نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
دوشنبه, ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۷ در مراسم هماندیشی ادب و اندیشه از فردوسی تا خیام که روز دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ماه ۱۳۹۷ در تالار اجتماعات شهید مطهری انجمن و با حضور شخصیتهای علمی و فرهنگی همچون آیت الله سید هادی خامنهای، رئیس پژوهشکده تاریخ اسلام؛ خانم دکتر چنارانی، نماینده مردم نیشابور در مجلس شورای اسلامی؛ پروفسور […]
در مراسم هماندیشی ادب و اندیشه از فردوسی تا خیام که روز دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ماه ۱۳۹۷ در تالار اجتماعات شهید مطهری انجمن و با حضور شخصیتهای علمی و فرهنگی همچون آیت الله سید هادی خامنهای، رئیس پژوهشکده تاریخ اسلام؛ خانم دکتر چنارانی، نماینده مردم نیشابور در مجلس شورای اسلامی؛ پروفسور سید حسن امین و دکتر توفیق هـ سبحانی برگزار شد، دکتر حسن بلخاری، رئیس انجمن؛ استاد سید عبدالله انوار، عضو شورای علمی انجمن؛ دکتر ابوالفضل خطیبی، عضو هیأت علمی فرهنگستان زبان و ادب فارسی، دکتر احمد تمیمداری، عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبائی، دکتر یونس کرامتی، عضو هیأت علمی دانشگاه تهران و دکتر عسگر بهرامی، عضو هیأت علمی دانشنامه جهان اسلام به ایراد سخنرانی پرداختند.
در ابتدای مراسم دکتر حسن بلخاری رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ضمن خوشآمدگویی به حضار، علما، استادان، فرهیختگان و دوستداران علم و دانش به ایراد سخنرانی پرداخت، وی گفت:
الف حکیمان فردوسی و خیام: استاد جلال خالقی مطلق در مقاله وزین خود با عنوان «شاهنامه فردوسی»(مذکور در دانشنامه زبان و ادب فارسی) آبشخور اصلی برخی اندیشههای خیامی در موضوع ناپایداری و بیاعتباری جهان را شاهنامه فردوسی میداند. معنایی قابل تامل و البته قابل بحث. فردوسی حکیم بلندمرتبه ایران در سال ۳۲۹ هجری پا به جهان گشوده و به سال ۴۱۱ هجری از جهان رخت بربسته یعنی دقیقاً ۱۶ سال پیش از آن که غیاثالدین ابوالفتح عمربن ابراهیم خیام نیشابوری دیده به جهان گشاید.(سال ۴۲۷) بنابراین حکیم ابوالقاسم فردوسی از جمله قَدَرمردان قرن چهارم هجری در متن فرهنگ ماست و حکیم عمر خیام از جمله قَدَرمردان قرن پنجم. پس از لحاظ تاریخی امکان بهره بردن خیام از اثر سترگ فردوسی که بنا بر روایت تاریخ بسیار خوش درخشیده و در قرن پنجم آشنای جان و جهان بسیاری مردمان ایرانی بود وجود دارد. در این باب گزارش ابن اثیر در الکامل فی التاریخ شنیدنی است که در شرح حوادث سال ۴۲۰ هجری ق مینویسد: در جنگ میان محمود با مجدالدوله دیلمی، محمود به قصد سرزنش مجدالدوله، که به جنگ کسی نیرومندتر از خود آمده بود، از او پرسید: آیا شاهنامه را که تاریخ ایران است خواندهای؟ مجدالدوله پاسخ داد خواندهام و البته گزارشات دیگر همچون گزارش اسدی طوسی از شاهنامه خوانی در نخجوان یعنی دورترین نقاط شمال باختری ایران. اما این که از نظر مفهومی نیز، خیام از فردوسی بهره برده باشد، جای تأمل دارد. این تأمل، از نخستین نظره به شخصیت متفاوت این دو مرد حاصل میشود. در حالی که همه مورخان و عالِمان، حکیم عمر خیام را فیلسوفی برجسته، ریاضیدانی کامل، ستارهشناسی قَدَر و رباعیسرایی کامل میدانند و حتی لقب «حجت الحق»اش میدهند و یار دبستانی نظامالملک و حسن صباح میخوانند و رباعیاتش را ورد زبان بسیاری مردمان عصر خویش میدانند، حکیم ابوالقاسم فردوسی حکیمی است بلندمرتبه در احیای زبان بلند فارسی و اسطوره پرداز جهان افسانه و اسطوره ایران باستان. حکیمی شیعه مذهب که در زندگی ۸۲ ساله خود ناملایمات بسیاری را تحمل کرد و در پایان عمرش به جرم رافضی بودن حتی حق دفن در آرامگاه مسلمین را نیافت. نقش فردوسی در احیای حکمت باستان (که تأثیر آن را در حکمهالاشراق سهروردی میبینیم) و نیز استوارساختن زبان فارسی بیبدیل است و بدون تردید هیچ کس را در این معنا نمیتوان همسنگ و همپای او دانست. اما در حالی که خیام فیلسوفی است عالِم به اندیشههای فیلسوفانه عصر خویش و مهمتر شاگرد ابن سینا (به تعبیر صریحش در الکون و التکلیف) و حتی ترجمه و شرح خطبه الغرای شیخ الرئیس، فردوسی فیلسوف را بسیار گویی میداند که عمد دارد خلاف رای و نظر او عمل کند.
