترتیب قیاسات و ادله بدهم و به نتیجه برسم، بلکه فراهم آمدنش با چیزی دیگر است. یعنی با کشف و ذوق و کشف به خاطر ریاضتهایی که کشیدهام و تلاشهایی که کرده است حاصل شده است. سپس بعد از آنکه برایم با ذوق و کشف مطالب فراهم آمدند با اندیشیدن برای آنها حجت یعنی برهان جستم».
پروژه احیاء در نزد سهروردی درادامه رضا کوهکن سخنرانی کرد. اودرابتدای سخنان خود گفت: سهروردی در کلمه التصوف، در بندی از آن متوجه برائت جستن از مجوس می شود و درست در ادامه همین مطلب است که او، دقیقه ای بنیادی را متذکر می شود و به روشنی پرده از پروژه احیاء چنان که مطمح نظر او است برمی دارد. او افزود: سهروردی می گوید: در میان فُرس(ایرانیان باستان) امتی بودند که به جانب حق، به سوی راستی، مردمان را راهنمایی می کردند و با معیار حق، داوری و دادگری می نمودند. اینان حکیمانی فاضل بودند که مشابهتی به مجوس نداشتند؛ ما حکمت شریف نوری آنان را احیاء کرده ایم. که خوب البته عبارت سهروردی ادامه دارد و در آنجا مدعی می شود که این حکمت ایرانیان باستان همان حکمتی است که ذوق افلاطون و اسلافش بر آن گواهی می دهد. همچنین تدقیق می کنند که این پروژه احیا را در کتاب حکمه الاشراق عملی کرده است و نیز به ویژه متذکر می شود که در ره چنین طرحی هیچ پیشگامی نداشته است. ما با عبارت اخیر کاری نداریم و تمرکزمان را بر عبارت اولیه حفظ می کنیم. این محقق و پژوهشگر با بیان اینکه سهروردی در قرن ششم هجری می زیسته است، اضافه کرد: شناخت، ابعادی تاریخی دارد، تاریخمند است و در اینجا باید دید که جامعه اسلامی آن عصر چه شناختی از مجوس داشته است. شهرستانی در همان قرن ششم در کتاب الملل خویش، بیان میکند مجوسیان دو اصل را ثابت میکنند، یعنی قائل به دو اصل ازلی هستند: یزدان و اهرمن، اما بلافاصله میافزاید که مجوس اصلی روانمیدارند که دو اصل قدیمی و ازلی باشند، بلکه در این میان نور ازلی است و ظلمت حادث است. به این ترتیب شهرستانی به نوعی از مجوس اعاده حیثیت می کند. گویی میخواهد بگوید که مجوس در اصل، توحیدی بوده است و اگر طی قرون، شاهد آن میشویم که شأن اهریمن از اصلی فرودست، بالاتر برده شده است و احیانا جایگاهی همتراز با اصل یزدان گرفته است، این تحولی تاریخی است که رخ داده است و در ابتدا چنین نبوده است. کوهکن در ادامه تصریح کرد: اما سهروردی به این حد وارد تدقیق اصطلاحی نمی شود، بلکه کاملا مجوس را به ثنویت می شناسد و و کنار می گذارد. به نظر می رسد که این سرعت عبور از اصطلاح مجوس به جهت مشهوریتی است که مجوس در عصر او، عموما نزد متکلمان مسلمان به ثنویت داشته اند. سهروردی در پی احیای یک امر توحیدی است و نه در پی امری ثنوی یا امری تثلیثی. سهروردی در همان رساله کلمه التصوف، مجوس را گمراه می خواند و در این مقابل وصفی است که برای آن عده خاصی که او آهنگ احیای حکمت آنان کرده، به کار برده است. حکمت، هدایت و روشتی و علم به حقیقت امور است و نه گمراهی. به این ترتیب اگر مجوس ثنویت گراست، از نظر سهروردی، مجوس جز ضلالت نیست و در دل آن هیچ حکمتی نهفته نیست که بخواهد احیا شود. مترجم کتاب اسلام در سرزمین ایران اثر هانری کربن با طرح این پرسش که یک علم توحیدی در چه بستری می تواند احیاء شود؟