نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
سه شنبه, ۰۹ مهر ۱۳۹۸ نشست تخصصی «خورشید بلخ؛ کنکاشی در آراء و نظرات مولوی» به مناسبت ۸ مهرماه و روز بزرگداشت مولانا جلالالدین بلخی در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار شد. در این نشست که با حضور جمع زیادی از علاقهمندان به این شاعر و حکیم بزرگ پارسیگو برگزار شد، حسن بلخاری، […]
نشست تخصصی «خورشید بلخ؛ کنکاشی در آراء و نظرات مولوی» به مناسبت ۸ مهرماه و روز بزرگداشت مولانا جلالالدین بلخی در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار شد.
در این نشست که با حضور جمع زیادی از علاقهمندان به این شاعر و حکیم بزرگ پارسیگو برگزار شد، حسن بلخاری، رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی؛ توفیق سبحانی، عضو شورای علمی انجمن و احمد تمیمداری، استاد دانشگاه علامه طباطبایی سخنرانی کردند.
حسن بلخاری در ابتدای این برنامه گفت: بحث من در این جلسه در باب نسبت میان ابن عربی و مولانا ست، بنده در چند سال اخیر معمولا پلی میزنم بین متفکران مسلمان با چهره تابناک عرفان نظری، ابن عربی؛ معتقدم این فوقالعاده مهم است، چون مرجع عرفان نظری ما درحقیقت جناب ابن عربی است. او اضافه کرد: بنده اثری دارم که در سال ۸۷ در سلسله انتشارت کنگره مولانا؛ تحت عنوان «عکس مهرویان و خیال عارفان» منتشر شده است؛ و سال گذشته کامل شده آن تجدید چاپ شد اما باید عرض کنم که مقصود از عکس مهرویان چیست؛ چون بنیاد کتاب درباره مفهومشناسی خیال در اندیشه مولانا است و البته این ناظر به همان بیت مشهور مولوی است که میگوید:
آن خیالاتی که دام اولیاست عکس مهرویان بستان خداست
بنده تقریبا اکثر شروح مثنوی را دیدم و متوجه شدم که ۹۰ درصد شارحین «عکس مهرویان» را همان اعیان ثابته ابن عربی دانستهاند، اگر به مقالات شمس، مناقب العارفین شمسالدین احمد افلاکی و رساله سپهسالار توجه کنید، نوع برخورد این آثار تمجید از ابن عربی نیست، حال چگونه شخصی میتواند مخالف یا دستکم بیاعتنا به آراء ابن عربی باشد و مفسران مثنویاش یکی از مهمترین آراء ابن عربی را براساس یک بیت مثنوی او تفسیر کنند. لذا تلاش کردم کیفیت رابطه ابن عربی و مولانا را مورد مداقه قرار دهم. استاد دانشگاه تهران در ادامه سخنان خود گفت: اما درباره رابطه مولانا و ابن عربی باید به نکاتی اشاره کرد؛ نکته اول اینکه ابن عربی در۵۶۰ قمری در اندلس به دنیا آمده و در ۶۳۸ قمری در دمشق فوت کرده است. مولانا در ۶۰۴ به دنیا آمده، او ۱۳ ساله بود که بوی حمله سهمگین مغولان به مشام رسید و پدر مولانا این خطر را درک کرده بود؛ فلذا میل مکه کرد و داستان مشهور ملاقات او با عطار و سفر به مکه پیش میآید و سپس به عراق رفته و شیخ شهابالدین سهروردی شیخ الاسلام(ونه شیخ الاشراق) را میبیند و سپس به قونیه میرود. بلخاری ادامه داد: در سال ۶۲۸ قمری، یعنی وقتی ابن عربی ۶۸ ساله است، پدر مولانا در ۲۴ سالگی از دنیا میرود و این سبب میشود که مناصب مذهبی پدر مولوی به او منتقل شود و او باید جای پدر را بگیرد که به خوبی هم این مقام را عهدهدار میشود. لاجرم چندبار به دمشق میرود و این آغاز احتمالی آشنایی مولانا با ابن عربی است. ابن عربی در حدود ۶۱۸ قمری به دمشق رفته و همانجا در ۶۳۸ گذشته است، ابن عربی از ۴۵ سالگی بسیار مشهور بوده و کلاس درس او هم طرفدارانی داشته و من محال میدانم که مولانا به دمشق رفته و در کلاس ابن عربی شرکت نکرده باشد. البته مرحوم استاد فروزانفر ذکر میکند که مولانا «فقه الهدایه» را در نزد ابن عربی خوانده یا دستکم در کلاسهای ابن عربی حضور داشته است. بلخاری به نکته دوم در این باره هم اشاره کرد و گفت: نکته دوم آن که مرحوم دکتر محسن جهانگیری کتابی درباره ابن عربی دارند که در آن تاکید میکنند که غزلی در دیوان شمس هست که دلیل بر این است که مخاطب این غزل ابن عربی است:
ما عاشق و سرگشته و شیدای دمشقیم جان داده و دلبسته سودای دمشقیم…
البته با استناد به آنچه در ادامه عرض خواهم کرد، میگویم که خطاب این شعر ابن عربی نیست. استاد دانشگاه تهران در ادامه صحبتهای خود گفت: «مراد» حضرت مولانا، شمس بوده، حال میشود کسی «مراد» انسان شود و آن شخص در مهمترین مسائل از او تبعیت نکند؟ مرادی یعنی اینکه جان و جهان خود را در خدمت او قرار دهی، لذا این «شمس» بود که مولانا را احیا و شکوفا کرد؛ آنجا که خود مولوی میگوید:
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
این را گفتم تا بگویم نظر شمس قطعا برای مولانا، حیاتی ست. «شمس» بسیار رک گو بوده و ابایی از بیان حقایق نداشته است؛ مثلا شمس میگوید: علم شیخ اشراق بر عقل او قالب است و عاقل نبودن او باعث میشود که جان خود را از دست دهد، از این رک گوییها البته درباره ابن عربی هم دارد که در ادامه به آن اشاره خواهم کرد. بلخاری در ادامه گفت: شمس در سه بخش از کتاب مقالات، درباره ابن عربی سخن میگوید؛ مثلا میگوید: در سخن شیخ محمد(ابن عربی) این بسیار آمده که فلان کس خطا کرد و فلان کس خطا کرد، و آنگاه او خود هم خطا میکند… وقتها با او گذراندم… او البته فوقالعاده ابن عربی را بزرگ میداند، ولی آن قلتهایی بر او وارد میکند و این انتقادات جناب شمس، از نظر بنده نشاندهنده این است که ابن عربی حالت «مرادی» برای مولانا نداشته و مولانا بنا به تبعیت از شمس، تبعیتی از ابن عربی نداشته. او تاکید کرد: همه میدانند؛ عارفی که جانش پر از حقیقت باشد، اگر کسی را پیدا نکند که آن را منتقل کند، از درون منفجر میشود، از این رو عرفا به دنبال این بودند که بار حقایق خود را به شاگرد و مرید خود منتقل کنند. البته رابطه حقیقی بین مراد و مرید اینگونه است که، مراد به اندازهای که میدهد، میگیرد. شمس فن بیان نداشته و منبر نمیرفته است، اما آمده بود تا جان مولانا را به آتش بکشد و هدف او بیان معنا برای مولانا است. بنابراین نقش شمس برای مولانا به صورتی است که نمیتوان چنین مقامی را برای ابن عربی نسبت به او در نظر گرفت. بلخاری ادامه داد: شمس میگوید ابن عربی در تلاش بود تا چنین رابطهای مثل مولانا با من داشته باشد؛ به عبارتی آرزوی او این بود که چنین معاشرتی داشته باشد و من او را پس زدم، حال آنکه من عاشق مولانا بودم و او من را پس میزد… با همین نگاه و به استناد به این بیان آیا میتوان پذیرفت که ابن عربی مراد مولانا بوده است، به نظر میرسد که این امر قابل پذیرش نیست. استاد دانشگاه تهران در ادامه با اشاره به صدالدین قونیوی اضافه کرد: ابن عربی شاگردی به نام صدرالدین قونیوی دارد که در قونیه پدر او از دنیا رفت و صدرالدین توسط ابن عربی پرورده شد و به تعبیر استاد آشتیانی مدخل ورودی به ابن عربی قونیوی است و البته بزرگترین مروج ابن عربی نیز، او است، پس از وفات مولانا در قونیه قونیوی بر او نماز خواند و ظاهرا نظر خود مولانا هم این بوده که این اقدام توسط او انجام شود، اینجا باید بحث کرد که آیا قونیوی عاملی برای ارتباط ابن عربی و مولانا بوده یا نه که البته بحث مستقلی را میطلبد. رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در پایان سخنان خود تاکید کرد: اگر مبنا مقالات شمس باشد، مطلقا مولانا از ابن عربی متاثر نیست اما محتمل این است که به واسطه صدرالدین قونیوی ارتباطاتی بین این دو برقرار بوده است.