آیا فلسفه دان بسیارگوی بپویم به راهی که گویی مپوی (داستان اکوان دیو، بیت ۵)
حکیمی که تمامی دانش بشر را در شناخت حضرت حق، بیچارگی مطلق میداند، بیچارگی مطلقی که باید بر آن گریست:
همه دانش ما به بیچارگیست بر بیچارگان بر بیاید گریست (داستان اکوان دیو، بیت ۳)
البته فردوسی نیز از بیچارگی بشر می گوید و انجام و فرجام عالم را غیر قابل ادراک می داند:
نداند بد و نیک فرجام کار نخواهد ازو بندگی کردگار چو دانا توانا بد و دادگر ازیرا نکرد ایج پنهان هنر چنین است فرجام کار جهان نداند کسی آشکار و نهان
اما این رای او بسیار متفاوت است با بی چاره گی، فلاکت و نیست انگاری هستی که در اشعار منسوب به خیام هست:
در دایرهای که آمد و رفتن ماست او را نه بدایت نه نهایت پیداست کس می نزند دمی در این معنی راست کاین آمدن از کجا و رفتن بکجاست و دارنده چو ترکیب طبایع آراست از بهر چه او فکندش اندر کم و کاست گر نیک آمد شکستن از بهر چه بود ورنیک نیامد این صور عیب کراست
فردوسی برای پروردگار عالم، عظمتی مافوق ادراک آدمی و برای عالم مکانتی مافوق تصور انسان قائل است:
به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه برنگذرد خداوند نام و خداوند جای خداوند روزی ده رهنمای خداوند کیوان و گردان سپهر فروزنده ماه و ناهید و مهر ز نام و نشان و گمان برترست نگارنده بر شده پیکرست به بینندگان آفریننده را نبینی مرنجان دو بیننده را نیابد بدو نیز اندیشه راه که او برتر از نام و از جایگاه
اما این نیست انگاری هستی را از زبان خیام بشنوید:
خیام اگر ز باده مستی خوش باش با ماهرخی اگر نشستی خوش باش چون عاقبت کار جهان نیستی است پندار که نیستی چو هستی خوش باش
بنابر این تلخ گرای اندیشمندی چون خیام نمی تواند بهره مند از رای و نظر حکیمی چون فردوسی باشد که جهان را در نهایت جمال و کمال و زیبایی میشناسد در مقاله جداگانهای نسبت حکمت با فلسفه، در شاهنامه را به تفضیل بررسی کردهام و نشان دادهام که فردوسی متکلمی خردگراست که از اندیشههای دینی خود دفاع میکند، نقش این مدافع را بوذرجمهر بازی میکند که در پاسخ به موبدان سخنانی نغز و حکیمانه دارد چون:
هر آنکس که او کردهی کردگار بداند گذشت از بد روزگار پرستیدن داور افزون کند ز دل کاوش دیو بیرون کند بپرهیزد از هرچ ناکردنیست نیازارد آن را که نازردنیست به یزدان گراییم فرجام کار که روزی ده اویست و پروردگار
از منظر فردوسی گردون دادگر است و هوشمند و با آدمی همان می کند که او با گردون:
دگر گفت کای مرد روشنخرد ز گردون چه بر سر همیبگذرد کدامست خوشتر مرا روزگار ازین برشده چرخ ناپایدار سخن گوی پاسخ چنین داد باز که هرکس که گشت ایمن و بینیاز به خوبی زمانه ورا داد داد سزد گر نگیری جز از داد یاد
حال مقایسه کنید با این رباعی خیام:
گر کار فلک به عدل سنجیده بُدی احوال فلک جمله پسندیده بُدی ور عدل بُدی به کارها در گردون کی خاطر اهل فضل رنجیده بُدی