، گفت: سهروردی در دل اسلام نفس می کشد و می نویسد. پاسخ اولیه بحث این است که علم توحیدی ایران باستان را ایشان در دل توحید اسلامی احیا کرده است، اما این پاسخ پرتو مشخصی بر موضوع نمی افکند. بلافاصله می پرسم توحید اسلامی یعنی چه؟ یعنی لا اله الا الله؛ نیست خدایی مگر الله! اما این تعریف نیز پرتو مشخصی بر مسئله نمی افکند و باز هم نمی دانیم که بالاخره توحید چیست؟ توحید نیاز به تبیین دارد. او تاکید کرد: اگر مجاز باشیم که با ارائه یک تصویر، عمل احیای سهروردی را بیان کنیم، مقایسه فرزند معنوی یا فرزند صلبی به نظر مناسب می آید: داده های تحصلی و تاریخی که در تاریخ دین زردشت و به ویژه در نزد معتقدان به شریعت زردشت در رودخانه تاریخ انتقال یافته است، به هیچ وجه بی اهمیت نیستند، هم چنان که مسیر جاری توالد بی اهمیت نیست و باعث می شود که نسلهای آدمیان پیاپی بیایند و تاریخ آدمیان پایدار و برقرار بماند. این امر در سطح حیات ظاهری آدمیان جاری است؛ این تاریخ و این حیات هیچگاه اهمیت خود را از دست نمیدهد، چرا که شرط لازم برای هر حیات دیگری است. تنها در هنگامی که تاریخ آدمیان برقرار است و آدمیان پیاپی می آیند و می روند، یعنی در هنگامی که رابطه پدر فرزندی صلبی، ظاهری یا خونی همچنان برقرار است، در آن میان، شماری از آن آدمیان خواهند آمد که نوعی دیگر از نسبت پدر ـ فرزندی میان آنان برقرار می شود.
داستان هایی برای کودکان براساس اندیشه سهروردی سخنران پایانی این نشست ، فریدون عموزاده خلیلی بود.اوطی سخنان کوتاهی گفت:من درباره ادبیات کودکان سخن خواهم گفت و اینکه آیا می توان براساس اندیشه های سهروردی برای کودکان داستان هایی را به رشته تحریر درآورد یا نه! دراین راستا ما بابرخی از نویسندگان درحال تهیه مجموعه کتاب های داستانی برای کودکان ۹تا ۱۲ و ۱۳ تا۱۶ سال براساس اندیشه های سهروردی هستیم. اوادامه داد:این گروه به این فکر کردند که کودکان چه آثاری را دوست دارند ؛ لذا به سراغ مختصات این داستان ها رفتیم تا بتوانیم از این طریق رابطه اندیشه های سهروردی با داستان های مربوط به کودکان را به بهترین وجه ممکن برقرار کنیم. این نویسنده باسابقه ادبیات کودک و نوجوان اضافه کرد :دراین میان کارتون ها و تصاویر محبوب کودکان را بررسی کردیم تا متوجه شویم که از چه روش هایی می توان برای برقراری ارتباط میان اندیشه سهرودی و نگارش داستان برای کودکان استفاده کرد. عموزاده خلیل تاکید کرد: درحقیقت براساس این بررسی ها، کودکان داستان هایی را دوست دارند که دارای شگفت انگیزی باشد و نویسنده جهان داستانی متفاوتی را برای آنها ایجادکند واینکه داستان دارای شخصیت و معماری و اجسام مشخصی باشد، البته این داستان ها باید حائز فانتزی مشخصی هم باشند ؛ که با بررسی آثار داستانگونه سهروردی، شاهد این هستیم که دراکثر این آثار به وفور «فانتزی» وجوددارد که می توان از آن برای نگارش داستان برای کودکان و نوجوانان براساس اندیشه های او، بهره گرفت.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
[…] گزارش روز دوم-۱ […]