قضیه کیمیا خاتون، داستان پردازی است در ادامه این نشست تخصصی توفیق سبحانی به ایراد سخن پرداخت و گفت: مولانا در ششم ربیع الاول سال ۶۰۴ هجری قمری در بلخ به دنیا آمد و در سال ۶۲۸ پدرش سلطانولد در قونیه از دنیا رفت. مهمترین اتفاق زندگی مولانا در سال ۶۴۲ همزمان با ورود شمس تبریزی به قونیه اتفاق افتاد. در سال ۶۴۳ شمس تبریزی قونیه را ترک میکند و یک سال بعد دوباره به قونیه بازگشت. اما از سال ۶۴۵ دیگر نشانی از شمس نیست. او ادامه داد: مولانا سرایش مثنوی را در سال ۶۶۲ به سفارش سحامالدین چلبی آغاز کرد. البته دیوان شمس پیش از سرایش مثنوی آغاز شده است. مولوی دراین دیوان در حدود ۱۰۰ غزل به صلاح الدین و حسام الدین تخلص کرده است. عضو شورای علمی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ادامه داد: علاقه مندان به مولوی باید توجه داشته باشند که قضیه کیمیا خاتون بیشتر حاصل داستانپردازی بی اساس و پایه است. همچنین آنچه که درباره اولین دیدار مولانا و شمس مطرح شده معمولاً بدون توجه به شخصیت آنان بیان شده و آنچنان که باید مورد قبول نیست.
اهمیت حضور زبان فارسی در جهان غرب سخنران پایانی این برنامه هم احمد تمیم داری بود. او درابتدای سخنان خود گفت: از بین رفتن فارسی به واسطه حضور انگلیسیها در هندوستان اندوهبار بود، اما باعث شد بخش مهمی از ادبیات فارسی به اروپا نفوذ کند و دراین راستا آثاری از فرهنگ ما ترجمه شود. یک ایران شناس آمریکایی به نام ریچارد فولتس که کتابی به نام «ایران در تاریخ جهان» دارد ، با بینشی دقیق به ایران نگاه کرده و میگوید: جغرافیایی ایران در دوران مادها و هخامنشیان از هند و چین تا دریای مدیترانه گسترش داشته است. در آن زمان در حدود ۴۰ زبان در پهنه سرزمین ایران وجود داشته و تمام سرزمینها و مناطق تحت سلطه ایران، از معارف و فرهنگ ایرانی استفاده میکردند. حتی اگر زبانشان هم فارسی نبود؛ لااقل از فرهنگ ایرانی متاثر بودند. اواضافه کرد: جوهر فرهنگ ایران برای ما اهمیت بسیار دارد. اگر ما به خوبی زبانهای اروپایی را میدانستیم متوجه میشدیم که فرهنگ ایرانی چه تاثیرات مهمی در اروپا و آمریکا داشته است. ما باید برای انتقال ادبیات فارسی به غرب محققانی تربیت کنیم که بتوانند با جهان غرب ارتباط برقرار کرده و به آنها مشاوره دهند. استاد دانشگاه علامه طباطبایی در ادامه سخنان خود گفت: در سال ۱۷۸۹ همزمان با انقلاب کبیر فرانسه که اولین سال انتخاب رئیس جمهور آمریکا نیز هست در مجلهای که برای انتخاب رئیس جمهور منتشر شده است دو مقاله درباره سعدی و حافظ به چاپ میرسد و در آنها سعدی به عنوان ماکیاول (در نگاه مثبت) و حافظ به عنوان مظهر شاعر رمانتیک معرفی میشود. سعدی در آنجا مظهر عقل و خرد و سیاست و جامعه و حافظ مظهر عشق و امر رمانتیک است. البته اشعار و اندیشه مولانا در غرب دیرتر از حافظ و سعدی ترجمه و برای غربیان شناخته شده است. زیرا زبان مثنوی سخت و پیچیده و برخی داستانهای آن دیرفهم بوده اند.
در پایان این نشست تخصصی، لوح تقدیر و هدایای نفیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، از سوی دکتر حسن بلخاری رئیس انجمن، به دکتر توفیق سبحانی، عضو شورای علمی انجمن و مولوی پژوه برجسته کشور اهدا شد.
این مطلب بدون برچسب می باشد.