البته میپذیریم شاهنامه در مواردی زبان تلخی دارد لیک این موارد اغلب شِکوه و ناله شاعر از اوضاع زمانه در باب تنگدستی و بیتوجهی اهل زمانه به ویژه حاکمان است اما هیچ کدام از این شکوه ها وی را به نقد تقدیر حاکم بر عالم وا نمیدارد بلکه برعکس هنگامی که تقدیر و نظام عالم سخن میرود حکیم عالیترین مضامین را به کار میگیرد. ب حضور شاهنامه در حلقه عارفان: سعدالدین وراوینی در مرزبان نامه (باب سوم و ذیل داستان سه انباز راهزن با یکدیگر) و در شرح محاسبت نفس، نقل قولی شگرف از حکیم ابوالقاسم فردوسی به نقل از امام احمد غزالی دارد. روایتی که از ورود و حضور شاهنامه در محفل و مجلس بزرگان عرفان اسلامی چون احمد غزالی (صاحب سوانح العشاق) نشان دارد. وراوینی می گوید: «و در فواید مکتوبات خواندم که امام احمد غزالی رحمه الله روزی در مجمع تذکیر و مجلس وعظ روی به حاضران آورد و گفت: ای مسلمانان هر چ من در چهل سال از سر این چوب پاره شما را میگویم فردوسی در یک بیت گفتست:
ز روز گذر کردن اندیشه کن پرستیدن دادگر پیشه کن
وکفی بالموت واعظا خود داد این معنی می دهد.(مرزبان نامه ص۲۰۶) ج: حمدالله مستوفی و حکیم ابوالقاسم فردوسی: حمدالله مستوفی مورخ و شاعر بزرگ ایرانی (متوفی ۷۵۰ هجری) که ظفرنامه اش را به سبک و سیاق فردوسی سروده، در آغاز کتاب خویش ارجاعی بس لطیف به فردوسی داشته و طی اشعاری زیبا عاقبت بخیری حکیم ابوالقاسم را برای خود نیز آرزو می کند:
برامیّد آن چون سخن گستری کنم، از خرد باشدم رهبری مگر بیتی آید در آن آبدار که بخشد گناهم بدان کردگار که فردوسیِ خوش نفس همچنین به یک بیت شد سویِ خلدِ برین که چون آن هنرور ز گیتی برفت به پیش آمدش حالتی بس شگفت یکی شیخ بود اندر آن روزگار که در طوس مثلش نُبد نامدار ابوالقاسم گرّگانی به نام به شیخی مریدش شده خاص و عام به دین در تعصّب گری پیشه داشت همیشه در این کار اندیشه داشت چنین گفت ک:«ین شاعر خوش سخن همه مدح کفّار گفتی ز بُن اگر چه سخن خوب و بسیار گفت چو همواره در مدح کفّار گفت بود دینِ او پیش من سخت سُست که از مصطفی نقل دارم درست «هر آنکو بر آیین قومی بود چنان دان که او نیز از ایشان بود» ندانم از این رو مؤمن ورا نه بر وی نماز است کردن روا نه گورش بَرِ گور اسلامیان توان کرد، کآن هست در دین زیان که بی دین به نزدیک مؤمن رود چو مؤمن در آرامگه نغنود» برین گفته کردند مردم غلُو وزین فتنه ای خاست بر نعشِ او یکی دخترک داشت آن نامدار ز بهرش یکی باغ کرد اختیار پدر را سپرد اندر آنجا به گور که بنشیند آن فتنه و جنگ و شور شبانگه که در خواب شد شیخ دین چنان دید جایش به چشم یقین که جمعی ز فردوس با خُرّمی رسیدندی از آسمان برزمی که از نورِ رخسارشان رویِ مهر همی روشنی یافتی بر سپهر یکی در میان بهتر از همگنان شده چاکرش حُور خلد و جنان به جای کله تاجِ زر و بر سرش نکو حلّه ای سبزگون در برش که آن دست خیّاط و زرگر ندید به قدرت خدا در بهشت آفرید پر از خنده کردی به شیخ این خطاب که: «ای شیخ اینت نبُد در حساب که بر من نکردی به دنیی نماز همی کردی از گورِ من احتراز تو گر چه فگندی مرا خوار خوار نیفگند یزدانِ پروردگار ره رحمت به من کرد یزدان نگاه ببخشید هرچ از من آمد گناه مَلَک را ز مُلک فلک بی نیاز فرستاد تا کرد بر من نماز چنین کرد با روح پاکم خطاب که: ایمن بمان از حساب و عذاب که گر گرّگانی براندت ز پیش نراند خدا بندۀ عاقِ خویش ببخشیدمت هر چه کردن گناه بهشتِ برین دادمت جایگاه که تو دُرّ اوصافِ من سفته ای به توحیدم این خوش سخن گفته ای «جهان را بلندّی و پستی تویی ندانم چه ای، هر چه هستی تویی» مرا گرچه آمد گنه بی شمار نیم نا امید از خداوندگار گر از لطف خود بخشدم جُرم پاک ببخشوده باشد یکی ذرّه خاک چه ام یا که ام خود در آن بارگاه بدان گه که بخشش کند پادشاه
خداوند کریم روح بزرگمردانِ پاک آیینِ ایران زمین چون حکیم ابوالقاسم فردوسی، حکیم عمر خیام نیشابوری، شیخ الرئیس، امام احمد غزالی، حمدالله مستوفی، و سعدالدین وراوینی را که در این وجیزه نامشان رفت، به کرامت بی حد و حصرش، قرین رحمت و مغفرت خاصه خویش بگرداند. انشالله
دیگر سخنران این مراسم استاد سید عبدالله انوار، عضو شورای علمی انجمن بود وی گفت: امروز میخواهم تنها درباره خیام (آن هم نه اینکه خیام چند ساله بوده و در کجا به دنیا آمده است) ریاضیدان، حکیم و شاعر بگویم. وی افزود: خیام برای اولین بار معادلات درجه سوم را حل کرد و در واقع قبل از اینکه هندسه کشف شود، او معادلات درجه سوم را حل کرد و با این کار در واقع نشان داد که چه نگاهی به معادله داشته است. استاد انوار در ادامه به مساله هندسه در تفکرات خیام اشاره کرد و گفت: در هندسه همواره از یک نقطه یک خط موازی کشیده میشود اما خیام خط دیگری برای هندسه ترسیم کرده است، همچنین به تفکر خیام درباره فلسفه نیز اشاره کرد و توضیح داد: خیام درباره فلسفه نوشتههای کوتاهی آن هم بیشتر درباره مسئله «وجود» دارد. این درحالی است که همین نوشتههای کوتاه همواره مرجع بسیاری از متفکران قرار گرفته است.
وی با ناپاک خواندن منتقدان فرهنگ اسلامی تاکید کرد: من بحث دینی نمیکنم اما ناپاکانی که فرهنگ اسلامی را مورد هجمه قرار میدهند، سخت در اشتباه هستند. چرا که دین میفرماید «لا اکراه فیالدین». کدام دین چنین آزادی و اختیاری را به پیروانش داده است؟ دینی که میگوید «لکم دینکم ولیالدین»، میگوید «ادع الی سبیل ربک بالحکمه»، نباید هر نا اهلی اسلام هراسی کند. افراد بی دین و لائیک ۱۴۰۰ سال فرهنگ اسلامی درخشان را مورد هجمه قرار دادهاند که بوعلیسینا و خیام چراغهای آن هستند. بحث خیام درباره مساله وجود به مراتب جلوتر از مباحث فلاسفه غرب در این زمینه است.
سپس دکتر ابوالفضل خطیبی، عضو هیأت علمی فرهنگستان زبان و ادب فارسی به ایراد سخنرانی پرداخت، وی گفت: شاهنامه هم به لحاظ محتوا اهمیت دارد و هم از نظر زبان شعری و خلّاقیت هنری، اما رمز و راز جاودانگی و نامیرایی شاهنامه در زبان آن و خلاقیت هنری فردوسی در پرداخت داستانها و رویدادهاست است. آنچه به لحاظ محتوا در شاهنامه اهمیت بهسزایی دارد، نبوغ فردوسی در انتخاب منبع کار خود، یعنی شاهنامۀ منثور ابومنصوری (تألیف در حدود نیمۀ قرن چهارم هجری) است که اینک تنها مقدمۀ آن باقی مانده است؛ چنانکه از متن شاهنامۀ فردوسی پیداست، این منبع سه ویژگی اساسی داشته است: یکی یکپارچگی سیاسی که در سراسر شاهنامه از نخستین پادشاه یعنی گیومرت تا آخرین آنها یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی به چشم میخورد؛ توضیح بیشتر اینکه از عصر اسطوره تا واپسین پادشاه ساسانی ۵۰ پادشاه به ترتیب فرمان راندهاند و هیچ زمانی نبوده که ایران بدون فرمانروا باشد. دوم، یکپارچگی جغرافیایی، یعنی اینکه قرنها همۀ پهلوانیها و رشادتها و شهادتها برای حفظ قلمروی به نام ایرانشهر بوده است و سوم یکپارچگی روایات، بدین معنی که در سراسر شاهنامه خواننده با روایات مختلف یا احیاناً متناقض از یک رویداد واحد رو به رو نمیشود. همین ویژگیهاست که سبب شده است تا ایرانیان بعد از عصر فردوسی در حالی که یکپارچگی و وحدت سیاسی در ایران وجود نداشته، شاهنامه را به عنوان وطن یکپارچۀ خود حفظ کنند. بانو گلرخسار شاعر نامدار تاجیک چه زیبا سروده است: شاهنامه وطن است/ وطن بیمرگی/ وطنی کز من و تو نتوانند به نیرنگ و به تزویر ربودن.
در ادامه مراسم دکتر احمد تمیمداری، عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبائی درباره اهمیت گلستان سعدی و حافظ در سال ۱۷۸۹ سالی که اعلامیه استقلال امریکا مطرح شد،گفت: این سند در مجله سیاسی این سال است که اتفاقا سال انقلاب کبیر فرانسه است و در همین زمان در ایران کسانی چون فتحعلی آخوندزاده و طالباف و احمد کسروی و ادیب الممالک و دیگران به ادبیات کلاسیک ایران حمله میکردند.
دیگر سخنران این مراسم دکتر یونس کرامتی، عضو هیأت علمی دانشگاه تهران بود، وی گفت: علی بن زید بیهقی وضعیت خورشید، عطارد و مشتری را در روز تولد خیام در زایچهای ثبت کرده است که اگر بتوان آن را معتبر شمرد، باید گفت تولد خیام ۶۴ روز با سحرگاه روزی که در آن اعتدال بهاری رخ میدهد، فاصله داشته است در نتیجه زاد روز خیام بر خلاف آنچه در تقویمهای کنونی ثبت شده، برابر با سوم خرداد است و نه ۲۸ اردیبهشت. این اشتباه ناشی از آن است که «مناسبتنگاران» تقویمهای کنونی به تفاوت میان گاهشماری میلادی یولیانی که در روزگار خیام رایج بوده است و گاهشماری میلادی گرگوری رایج در روزگارما توجه نداشتهاند. این اشتباه در زادروز بیشتر دانشورانی که نامشان در مناسبتهای تقویمهای کنونی آمده، رخ داده است. وی ادامه داد: بیشتر (یا دستکم بخش مهمی از) شهرت خیام در روزگار ما مرهون نقشی است که گویا در تنظیم گاهشماری جلالی/ملکی به داشته است. اما در تأیید این مهم، شواهد تاریخی اندکی در دست است. کهنترین شاهدی که نامی از وی به میان آورده ابن اثیر است که در الکامل (پایان یافته در ۶۲۸ق) از شرکت او و چند تن دیگر در رصدهای آغاز شده در ۴۶۷ق در اصفهان یاد میکند. امامیان این گزارش ابن اثیر و این رویداد ۱۶۰ سال فاصله است. زکریای قزوینی نیز در آثارالبلاد به نقش خیام به عنوان سرپرست این رصدها اشارهای کوتاه دارد. قطب الدین شیرازی در سه اثر خود نهایه الادراک فی درایه الافلاک (۶۸۰ق)، التحفه الشاهیه (۶۸۴ق) و اختیارات مظفری (حدود ۶۸۴ق به فارسی) نخستین کسی است که به صراحت از نقش خیام در تنظیم گاهشماری جلالی سخن گفته است اما همو اشتباهی بس شگفت را به خیام نسبت میدهد که البته به سختی میتوان باور کرد که خیام چنین اشتباهی کرده باشد.
آخرین سخنران این مراسم دکتر عسگر بهرامی، عضو هیأت علمی دانشنامه جهان اسلام بود وی گفت: در بسیاری از آثار نوشته شده به زبانهای ایرانی، از دوره باستان تا امروز، از جمله اوستایی و فارسی میانه و فارسی نو، و به ویژه در شاهنامه، واژههای خورّه، خورنه، فرنه، فرّه یا فرّ برای اشاره به مفهوم یا مجموعهای از مفاهیم مرتبط با یکدیگر یا نزدیک به هم آمده که از دیرباز درباره مباحث واژهشناسی و معنای آن، آثار پژوهشی متعددی نوشته و منتشر شده است. دو صورت خوره (xwarrah) و یا فره (farrah) به فارسی میانه، و این هر دو صورت به موازات هم به فارسی نو راه یافتهاند. دربارۀ ارتباط این دو واژه گفته اند که واژه فرنه صورت سکایی آن است و به معنای سلطه، حکومت، و سپس هم به معنای فراوانی و برکت. عضو هیأت علمی دانشنامه جهان اسلام ادامه داد: در اوستا ایزدانی دارنده یا بخشندۀ خوره هستند که معرف تمام تواناییها و برکات و خوشیهای مادی و معنوی است. و باز بر اساس همین متنها داشتن خورنه یا فره شخص را در انجام کارش توانا میسازد و به همین سبب هم در برگردانهای پهلوی اوستا موسوم به زند، خورنه یا فره را به خویشکاری یا وظیفه برگرداندهاند. دکتر عسگر بهرامی افزود: فردوسی نیز در سراسر شاهنامه واژه فرّ یا فرّه را به کار برده و اغلب در کنار آن، واژههای متعدد دیگر آورده است که همگی تواناییها و صفاتی اخلاقی و حتی جسمانی و مادی هستند که مجموعه آنها انسان کامل را میسازند. با این همه در بسیاری از جاها تنها خود فر یا فره را میآورد که به تنهایی دربرگیرنده همه این صفات و تواناییها و بنابراین جامع آنهاست یا دستکم آنکه هر یک از این تواناییها جلوهای از فرّ یا از اثر آن هستند: آیین و داد، اختر و بخت و دولت، اورنگ، بزرگی، تاج و افسر، تخت، توان فکری و جسمی، درم، چهر و گوهر و نژاد، رای، نام، نیرو، هنر، هوش، خرد، دانش، زور. وی گفت: جز شاهان، پهلوانان و تقریباً همه مردمان و حتی گاه جانوران و گیاهان و اشیا نیز از فرّه برخوردارند که نیرویی است ایزدی و موهبتی که خداوند به مردم میبخشد تا آنچه را در سرشتشان به ودیعت نهاده، شکوفا سازند و تعالی، و در آن کار، سروری یابند. به گواه شاهنامه و نیز شماری از نوشتههای غالباً عرفانی فارسی و عربی، مهمترین این فرّهها فرّ شاهی یا کیانی، و گاه نیز با نام فر ایزدی، است که از آغاز شکلگیری حکومت و از نخستین شاهان، همراه لازمه و همراه سلطنت است و وجه مشخصه شاهان از مردمان عادی، و نیروی الهی ویژهای است که تنها به یاری آن میتوان حکومت کرد و این همان مفهومی است که مورد توجه شیخ اشراق بوده است. بر اساس اندیشۀ سهروردی، خداوند نورالانوار است و هر پدیدهای به اندازۀ نوری که از او دریافت میکند شایستگی مییابد. این نورها یا پرتوها همان خوره یا فره یا فر هستند. و یکی از این فرهها فر کیانی است. در جهان سیاست و تدبیر امور مردم و شایستگی رهبری، این نورها یا اضوای مینوی که بر افراد ویژهای فرود میآیند، میزان شایستگی و صلاحیت و آنها را تعیین میکنند. به گفتۀ او «خره نوری است که از ذات خداوندی ساطع میگردد و بدان مردم بر یکدیگر ریاست یابند و به معنویت آن، هر یک بر عملی و صناعتی متمکن گردد.» و این درست همان برداشتی است که مترجمان متنهای اوستایی به پهلوی در ترجمه خوره به خویشکاری در نظر داشتهاند.
این مطلب بدون برچسب می باشد.